"بهترین روش برای درک ریتم همان است که اغلب ناخودآگاه انجام می دهیم. یعنی با شنیدن یک آهنگ، با ضربات انگشت یا نوک مداد، روی میز میزنیم یا با یا با ضربه های پایمان روی زمین آهنگ را همراهی می کنیم. سر تکان می دهیم و اگر خیلی در حال و هوای موسیقی باشیم با حرکات دست و چرخاندن چوبی در هوا ادای رهبران ارکستر را در می آوریم و به این ترتیب به ریتم تند یا کند، مهیج یا ملایم، کوبنده یا لطیف در موسیقی پی می بریم. اغلب یک ریتم منظم بر موسیقی حاکم است و مدام تکرار می شود، در حالی که برخی از آهنگسازان با تغییر و در هم ریختن نظم ریتم، نیروی تاثیر موسیقی خود را افزایش می دهند. در واقع ریتم از اجزای اساسی هر ملودی است و ملودی بدون آن ممکن نیست. توضیح خودمانی تر مسئله این است که اگر ملودی را قسمت آوازی موسیقی بدانیم ریتم هر قسمت رقصی آن است.
به این ترتیب ملودی ها از تنوعی بی حد و حصر برخوردارند. حتی یک ملودی می تواند به شکل های گوناگون درآید. مثلا بسته به اینکه با چه سرعتی نواخته شود یا چه بلندی و کوتاهی داشته باشد یا آنکه با چه سازهایی اجرا شود، به شکل های مختلف درخواهد آمد و در نتیجه تاثیرات متفاوتی برانسان خواهد گذاشت. البته بدیهی است که تنوع ملودی با هدف و کاربرد آن هم مرتبط است. مثلا اگر کسی برای یک ارکستر نظامی آهنگ بسازد، یک ملودی مهیج را برمیگزیند. در حالی که لالایی یک ملودی آرام و لطیف را می طلبد. حالت ملودی، ریتم و رنگ آمیزی سازها از ملتی به ملت دیگر هم متفاوت است. به راحتی می توان یک ملودی هندی را از یک ملودی اسپانیایی تشخیص داد. به هر حال هدف از همه این ها یعنی هدف از موسیقی، برقراری ارتباط با احساس شماست، و شما به تدریج با شنیدن بیشتر و دقیق تر در انتخاب ملودی، صاحب ذوق و سلیقه شخصی خواهید شد و آن موقع است که می توانید بگویید من این ملودی را دوست دارم یا آن ملودی را نمی پسندم.
راستی تا یادم نرفته بگویم که اگر با اصطلاحاتی چون لحن، آهنگ، تم، یا خط ملودیک برخورد کردید جا نخورید. اینها همه یعنی همان ملودی!
از اهمیت ریتم و ملودی در موسیقی زیاد صحبت کردیم. اما ناگفته نماند که اهمیت هارمونی در موسیقی هم کمتر از این دو نیست. منظور از هارمونی، همان دستورها و قواعد معینی است که باید بین اصوات مختلف هماهنگی ایجاد کند تا در مجموع به گوش خوشایند باشد، به عنوان مثال در یک ارکستر، معمولا ملودی اصلی را دسته معینی از سازها اجرا می کنند و سازهای دیگر با نواهای مختلف، نوای اصلی را همراهی می کنند. ولی در نهایت ترکیب این اصوات طوری است که نه تنها شنونده را ناراحت نمی کند بلکه برایش لذت بخش هم هست.
خب از قیافه ها پیداست که همگی گیج و خسته شده اید. ولی مهم نیست. به تدریج همه این مفاهیم برایتان آشنا و ملموس می شود. هر چیزی در این عالم زبان خاص خود را دارد و معمولا فقط اهلش آن زبان را بلدند. مثلا مکانیک ها اصطلاحات خاص خود را دارند، پزشکان، ورزشکاران،معماران...و خلاصه همه صنف های دیگر. و برقراری هر نوع ارتباط با دنیای آن ها مستلزم یادگیری زبان آن هاست. خب این ها هم الفبای زبان موسیقی ست که کم کم باید بیاموزید. این آخری را هم می گویم و بعد والسلام.
بافت موسیقی بسته به نحوه پیوستن عوامل ملودیک و هارمونیک در آن، شکل های مختلف پیدا می کند:
1 . بافت مونوفونیک یا تک صدایی: وقتی که موسیقی منحصرا به عنوان یک ملودی تنها و بدون هرگونه همراهی باشد، موسیقی را مونوفونیک می نامند.
2 . بافت پولی فونیک یا چندصدایی: زمانی پدید می آید که در یک قطعه موسیقی دو ملودی یا بیشتر که دارای اهمیت کم و بیش یکسانی هستند، همزمان نواخته شوند(یا خوانده شوند)، مثلا تصنیف های دسته جمعی کلیسا که هر گروه ملودی یی متفاوت از گروه دیگر را همزمان با همان گروه سر می دهد، موسیقی یی با یک بافت پولی فونیک است.
3 . بافت هوموفونیک: که عبارت است از یک ملودی ساده وقتی که با عامل دیگری همراهی شود، مثلا یک ترانه محلی همراه با گیتار، یک موسیقی هوموفونیک است.
بسیار خب، همگی خسته نباشید. جلسه آینده کار عملی را شروع خواهیم کرد."

پایان فصل دوم