سوره هود [11]


آیه 1-50

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 123 آيه است‏
محتواى سوره:
اين سوره چهل و نهمين سوره‏اى است كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل گرديد و نيز در اواخر سالهايى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مكّه به سر مى‏برد يعنى بعد از مرگ «ابو طالب» و «خديجه» و طبعا در يكى از سخت‏ترين دورانهاى زندگانى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به همين جهت در آغاز اين سوره، تعبيراتى كه جنبه دلدارى و تسلّى نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان دارد ديده مى‏شود.
قسمت عمده آيات سوره را سرگذشت پيامبران پيشين مخصوصا «نوح» كه با وجود نفرات كم بر دشمنان بسيار پيروز شدند تشكيل مى‏دهد.
و به هر حال آيات اين سوره، همانند ساير سوره‏هاى مكّى، اصول معارف اسلام مخصوصا «مبارزه با شرك و بت پرستى» و توجه به «معاد و جهان پس از مرگ» و «صدق دعوت پيامبر» را تشريح مى‏كند.
در اين سوره علاوه بر حالات نوح پيامبر به سرگذشت «هود» و «صالح» و «ابراهيم» و «لوط» و «موسى» و مبارزات دامنه دارشان بر ضد شرك و كفر و انحراف و ستمگرى اشاره شده.
اين سوره مرا پير كرد
- آيات اين سوره به روشنى اين امر را اثبات مى‏كند كه مسلمانان هرگز نبايد به خاطر كثرت دشمنان ميدان را خالى كنند، بلكه بايد هر روز بر «استقامت» خويش بيفزايند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 322
به همين دليل در حديث معروفى مى‏خوانيم كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
شيّبتنى سورة هود «سوره هود مرا پير كرد»! اين سوره آيات تكان دهنده‏اى مربوط به قيامت و بازپرسى در آن دادگاه عدل الهى و آياتى پيرامون مجازات اقوام پيشين و دستوراتى در باره مبارزه با فساد دارد كه همگى مسؤوليت آفرين است، و جاى تعجب نيست كه انديشه در اين مسؤوليتها آدمى را پير مى‏كند.
تأثير معنوى اين سوره:
اما در مورد فضيلت اين سوره، در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است: «كسى كه اين سوره را بخواند، پاداش و ثوابى به تعداد كسانى كه به هود و ساير پيامبران ايمان آوردند و كسانى كه آنها را انكار نمودند خواهد داشت، و روز قيامت در مقام شهدا قرار مى‏گيرد، و حساب آسانى خواهد داشت.
روشن است كه تنها تلاوت خشك و خالى اين اثر را ندارد بلكه تلاوت اين سوره توأم با انديشه، و سپس عمل است كه، انسان را به مؤمنان پيشين نزديك، و از منكران پيامبران دور مى‏سازد.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- چهار اصل مهم در دعوت انبياء: اين سوره با بيان اهميت اين كتاب بزرگ آسمانى شروع مى‏شود، تا مردم به محتويات آن بيشتر توجه كنند.
ذكر حروف مقطعه خود دليلى است بر اهميت اين كتاب بزرگ آسمانى كه با تمام اعجاز و عظمتش از حروف مقطعه ساده‏اى كه در اختيار همگان است همچون «الف، لام، راء» تشكيل شده است (الر).
و به دنبال اين حروف مقطعه يكى از ويژگيهاى قرآن مجيد را با دو جمله بيان مى‏كند، نخست اين كه: «كتابى است كه تمام آياتش متقن و مستحكم است» (كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ).
و «سپس شرح و تفصيل (تمام نيازمنديهاى انسان در زمينه زندگى فردى برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 323
و اجتماعى، مادى و معنوى، در آن) بيان شده است» (ثُمَّ فُصِّلَتْ).
اين كتاب بزرگ با اين ويژگى از سوى چه كسى نازل شده است؟ «از نزد خدايى كه هم حكيم است و هم آگاه» (مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ).
