تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
در فصل تگرگ عاشقت میمانم / با ریزش برگ عاشقت میمانم
هر چند تبر به ریشه ام میکوبی / تا لحظه مرگ عاشقت میمانم
آسمان جای عجیبیست نمیدانستیم / عاشقی کار غریبیست نمیدانستیم
عمر مدیون نفس نیست نمیدانستیم / عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم
شبی از سوز گفتم قلم را / بیا بنویس غم های دلم را
قلم گفتا برو بیمار عاشق ، ندارم طاقت این بار غم را
تو طراوت باران ، تو سخاوت زمینی / تو کرانه های قلبم ، بهترین ، تو بهترینی
زندگی با تو برایم بوی ریحان میدهد / بی تو اما بوی ریحان ، بوی زندان میدهد
ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشوند
پس چگونه فراموش خواهی شد تو که پیشه ات مهربانی است . . . ؟
در حضور خار ها هم میشود یک یاس بود / در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها / شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
کاش میشد ، حرفی از کاش میشد هم نبود / هرچه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
من ناخدای عشقم ، طوفان حریف من نیست / من عاشق تو هستم مجنون رقیب من نیست
در ان زمان که وفا قصه برف و تابستان است ، و صداقت گل نایابی است
به چه کسی باید گفت ، با تو خوشبخت ترین انسانم . . . ؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)