دوست ندارم نقشي بازي کنم و پشيمان بشوم
* بازیگری برای آزاده صمدی چه تعریفی دارد؟
اگر بخواهم درباره بازیگری بگویم، باید به دوران بچگیام برگردم. بچه خیالپردازی بودم و دوست داشتم رویاپردازی کنم. در خیالاتم خودم را جای آدمهای مختلف میگذاشتم و بازی میکردم. رویای زندگی و زیستن به جای دیگران همیشه با من بود. هنوز هم این بازی برایم ادامه دارد، تنها فرقش این است که الان جلوی دوربین بازی میکنم. البته بازیگری تعریف آکادمیکی هم دارد، اما برای من معنا و تعریفش این است. اینکه جای آدمهای مختلف، زندگی و فکر کنم، هنوز هم مثل دوران کودکی جالب است.
* با این تعریف از بازیگری چقدر به این کار، حرفهای نگاه میکنید و برایتان به عنوان شغل و منبع درآمد، جدی است؟اصلا اگر از شما بپرسند چه کاره هستید، میگویید بازیگرم؟
نه اینطوری نیست که بگویم بازیگری هم میکنم. من بازیگرم و این شغل و حرفهام است. اما بیشتر به دیده هنر به آن نگاه میکنم. خودم را بازیگر میدانم و اگر شرایطی پیش بیاید که 10 سال در خانه بمانم و کاری که راضیام بکند به من پیشنهاد نشود، باز هم خودم را بازیگر میدانم.
* خب شغل به معنی کاری است که ما از آن امرار معاش میکنیم. بازیگری مثل شما که بین کارهایش گاهی فاصلههای طولانی است چطور زندگی می گذراند؟
قطعا من هم مثل همه فکر میکنم باید برای زندگی و کارم تلاش کنم اما در حیطه بازیگری چون بیشتر عشق است نمیتوان به بهانه گذران زندگی هر کاری را قبول کرد. من برای قبول کار فقط یک ملاک دارم و آن این است که آن کار را دوست داشته باشم. اگر کاری باشد که دوست نداشته باشم و راضیام نکند حساب و کتاب نمیکنم. راجع به دیگران هم نه قضاوت میکنم و نه نظر میدهم چون من جای آنها نیستم که بدانم بر چه مبنایی تصمیم میگیرند این توضیحات فقط درباره انتخابهای خودم است. خیلیها ممکن است بگویند این شغل ماست و به درآمدش احتیاج داریم بنابراین کاری را هم که علاقه و اعتقاد ندارند انجام بدهند اما من دوست دارم کارهایی را انجام بدهم که میخواهم ،حتی اگر بعدا نتیجه آن چیزی که پیش بینی میکردم نشود.
ماجراهای خانم و آقای سیدی
* به نظر میآید به کار تلویزیونی بیشتر از سینما دلبسته هستید؟
شرایط طوری بوده که بیشتر کار تلویزیونی انجام دادم و با تلویزیون شروع کردم. البته قبل از آن تئاتر بی شیر و شکر را به کارگردانی حمید امجد داشتم اما اینها هیچ کدام به این معنی نیست که یکی را بر دیگری ترجیح میدهم. خودم هم نمیدانم در آینده درکدام یک از اینها بیشتر حضور خواهم داشت. تا امروز بیشتر کار تلویزیونی داشتم منتها در راهی که پیش میروم ممکن است تصمیمهای دیگری بگیرم. امسال تصمیم گرفتم کار تلویزیونی نکنم. این تصمیم فعلی من است و معلوم نیست در آینده چه بشود. شاید دوباره به تئاتر برگردم یا کار سینمایی انجام بدهم.
* نمیترسید از اینکه این سختگیری و کم کاری باعث شود به مرور از یادها بروید و پیشنهاد کار نداشته باشید؟
فعلا چند تا کار دارم که خب در طول پخش آنها کارم دیده خواهد شد اما حق با شماست ممکن هم هست مدتی کار خوبی که بپسندم بهم پیشنهاد نشود و فراموش شوم اما به هر حال مسیری که انتخاب کردم این است و تصمیم دارم با همین اصول و ارزشها کار کنم. بازیگرهای دیگری هم هستند که با همین باورها کار کردند، چند سالی هم نبودند و دوباره با یک کار خوب برگشتند نزدیکترین مثالی هم که میتوانم بزنم خانم ویشکا آسایش است.