(آيه 2)- در اين آيه مهمترين و اساسى‏ترين محتواى قرآن يعنى توحيد و مبارزه با شرك را به اين صورت بيان مى‏كند: نخستين دعوت من اين است كه «جز خداوند يگانه يكتا را نپرستيد» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
و دومين برنامه دعوتم اين است كه: «من براى شما از سوى او نذير و بشيرم» (إِنَّنِي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ).
در برابر نافرمانيها و ظلم و فساد و شرك و كفر، شما را بيم مى‏دهم، و از عكس العمل كارهايتان و مجازات الهى بر حذر مى‏دارم، و در برابر اطاعت و پاكى و تقوا شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مى‏دهم.
(آيه 3)- سومين دعوتم اين است كه: «از گناهان خويش استغفار كنيد» و از آلودگيها خود را شستشو دهيد (وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ).
و چهارمين دعوتم اين است كه: «به سوى او باز گرديد» (ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ).
و پس از شستشوى از گناه و پاك شدن در سايه استغفار، خود را به صفات الهى بياراييد كه بازگشت به سوى او چيزى جز اقتباس از صفات او نيست.
سپس نتيجه‏هاى عملى «موافقت» يا «مخالفت» با اين چهار دستور را چنين بيان مى‏كند: هرگاه به اين برنامه‏ها جامه عمل بپوشانيد خداوند «تا پايان عمر شما را از زندگانى سعادتبخش اين دنيا بهره‏مند و متمتع مى‏سازد» (يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).
بنابراين مذهب پيش از آن كه سراى آخرت را آباد كند، آباد كننده سراى دنياست و از آن بالاتر اين كه به هر كس به اندازه كارش، بهره مى‏دهد و تفاوت مردم را در چگونگى عمل به اين چهار اصل به هيچ وجه ناديده نمى‏گيرد، بلكه «به هر صاحب فضيلتى به اندازه فضيلتش عطا مى‏كند» (وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 324
«و اما اگر راه مخالفت را پيش گيريد، و (در برابر اين دستورهاى چهارگانه عقيدتى و عملى) سرپيچى كنيد، من از عذاب روز بزرگى بر شما بيمناكم» همان روز كه در دادگاه بزرگ عدل الهى حضور مى‏يابيد (وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ).
(آيه 4)- به هر حال بدانيد كه هر كس باشيد، و در هر مقام و منزلتى قرار گيريد، سر انجام «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ).
و اين جمله اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصيلى قرآن يعنى مسأله معاد و رستاخيز است.
اما هيچ گاه فكر نكنيد كه قدرت شما در برابر قدرت خدا اهميتى دارد، يا مى‏توانيد از فرمان او، و دادگاه عدالتش فرار كنيد، و نيز تصور نكنيد كه او نمى‏تواند استخوانهاى پوسيده شما را بعد از مرگ جمع‏آورى كند، و لباس حيات و زندگى نوينى بر آن بپوشاند «چرا كه او بر همه چيز قادر و تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
(آيه 5)- اين آيه بطور كلى اشاره به يكى از كارهاى احمقانه دشمنان اسلام و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏كند كه با استفاده از روش نفاق آميز و دوركشى از حق مى‏خواستند ماهيت خود را از نظرها پنهان سازند تا گفتار حق را نشنوند.
لذا مى‏گويد: «آگاه باشيد! آنها (سرها را به هم نزديك ساخته و) سينه‏هايشان را در كنار هم قرار مى‏دهند تا خود (و سخنان خويش) را از او (پيامبر) پنهان دارند» (أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ).
تعبير «يَثْنُونَ» ممكن است اشاره به هرگونه «مخفى كارى» ظاهرى و باطنى دشمنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باشد.
لذا قرآن بلافاصله اضافه مى‏كند: «آگاه باشيد آنها هنگامى كه خود را در جامه‏هايشان پنهان مى‏دارند پروردگار پنهان و آشكار آنان را مى‏داند» (أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ).
