فرشته های لعنت شده
نویسنده: پگاه بختیاری


yv7oy4uhh8kl7a6b55m

نيك يك پسر آمريكاالاصل بود كه بيست و دو سال بيشتر نداشت.قدش يك متر و هشتاد سانتي متر بود و اندام ورزيده و پوست برنزه اي داشت و درست عين پدرش زمينه ي چشم و مويش مشكي بود كه خيلي هم جذابش مي كرد. او شش ماه پيش از اين كه با جيران آشنا شده بود،آن هم در بيمارستاني كه بانو بستري بود و آن دو براي اولين بار يكديگر را در سالن انتظار بيمارستان ملاقات كردند و اين آشنايي كوتاه به اين نامزدي طولاني و دوست داشتني منجر شد.در حقيقت نيك تنها دلخوشي جيران شده بود چرا كه بيماري بانو و نيز نداشتن وضع مالي مناسب عرصه را برايش تنگ كرده بود و حالا اين نيك بود كه با جملات مثبت، نگاه هاي دلسوز و ابراز علاقه هاي صميمانه اش، سورپرايز زندگي كوچكش شده بود.

خداي بخشنده ي مهربان،منو بابت تمام نامه هايي كه پاره كردم ببخش اما بازم مهم اينه كه تو همه ي اونها رو خونده بودي مگه نه؟!
خداي عزيزم از تو خواهش مي كنم، تمنا مي كنم كه منو بابت تمام گناه هاي كوچيك و بزرگي كه مرتكب شدم، ببخشي! چون مي دونم كه فرصت زيادي براي طلب بخشش از تو ندارم، خدايا منو ببخش! خوب مي دونم كه اگه منو ببخشي، آينده ي خوبي را كنار تو خواهم داشت، كنار تو و نيك!
از همين حالا تو رو شكر مي كنم بابت اين كه نبايد در آينده همه چيز رو براي نيك توجيه كنم و او همه چيز را خواهد فهميد و شايد هم از همين حالا مي دونه! خداي عزيزم براي تمامي فرشته هاي تو طلب مغفرت و آمرزش دارم، چه اونهايي كه فرشته به دنيا اومدند، اما بعد خواسته يا ناخواسته لعنت شدند مثل پدرم! مثل سميه! مثل خانم طلا! خدايا تمامي اين فرشته هاي لعنت شده را بيامرز كه با بخشش تو لعنت اونها كم خواهد شد. وبازهم ممنون! بابت اين سنگيني بالهاي سفيدي را در كمر خود احساس مي كنم بالهايي كه هر لحظه منو از زمين دور و دورتر مي كند و به آسمان آبي و دستان سپيد تو نزديكتر! خدايا سپاس گزارم! به راستي اگر اين بالهاي سفيد هنوز براي من باقي نمونده بود من چطور به سوي تو پرواز مي كردم؟
دوست قديمي تو
و دوست دار هميشگي تو جيران
[DOWN]http://www.4shared.com/file/XkUF9FhZ...nshodepdf.html[/DOWN]