* چقدر از این آرامش شما در گزیدهکاری و حفظ ارزشهایتان در انتخاب، به همسر شما هومن سیدی برمیگردد؟ اینکه مثلا با خودتان میگویید خب هومن هست و کار میکند و دیده میشود، پس من هم به عنوان همسر او هستم و فراموش نمیشوم؟
واقعیت این است الان که اینجا نشستیم و با هم داریم صحبت میکنیم، نمیدانم هومن چه تصمیمی برای کارش دارد و پله بعدیاش کجا خواهد بود. اینکه به هر حال ما زن و شوهر هستیم و وابستگیهای عمیق و مشترکاتی با هم داریم قطعا قابل انکار نیست و من هم همچین تصمیمی ندارم اما مسئله این است که در همه این سالها سعی کردیم هویت کاریمان از هم جدا باشد حتی آنجاهایی که کارهای مشترک داشتیم. من قبل از اینکه با هومن ازدواج کنم وارد این مسیر شدم و این حرفه را انتخاب کردم. ما دقیقا یک هفته مانده به شروع کار آقای همایون اسعدیان، راه بی پایان، ازدواج کردیم. بعد از آن همیشه همه سعیام را کردم که در کارم مستقل باشم و اسمم زیر سایه اسم او نباشد. نمونههای دیگری هم در بین بازیگران ایرانی داشتیم از کسانی که با هم نسبت خانوادگی داشتند اما توانستند استقلال خود را حفظ کنند و هرکدام به عنوان بازیگری با هویت و شخصیت ویژه خودشان شناخته شوند. مثل خانم لیلا حاتمی که فکر نمیکنم هیچکس توانایی و موفقیتهای ایشان را به مرحوم علی حاتمی یا علی مصفا، همسرشان نسبت بدهد. او خود به تنهایی بازیگر خوب و محبوبی است بدون اینکه هیچ کس بخواهد منکر نسبتهای خانوادگیاش بشود.
نه شعار نه غر
* چقدر به عنوان یک زن پیشرفت در کار برایتان سختتر است و با چه مشکلاتی باید دست و پنجه نرم کنید؟
شخصا دوست ندارم برای هیچ چیز تفکیک جنسیتی قائل بشوم. میدانم که در جامعه ما در بسیاری حوزهها این تفکیک وجود دارد ولی من سعی میکنم اینجوری به آن نگاه نکنم تا کمتر اذیت بشوم چون به هر حال این مسائل آزار دهنده است و حقایقی است که وجود دارند. اما من فکر میکنم در نهایت وقتی نمیتوانم چیزی را تغییر بدهم بهتر است به آن فکر نکنم و کار خودم را انجام بدهم، کارهایی که دوست دارم. شاید گاهی فکر کردن به این ماجراها جلوی راهم را بگیرد یا سرعت حرکتم را کند و اذیتم بکند. خیلی که راجع به این ناحقیها حرف میزنیم صحبتهایمان به شعار تبدیل میشوند و زیاد که شعارهایمان را تکرار میکنیم تبدیل به غر میشود. من هم نه اهل شعار هستم و نه اهل غر زدن.
* همیشه این دیدگاه را داشتید یا بالارفتن سن هم در رسیدن به این دیدگاهها تاثیر داشته؟
قطعا سن تاثیر داشته. البته دقیق نمیتوانم بگویم بیشتر تاثیر سن است یا تجربه. چون من کار را دیر شروع کردم و 7، 8 سالی بیشتر نیست کار میکنم شاید همین تجربیاتی که الان من در 33 سالگی دارم دیگرانی که مثلا در 23 سالگی وارد این عرصه شدند ، زودتر به دست آورده باشند.
ستاره نمیشود
* آزاده صمدی ستاره است؟
من ستاره نیستم. سالی یک یا نهایتا 2 کار بازی میکنم و شاید برای ستاره بودن باید بیش از این دیده شد. این که میگویم، ستاره نیستم به معنی این نیست که با ستاره شدن مشکل داشته باشم، تعریفم از ستاره با تعریف رایج در ایران متفاوت است. در ایران ستاره به آن معنی که در دنیا رایج است، نداریم.
