عجایب سه گانه

214223201454488233166208188189164164109157170
باز هم ترجمه جدیدی از رمان 3 خواهر (برونته‌ها) روانه بازار کتاب شد؛ نویسندگانی که به خاطر زندگی عجیب و غریب شان اسم‌شان همیشه سر زبان‌ها بوده.
نمی‌شود به سادگی از کنار زندگی خواهران برونته گذشت؛ زندگی با یک پدر همیشه عصبانی که کاری جز زجر دادن دختران بدبختش نداشت. خواهران برونته در خانه‌ای پر از التهاب و ترس از ابراز وجود بزرگ شده اند؛ داستان نوشتند و دست آخر جوان مرگ شدند. خواندن آثار برونته‌ها برای آنهایی که می‌خواهند داستان کلاسیک بخوانند، شروع خوبی است و حتی می‌تواند یک کلاس داستان‌نویسی درست و درمان هم باشد؛ داستان‌هایی که هر از گاهی ناشران به سرشان می‌زند تا با ترجمه و سر و شکل تازه روانه بازار کتاب کنند. ما هم به همین بهانه سراغ این 3 خواهر رفتیم تا به صورت جداگانه، زیر و روی جهان داستان‌گویی آنها را برایتان بگوییم.

برونته‌ها با آن لباس‌ها و چهره‌های گرفته و غمگین‌شان در عکس، نمونه بارزی از آدم‌های انگلستانی عصر ویکتوریایی هستند؛ انگلستانی که بعد از انقلاب صنعتی از یک طرف پیشرفت‌های علمی‌اش سرعت سر سام‌آوری گرفته بود و بورژوازی، شهرها، کارخانه‌ها و دموکراسی توسعه پیدا می‌کردند و از طرف دیگر بیکاری و بحران‌های اقتصادی و زندگی بسیار سخت کارگری، مردم را روز به روز بیشتر در غارهای تنهایی‌شان فرو می‌برد. به خاطر همین اوضاع بود که رمان نوشتند و از این روزگار دوگانه‌شان داستان‌های خواندنی ساختند. برونته‌ها در همین روزها به دنیا آمدند و3 زن نویسنده معروف شدند. «شارلوت»، «امیلی» و «آن» 3 دختر از خانواده 8 نفره یک کشیش فقیر بودند که به ترتیب و با فاصله‌های 2 سال به دنیا آمده بودند. مادر، بعد از به دنیا آوردن «آن» کشیش بیچاره را با یک پسر و 5 دختر تنها گذاشت و مرد. از همان روز بود که پدرشان دیگر آن آدم سابق نشد؛ تا توانست به بچه‌ها سخت گیری کرد و زور گفت و بچه‌ها را مسؤول اداره خانه کرد و شارلوت و امیلی را با ماری و الیزابت به مدرسه شبانه روزی _ که مخصوص دختران روحانیون بود _ فرستاد. 2 دختر بزرگ‌تر از کمبود غذا و کثیفی، سل گرفتند و مردند. امیلی و شارلوت از فرصت استفاده کردند و به خانه برگشتند؛ هر چند اوضاع خانه با شبانه روزی فرق زیادی نداشت و دوباره سایه آن پدر خشن و فقر و کمبود محبت مادر، بر سرشان سنگینی می‌کرد. اما دوای همه دردهای‌شان تخیل بود؛ روزها در دشت و علفزارها دور هم می‌نشستند و در دنیای رویاها گم می‌شدند. همین بازی و داستان‌هایشان بعدها ایده اولیه بیشتر داستان‌هایشان شد. به جز چند سالی که پدر آموزششان داد آموزش دیگری ندیدند اما 3 خواهر از حداقل‌هایی که زندگی در اختیارشان گذاشت حداکثر استفاده را کردند؛ از همان تخیلاتشان قصه‌هایی معروف به «افسانه‌های انگریا» را نوشتند. وقتی اوضاع مالی و رفتارهای پدر حسابی عرصه را بر امیلی و شارلوت تنگ کرد، تصمیم گرفتند کار کنند و برای خودشان زندگی مستقلی بسازند. به بروکسل رفتند تا زبان فرانسه را خوب یاد بگیرند و بشوند معلم فرانسه اما زد و خاله‌شان مرد و آنها به دهکده‌شان برگشتند. فقط شارلوت مدتی در یک شبانه روزی کار کرد و از همان تجربه کوتاه، رمان «استاد» را نوشت؛ رمانی که 2 سال بعد از مرگش منتشر شد. 3 خواهر تصمیم گرفتند یک مدرسه تأسیس کنند اما بعد از کلی دردسر بی‌خیالش شدند و به شاعری روی آوردند ولی از دیوان شعرشان که با اسم مستعار چاپ کردند استقبال نشد. شروع به نوشتند کردند و در سال‌های کم باقیمانده از عمرشان رمان‌های جداگانه ای نوشتند. شارلوت همان داستان «استاد» را نوشت که شکست خورد. «بلندی‌های بادگیر» امیلی را هم اول تحویل نگرفتند اما کمی‌ که گذشت، دوزاری‌شان افتاد که به چه شاهکاری رو به رو هستند و بعدها در فهرست بهترین رمان‌های انگلیسی قرار گرفت. رمان بعدی شارلوت «جین ایر» بود (که آن هم بعد از مرگش منتشر شد) که بعد از شکست کتاب اول، موفقیت چشمگیری برای شارولت به ارمغان آورد. شهرت کتاب خواهر بزرگ‌تر، کتاب «اگنس گری» «آن» را تحت الشعاع قرار داد. «آن» یک رمان دیگر منتشر کرد و 2 سال بعد در 29 سالگی از دنیا رفت. یک سال قبل از او امیلی 30 ساله از دنیا رفته بود و با مرگ تنها برادرشان، شارلوت، تنها شد. او بعد از این سال‌ها تا پایان عمر، رمان نوشت و کار کرد تا کم کاری‌های 2 خواهرش را جبران کند. «شرلی» و «ویولت» هر کدام 3 جلد نوشته بودند. شارلوت سال 1854 بالأخره تن به ازدواج داد و همسر معاون پدرش شد اما درست یک سال بعد از ازدواجش سل گرفت و از دنیا رفت تا تراژدی زنجیره ناکامی‌های برونته‌ها تکمیل شود.