و سرودم تا نفس بارید

راز انتظار واژه ها
غزلم با همه بی برگی اش تقدیم به تو.....
برایت اشک بافتم از حریر اشتیاق
تا سحرگاهان
لحظه ها با یک جهان تقددیم به تو.......
نبودی اما دیوار را نشانه کردم جای شانه های تو
ای پرستوی نیازم
شانه های بی پرم تقدیم به تو .......
تپش معنای زنده بودن داشت
در منجلابهای تردید
عشق با تمام دلپاکیش تقدیم به تو.......
انتظار زاییده عشق است
بعد از هر کوچی
چشم هایم با تمام بی قراری زیر پای تو........