میخواهم نامهیی برایت بنویسم
که به هیچ نامهی دیگری شبیه نباشد
و زبانی نو برای تو بیافرینم
زبانی هم ترازِ اندامت
و گُسترهی عشقم !
میخواهم از برگهای لغتنامه بیرون بیایم
و از دهانم اجازهی سفر بگیرم
خستهاَم از چرخاندن زبان در این دهان
دهانی دیگر میخواهم
که بتواند به درختِ گیلاس
یا چوب کبریتی بَدَل شود
دهانی که کلمات از آن بیرون بریزند
مانندِ پریانِ دریایی از امواجِ دریا
و کبوتران از کلاهِ شعبده باز !
کتابهای دبستانم را از من بگیریدُ
نیمکتهای کلاسم را
گچها وُ قلمها وُ تخته سیاه را
از من بگیرید
تنها واژه یی به من ببخشید
تا آن را
چون گوشواری به گوشِ معشوقِ خود بیاویزم !
انگشتانی تازه میخواهم
برای دیگرگونه نوشتن
از انگشتانی که قد نمیکشند
از درختانی که نه بُلند میشوندُ نه میمیرند بیزارم
انگشتانی تازه میخواهم
به بُلندای بادبانِ زورق و گردنِ زرّافه
تا معشوقهی خویش را پیراهنی از شعر ببافم
و الفبایی نو بیافرینم برای او
الفبایی که حروفش
به حروفِ هیچ زبانِ دیگری مانند نباشند
الفبایی به نظمِ باران
الفبایی از طیفِ ماه و
ابرهای خاکستریِ غمناک
و درد برگهای بید
زیرِ چرخِ دلیجانِ آذر ماه !
میخواهم گنجی از کلمات را پیش کشَت کنم
که هرگز هیچ زنی به نصیب نبُرده وُ نخواهد بُرد
کسی به تو مانند نبوده وُ نیست
میخواهم هجاهای نامم
و خواندنِ نامههایم را
به سینهی خستهاَت بیاموزم
میخواهم تو را به زبانی نو بَدَل کنم !
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)