* در دنیا ستاره چه تعریفی دارد؟
در هالیوود مثلا اگر میگوییم براد پیت، لئوناردو دی کاپریو و .. یا قدیمی ترها مثل مرلین مونرو و ... ستاره هستند به خاطر بازیهای درخشان و خوبشان است و از بازیهای آنها لذت میبریم. یعنی علاوه بر چهره جذاب و کاریزمایی که ستارگان دارند در کارشان هم حرفهای هستند و انتخابهایی درستی میکنند که ما از بازی آنها در آن انتخاب ها لذت میبریم و دوستشان داریم.
* یعنی ستاره از نظر شما کسی است که بازی خوبی دارد و نه کسی که محبوبیت زیادی دارد و حضورش در فیلم باعث فروش آن چنانی میشود؟
دقیقا نمیدانم چه چیزهایی باید یک بازیگر داشته باشد تا ستاره نام بگیرد اما در مورد خودم میدانم هدفم ستاره شدن نیست و فقط دوست دارم تبدیل به بازیگری بشوم که مردم کارم را دوست داشته باشند و به واسطه کارهای خوبم بشناسندم حالا این چقدر طول بکشد برایم مهم نیست.
* به این فکر نمیکنید سالهای اوج جوانی گذشته و فرصت کم است؟ گذر زمان باعث ترس و نگرانی شما نمیشود؟
سعی میکنم اینجوری به زندگی نگاه نکنم. فکر میکنم یک نهال گردو کاشتم و فعلا به پایش نشستم و از آن مراقبت و نگهداری میکنم تا ثمر بدهد. میخواهم طوری پرورشش بدهم که هیچ باد و طوفانی خرابش نکند. برایش زمان میگذارم و زحمت میکشم و امیدوارم نتیجه خوبی ببینم.
* برای موفق شدن و به ثمر نشستن این نهالی که کاشتید چه میکنید؟
من ورودی سال 79 دانشکده تئاتر دانشگاه سوره هستم. سالی که وارد دانشگاه شدم، رشته ما 80 نفر ورودی در چهار شاخه مختلف تئاتر داشت. آن موقعها وقتی به بچههای سال بالایی و فارغ التحصیلان قبلی نگاه میکردم متوجه شدم تعداد زیادی از آنها نتوانستند در این رشته کار کنند و مجبور شدند به مشاغل دیگری رو بیاورند. من همان جا تصمیم گرفتم هرطور شده جزو انگشت شمارهایی باشم که حرفهای این کار میشوند و در این کار میمانند و با آن زندگی میکنند. نمیخواستم بهترین سالهای جوانی ام را برای آموختن این رشته بگذارم و بعد همه چیز تمام شود. هدف داشتم و برای رسیدن به آن همه سعیام را کردم. بعد از دانشگاه در دوره بازیگری موسسه کارنامه به سرپرستی آقای پرویز پرستویی شرکت کردم. مرتب فیلم میدیدم و سعی میکردم از راه فیلم دیدن و مطالعه، بیشتر یاد بگیرم. با گروههای مختلف تئاتر کار کردم و هر روز جلوتر آمدم. الان هم ممکن است مدت طولانی کار نکنم و در انتظار کار خوب بنشینم اما زندگی یک بازیگر حرفه ای را دارم. تمرین میکنم و فیلم، کتاب، ورزش و ... اجزای جدا نشدنی زندگیام هستند. همیشه در حالت آماده باش برای شروع کار جدید هستم. دلم نمیخواهد وقتی قرار کار جدیدی را میگذارم تازه بروم خودم را آماده کنم.
* این فاصله طولانی بین کارهایتان با توجه به این که همیشه هم خودتان را روی فرم و آماده نگه میدارید اذیت و ناامیدتان نمیکند؟
نه ناامید و خسته نمیشوم و از زمان استراحت و بیکاری ام به شدت لذت میبرم. چیزی که برایم سخت است و اذیت میکند پشت هم کار کردن است. من احتیاج به این زمانهای استراحت و بیکاری دارم تا ظرف درونم را پر کنم. برای بیشتر یاد گرفتن عطش دارم و پر تر شدن، تا بعد بتوانم موقع کار از اندوختههایم استفاده کنم.
منطقه محافظت شده
* بیایید کمی از دغدغههای این روزهایتان صحبت کنیم؟
من چندان علاقه ندارم درباره این مسائل صحبت کنم.
* چرا؟
یک جور اخلاق شخصی است. خیلی اهل حرف زدن نیستم. فکر میکنم دغدغههایم خیلی شخصی هستند و باید همانقدر شخصی بمانند. حرف زدن درباره آنها از ارزششان کم میکند.
