روزی شیوانا برای جمعی از شاگردانش درس می گفت. مردی با تکبر وارد مجلس درس شد و خطاب به شیوانا گفت که او یکی از مامورین عالی رتبه امپراطور است و آمده است تا از بیانات استاد معرفت درس بگیرد!

شیوانا با تبسم پرسید:
«جناب امپراطور شما را به چه شغلی در این منطقه گمارده اند؟»

مامور امپراطور گفت:
«ماموریت من ساخت جاده و بازسازی و اصلاح جاده های منتهی به اصلی و فرعی این سرزمین است»

لبخند شیوانا محو شد و با خشم بر سر مامور امپراطور فریاد زد:
«تو که از سوی امپراطور مامور شده ای تا جاده ها را اصلاح کنی به چه جراتی در این کلاس حضور یافته ای؟! هیچ می دانی که چقدر گاری به خاطر چاله های ترمیم نشده در سطح معابر، چرخهایشان شکسته و چقدر اسب و قاطر به خاطر سنگ ها و موانع پراکنده در سطح جاده دست و پا شکسته شده اند؟! آیا از جاده دهکده عبور کردی و مشکلات آن را در هنگام بارندگی و حتی در مواقع عادی ندیدی؟! تو این وظیفه سنگین نگهداری و بازسازی جاده ها را از امپراطور پذیرفتی و آن را به خوبی انجام ندادی و بعد آرام و با غرور به کلاس من آمده ای تا درس معرفت بگیری؟! شرط اول کسب معرفت این است که ماموریت نهاده شده بر دوش خودت را به نحو احسنت انجام دهی. دفعه بعد که خواستی به این کلاس بیایی، یا ماموریتت را به فرد صلاحیت دار دیگری محول کنو یا اینکه آن را به درستی انجام بده و بعد از پایان کار به سراغ ما بیا».

می گویند از آن به بعد جاده ها و معابر منتهی به دهکده شیوانا در سراسر سرزمین بهترین بودند. شیوانا هر وقت در این جاده قدم می گذاشت با لبخند می گفت:
«این مامور جاده ها زرنگ ترین شاگرد غیر حضوری کلاس معرفت است!»