به تو عادت دارم

مثل پروانه به آتش، مثل عابد به عبادت

و تو هر لحظه كه از من دوري، من به ويرانگري فاصله مي انديشم

در كتاب احساس واژه فاصله يك فاجعه معنا شده است

تو توانايي آنرا داري كه به اين فاجعه پايان بخشي

----------------------------------------

مي خوام از تو بنويسم براي تو كه در تمام لحظاتم وجود داري خنده هايم براي توست با تو بودن مرا شاد مي كند و بي تو بودن مرا گريان. تو با من هستي در حالي كه در كنارم نيستي تو با مني چون در قلب مني. قلبم را با دنيا عوض نمي كنم چون تو در آني و من تنها تو را دوست دارم كه سبزي مانند بهار ، استواري مانند كوه ، لطيفي مانند گل و رواني همچون دريا

----------------------------------------

امشب به سوگ ارزوهايم نشسته ام و در غم نبودنت اشك فراق مي ريزم...

امشب شمع حسرت ارزوهاي بر باد رفته ام ذره ذره اب ميشود...

امشب براي مرگ ارزوهايم لباس سياه پوشيده ام ...

كاش امشب كسي براي عرض تسليت به خانه دلم مي امد...

كاش امشب تو بودي و دلداري ام ميدادي و دفتر كال ارزوهايم را ورق ميزدي ...

اما...اما افسوس كه تو نيستي و زندگي بي تو قشنگ نيست

----------------------------------------

همه کلمات با آنچه ميان من و توست بيگانه اند و من هيچ کلمه اي را براي گفتگوي با تو شايسته تر از سکوت نيافته ام ، آيا سخن مرا ميشنوي؟؟؟

----------------------------------------

مهربان من آهنگ حضورت آنچنان لطيف و شاعرانه است که من را مدهوش مي کند ، تو تنها چيزي هستي که براي من ارزش فکرکردن را داري ! نمي دانم چقدر از شهر من دوري اما همه جا حست ميکنم ، ميشنومت . تو تکرار هميشگي عشقي و من فقط انعکاس بي ارزش نور تو هستم و ديگر هيچ

----------------------------------------

مردم این شهر غریبن، میخام برگردم

قصدشون فریبه ، میخام برگردم

یه نفر بود که دل به نگاهش بستم

نگاهش سردو غریبه، میخام برگردم

----------------------------------------

به چشمانه مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم به پاکی چشمانم قسم که تا ابد... دوستت دارم

----------------------------------------

نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون

زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون

ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست

مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست