دزدی مادر شیشه‌ای از همبازی دخترک
آن روز در پارک بودم. دختربچه همسایه هم که همیشه همبازی دخترم بود همراهمان بود. دختربچه بارها نزد من درددل کرده بود که پدر و مادرش با هم اختلاف دارند. آن روز با دیدن برق زنجیر طلایش وسوسه شدم آن را بدزدم و با فروش آن برای خودم مواد بخرم. به بهانه اینکه می‌خواهم روی گردبند ورد بخوانم آن را از او گرفتم و با پول فروشش‌ مواد خریدم
وطن امروز: زن شیشه‌ای به طلاهای دختر همسایه هم رحم نکرد و با وردهای جادویی آنها را دزدید. این زن تبهکار وقتی از دختربچه شنید می‌خواهد پدر و مادرش با هم آشتی کنند، به اجرای توطئه سرقت دست زد.
چندی پیش مادری همراه دختر 7 ساله‌اش به دادسرای بعثت رفت و خواستار دستگیری زن همسایه شد. این زن به بازپرس بخشوده گفت: «دخترم به خاطر دوستی با دختر همسایه‌مان خیلی به خانه آنها می‌رود من نیز «افسانه»، مادر همبازی دخترم را می‌شناسم و گاهی پای صحبت‌های او می‌نشینم. وضع مالی‌شان خوب نیست؛ شوهرش معتاد است و با او اختلاف شدیدی دارد. افسانه گاهی از مدرسه به دنبال دخترم و دختر خودش می‌رود و آنها را به پارک می‌برد.
وی افزود: «چند روز پیش دخترم به خانه آمد. خیلی گریه می‌کرد و اضطراب شدیدی داشت. وقتی علت گریه‌اش را پرسیدم گفت افسانه گردنبندش را دزدیده است».
دختربچه 7 ساله نیز درباره سرقت زنجیر طلایش گفت: «پدر و مادرم اختلاف شدیدی با هم دارند طوری که هر روز با هم درگیری و کتک‌كاری دارند. زندگی را برایمان تلخ کرده‌اند و من اصلا دوست ندارم به خانه بیایم».
وی افزود: «من نزد خاله افسانه همیشه درد و دل می‌کردم و می‌گفتم در زندگی مشکلات زیادی دارم. خاله افسانه هم همیشه می‌گفت می‌تواند مشکلات‌مان را حل کند. یک روز به من گفت باید زنجیر طلایم را در اختیار او قرار دهم، می‌گفت برایم وردهایی می‌خواند تا دعواهای پدر و مادرم تمام ‌شود. می‌گفت با خواندن این کلمات، آرامش نزد آنها بازمی‌گردد و دیگر شاهد درگیری و کتک‌کاری آنها نخواهیم بود. من هم گردنبندی را که پدرم برای جشن تولدم خریده بود به او دادم و قرار شد پس از 3 روز بازگرداند اما بعد از آن هر چه سراغ گردنبندم را گرفتم جواب‌های عجیبی می‌داد. من هم ناچار شدم موضوع را برای مادرم تعریف کنم».
مادر این دختربچه گفت: «این زن، دخترم را فریب داده و از کودکی او سوءاستفاده کرده و دست به دزدی زده است. از او شکایت دارم و خواستار پیگیری هستم».
پس از اظهارات این مادر و دختر، بازپرس بخشوده دستور بازداشت این زن را صادر کرد.
ماموران پلیس یک هفته بعد افسانه را بازداشت کردند و این زن در بازجویی‌ها چاره‌ای جز اقرار ندید. این زن 23 ساله که معتاد به شیشه است در بازجویی‌ها گفت: «15 سالم بود که با اصرار خانواده‌ام با نخستین خواستگارم ازدواج کردم. در حالی که هیچ علاقه‌ای به او نداشتم. «علی»، شوهرم مرد بدی نبود اما من سن کمی داشتم و می‌خواستم درس بخوانم».
وی افزود: «یک‌سال بعد هم بچه‌دار شدم و بعد از مدتی متوجه شدم شوهرم معتاد است و با افراد نابابی ارتباط دارد. پس از به دنیا آمدن دخترمان، شوهرم به زندان افتاد و من ناچار بودم کار کنم تا خرج خود و بچه‌مان را تامین کنم. در همان زمان هم برای پر کردن تنهایی‌ام ناچار شدم شیشه مصرف کنم. خرج مواد را هم باید تامین می‌کردم. وقتی شوهرم از زندان آزاد شد سر کار رفت تا خرج زندگی را تامین کند».
وی افزود: «آن روز در پارک بودم. دختربچه همسایه هم که همیشه همبازی دخترم بود همراهمان بود. دختربچه بارها نزد من درددل کرده بود که پدر و مادرش با هم اختلاف دارند. آن روز با دیدن برق زنجیر طلایش وسوسه شدم آن را بدزدم و با فروش آن برای خودم مواد بخرم. به بهانه اینکه می‌خواهم روی گردبند ورد بخوانم آن را از او گرفتم و با پول فروشش‌ مواد خریدم».
این زن شیشه‌ای با دستور بازپرس پرونده با قرار قانونی روانه زندان شد.