گویند حضرت آدم نشسته بود شش نفر آمدند سه نفر طرف راستش نشستند و سه تا طرف چپ.
سه تا سفید بودند.
سه تا سیاه.
بیکی از سفید ها گفت: تو کیستی؟ گفت عقل.
پرسید جای تو کجاست؟ گفت :مغز .
از دومی پرسید تو کیستی؟ گفت: مهر .
پرسید جای تو کجاست؟ گفت: دل .
از سومی پرسید تو کیستی؟ گفت حیا .
پرسید جایت کجاست؟ گفت چشم .
سپس بجانب چپ نگریست،و از یکی از سیاهان سوال کرد،تو کیستی؟
جواب داد: تکبر.
پرسید محلت کجاست؟ گفت:مغز.
گفت با عقل یکجائید؟ گفت من که آمدم عقل میرود.
از دومی سوال کرد تو کیستی؟ جواب داد :حسد.
محلش را پرسید، گفت : دل.
پرسید با مهر یک مکان دارید؟ گفت من که بیایم مهر خواهد رفت.
از سومی پرسید کیستی؟گفت طمع.
پرسید :مرکزت کجاست؟ گفت چشم.
گفت : با حیا یک جا هستید؟گفت چون من داخل شوم حیا خارج شود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)