طنین

به روی شط وحشت برگی لرزانم،

ریشه ات را بیاویز.

من از صداها گذشتم.

روشنی را رها کردم.

رویای کلید از دستم افتاد.

کنار راه زمان دراز کشیدم.



ستاره ها در سردی رگهایم لرزیدند.



خاک تپید.

هوا موجی زد.

علف ها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند:

میان دو دست تمنایم روییدی،

در من تراویدی،

اهنگ تاریک اندامت را شنیدم:

"نه صدایم

و نه روشنی.

طنین تنهایی تو هستم،

طنین تاریکی تو."

سکوتم را شنیدی:

"بسان نسیمی از روی خودم بر خواهم خواست،

در ها را خواهم گشود،

در شب جاویدان خواهم وزید."



چشمانت را گشودی

شب در من فرود امد.