«کارل گئورگ بوشنر» در اکتبر 1813 در آلمان به دنيا آمد. تحصيلات خود را در رشته طب و فلسفه گذراند. از او تنها چهار اثر )سه نمايشنامه و يک داستان کوتاه( باقي مانده است. هر چند به احتمال زياد آثار ديگري نيز نوشته است. براي مثال گفته مي شود که او نمايشنامه «پيتر و آريتنو» را ساعتي پيش از فرارسيدن مرگ در بستر بيماري به نامزدش سپرد و از او خواست تا اين نمايشنامه به دست کس ديگري نيفتد. عمر او بسيار کوتاه بود و در سال 1837 هنگامي که 24 سال بيشتر نداشت در شهر زوريخ در اثر ابتلابه بيماري تيفوس درگذشت. عقايد سياسي و پيوند خوردن زندگي او با مبارزات سياسي باعث شد که در همين عمر کوتاه فراز و نشيب هاي بسياري را تحمل کند. در سال 1835 متهم به اخلالگري و حکم بازداشت او صادر شد. از همين رو نمايشنامه «مرگ دانتون» را در روزگار فرار و هنگامي که در زيرزمين خانه پدرش مخفي شده بود در مدت پنج هفته به نگارش درآورد و شاهکاري به گنجينه تاريخ ادبيات نمايشي افزود. بوشنر در نخستين شماره «پيک هسن» و در صفحه اول آن نوشت «صلح و آرامش براي کوخ ها و جنگ و مبارزه براي کاخ ها». مهم اينکه اين مطلب سيزده سال قبل از مانيفست کمونيسم کارل مارکس به نگارش درآمده است.
معروف ترين اثر او نمايشنامه «ويتسک» )1836( است که يکي از نخستين نمايشنامه هايي است که شخصيت هاي اصلي آن را طبقات پايين اجتماع تشکيل مي دهند. «ويتسک» تراژدي عميق و دردناکي است درباره زندگي، عشق و حسادت هاي سرباز ناچيز و بي چاره يي که بازيچه اجتماع و انسان ها شده است. بوشنر اين اثر را بر مبناي زندگي واقعي مردي به همين نام نوشت که پس از يک محاکمه جنجالي اعدام شد.
در جايي از نمايشنامه شخصيت مادربزرگ، قصه يي را تعريف مي کند به اين شکل:«يکي بود، يکي نبود، پسر کوچيک فقيري بود که پدر و مادر نداشت. اونا مرده بودن و هيچ کس تو دنيا براش نمونده بود. همه مرده بودن و پسر کوچيکه رفت و روزها و شب ها جست وجو کرد، اما هيچ کس تو دنيا نمونده بود. دلش مي خواست بره آسمون، ماه، پايين بهش نيگا کرد. خيلي دوستانه: اما آخر سر وقتي رسيد به ماه ديد يه تيکه چوب کثيف بيشتر نيس.» منتقدان اين داستان را به عنوان چکيده يي از شرايط ويتسک تفسير کرده اند: انزواي اگزيستانسياليستي فرد در جهاني بي معني.
بنا به اين آيه از انجيل که ويتسک در نمايشنامه بيان مي کند:«کودکان، جور بکشيد تا به من تقرب پيدا کنيد.»
کودک تنها و گريان در ادامه کابوس ها و اضطراب هاي ويتسک قرار مي گيرد و بيشتر جنبه نمادين دارد تا يک توصيف ساده.
ويتسک به اندازه يک کودک بي گناه عاجز است. بوشنر با اين داستان جانبداري دلسوزانه خود را از سربازي مفلوک اعلام مي دارد. به همين دليل، نمايشنامه يي که اولين تراژدي واقعي مردم پست است به نگارش درمي آيد. داستان نمايشنامه برداشتي است از پرونده واقعي يک آرايشگر نظامي که زنش را به خاطر خيانتي که انجام داده به ضرب چاقو به قتل مي رساند و محکوم به مرگ مي شود. بوشنر در اين اثر با اين سوال مخاطب را درگير مي کند که آيا ويتسک گناهکار است، آيا ماري را بايد گناهکار محسوب کرد يا بي گناه؟ همچنين مي توان نمايشنامه «ويتسک» را به طور موازي با نمايشنامه «اتللو» مورد خوانش قرار داد. به هر حال مساله خيانت چه براي اتللو که از افسران برگزيده است و چه براي ويتسک که سربازي پست است به يک اندازه فاجعه ساز است. شباهت هاي بي شماري بين دو نمايشنامه مي توان يافت. در اتللو دستمال و در ويتسک گوشواره ها اشيايي هستند که معنايي رازآميز و مخوف مي يابند. اما چيزي که اين دو را از هم متمايز مي کند ديدگاه متفاوت بوشنر و شکسپير است. دستمال در اتللو ميان عشق و خيانت در نوسان است اما گوشواره ها مستقيماً نشانه يي موجه بر تفاوت طبقاتي محسوب مي شوند: چيزي که بيش از همه در اين دو اثر اشتراک مي يابد واکنش اتللو و ويتسک در مقابل خبر خيانت است. در اتللو «ياگو» حامل خبر است و در ويتسک «سروان». در اينجا هم سروان همانند ياگو سرباز بيچاره را بازي مي دهد تا او را به جنون بکشاند. اما اگر اتللو خود نظامي بلند مرتبه يي است ويتسک سربازي است مفلوک و چنين است که بوشنر با نمايشنامه ويتسک تراژدي را ميان توده مردم آورد.
آمده است که روزي يکي از همکلاسي هاي بوشنر به او گفته بود«شبيه يکي از عکس هاي قديمي شکسپير است و حالت يک شهروند تمام عيار، قوي اما بدون جذابيت و تا حدي چموش را دارد.» خود او نيز در يکي از نامه هايش به شکسپير اشاره مي کند. او مي نويسد:«در مقابل تاريخ شرمسارم ولي بازهم به خودم دلداري مي دهم چون به غير از شکسپير، همه شاعران در مقابل تاريخ و طبيعت همچون شاگردان مدرسه ايستاده اند.»
هر چند به گواه نمايشنامه «ويتسک» خود او همچون يک شاگرد مدرسه يي در مقابل شکسپير قرار نگرفت.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)