* این را نمیتوان به این معنی برداشت کرد که شما چندان علاقهای به ارتباط با مخاطبان و علاقهمندانتان ندارید؟
نه اصلا به این معنی نیست. توضیحش کمی سخت است. من ترجیح میدهم خیلی شناخته نشوم و حریم خصوصی خودم را داشته باشم. چندان اهل جمع و دیده شدن و این مسائل نیستم.
* به هر حال اهمیت دادن به مخاطب و ارتباط با او در طبیعت این حرفه هست و این رفتار میتواند یک نوع بی توجهی به مخاطب باشد به این معنی که شما فقط کاری را که دوست دارید انجام میدهید و نمیخواهید درگیر ارتباط با مخاطب بشوید؟
نه بحث من بی توجهی و این مسائل نیست فقط مسئله این است از روی خجالت یا هر احساس کاملا شخصی دیگری ترجیح میدهم خیلی از مسائل درونی و خصوصیام صحبت نکنم. شغل ما به هر حال تبعاتی دارد. آدمهای زیادی شما را میشناسند و برایشان آشنا هستید اما شما آنها را نمیشناسید و طبیعتا برقراری ارتباط ،کمی سخت میشود. از طرفی دنبال حفظ حریمهای خصوصیات هستی و دوست داری مثل هر آدم دیگری زندگی خودت را داشته باشی.
* اما قبول ندارید به هر حال حریم خصوصی چهرهها در همه دنیا کوچکتر از مردم عادی است؟
بله قبول دارم و این از طبعات دیده شدن است.
دغدغه های مشترک
* به جز بازیگری کار هنری دیگری هم انجام میدهید؟
نه، البته اهل تماشای عکس و نقاشی هستم. گاهی به نمایشگاهها و گالریها سر میزنم و در اینترنت هم خیلی جستجو میکنم و دوست دارم کارهای خوب را ببینم. خودم هم گاهی عکاسی میکنم. یکی از فیلم های کوتاه هومن را من عکاسی کردم.
* منظورت فیلمهایی است که ایشان کارگردانی کردند؟
بله.
* حالا که حرف کارگردانی شد شما علاقه ندارید این حوزه را تجربه کنید؟
بله ممکن است چون یک کوچولو دغدغه کارگردانی دارم و به نظرم مثل همه خلق کردنهای دیگر خیلی جذاب است ،شاید روزی تجربهاش بکنم.
کار دوست داشتنی است همیشه وقتی هومن مشغول کارگردانی کاری است دربارهاش صحبت میکنم و بحثهای جالبی درباره مونتاژ، تدوین و ... داریم.
رموز موفقیت و خوشبختی
* خودتان را آدم موفقی می دانید؟
نمی دانم، این چیزی است که دیگران باید درباره اش نظر بدهند.
* بالاخره هر کسی احساس شخصی هم نسبت به موفقیت خودش دارد؟
ببینید واقعا سخت است. هر کسی از موفقیت تعریف و برداشت خاصی دارد و به نظرم مسئله ای نسبی است. اما به هر حال برای موفقیت تلاش می کنم و سعی می کنم طوری زندگی کنم که در آینده احساس موفقیت کنم. اما اینطور نیست که هر روز از خودم بپرسم الان موفق هستم یا نه.
* برای موفقیت از چه چیزهایی گذشتید؟
اکثریت دوست دارند چه از نظر بحث مالی و چه به خاطر بیشتر دیده و مطرح شدن، زیاد کار کنند اما من به این میل غلبه کردم و سعی کردم گزیده کاری خودم را حفظ کنم و هر کاری را قبول نکنم. طبیعتا خیلی سخت است اما با تعریفی که من از موفقیت دارم بیشتر هم خوانی دارد و فکر می کنم برای رسیدن به آن اهدافی که در نظر دارم باید سختگیر باشم و هر کاری را قبول نکنم.
* به نظرتان برای خوشبخت بودن باید موفق بود؟
خوشبختی و موفقیت دو مفهوم مستقل و جدا هستند. یعنی موفقیت الزاما خوشبختی نمی آورد و ممکن است یک نفر از نظر اکثریت، آدم موفقی نباشد اما خوشبخت باشد. البته موفقیت شاید بتواند به کسب احساس خوشبختی کمک کند.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)