«چرا كه او از اسرار درون سينه‏ها آگاه است» (إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 325
آغاز جزء دوازدهم قرآن مجيد
ادامه سوره هود
(آيه 6)- همه ميهمان اويند! در آيه قبل اشاره‏اى به وسعت علم پروردگار و احاطه او به اسرار نهان و آشكار شده بود، و اين آيه در حقيقت دليلى براى آن محسوب مى‏شود، چرا كه از روزى دادن خداوند به همه موجودات سخن مى‏گويد، همان كارى كه بدون احاطه علمى كامل به همه جهان امكان پذير نيست! نخست مى‏گويد: «هيچ جنبنده‏اى در روى زمين نيست مگر اين كه رزق و روزى آن بر خداست، و قرارگاه او را مى‏داند، و از نقاطى كه از قرارگاهش به آن منتقل مى‏شود (نيز) باخبر است» و در هر جا باشد روزيش را به او مى‏رساند (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها).
«تمام اين حقايق (با همه حدود و مرزهايش) در كتاب مبين و لوح محفوظ علم خداوند ثبت است» (كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ).
تقسيم ارزاق و تلاش براى زندگى!
طرز روزى رساندن خداوند به موجودات مختلف، راستى حيرت انگيز است، از جنينى كه در شكم مادر قرار گرفته تا حشرات گوناگونى كه در اعماق تاريك زمين و لانه‏هاى پرپيچ و خم و در لابلاى درختان و بر فراز كوهها و در قعر دره‏ها زندگى دارند كه از ديدگاه علم او هرگز مخفى و پنهان نيستند، و همانگونه كه قرآن مى‏گويد خداوند، هم جايگاه و «آدرس اصلى» آنها را مى‏داند و هم محل سيار آنان را، و در هر جا باشند روزيشان را به آنان حواله مى‏كند.
جالب اين كه در آيات فوق به هنگام بحث از روزى خواران تعبير به «دابّه» و جنبده شده است و اين اشاره لطيفى به مسأله رابطه «انرژى» و «حركت» است، مى‏دانيم هر جا حركتى وجود دارد نيازمند به ماده انرژى‏زا است يعنى ماده‏اى كه منشأ حركت گردد.
و در پاسخ اين سؤال كه آيا «روزى» هر كس از آغاز تا پايان عمر تعيين شده، و خواه ناخواه به او مى‏رسد؟ بايد بگوييم درست است كه روزى هر كس مقدر برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 326
و ثابت است، ولى در عين حال مشروط به سعى و تلاش و كوشش مى‏باشد، و هرگاه اين شرط حاصل نشود مشروط نيز از ميان خواهد رفت.
نكته مهم اين است كه آيات و روايات مربوط به معين بودن روزى در واقع ترمزى است روى افكار مردم حريص و دنياپرست كه براى تأمين زندگى به هر در مى‏زنند، و هر ظلم و جنايتى را مرتكب مى‏شوند، به گمان اين كه اگر چنين نكنند زندگيشان تأمين نمى‏شود.
آيات قرآن و احاديث اسلامى به اين گونه افراد هشدار مى‏دهد كه بيهوده دست و پا نكنند، همين اندازه كه آنها در طريق مشروع گام بگذارند و تلاش و كوشش كنند مطمئن باشند خداوند از اين راه همه نيازمنديهاى آنها را تأمين مى‏كند.
البته بعضى از روزيها مثل نور آفتاب، باران و هوا و عقل و هوش خدادادى چه انسان به دنبال آن برود، يا نرود، به سراغ او مى‏آيند.
ولى اگر با تلاش و كوشش خود از همين مواهب نيز بطور صحيحى نگهدارى نكنيم آنها نيز از دست ما خواهد رفت، و يا بى‏اثر مى‏ماند.
ولى به هر حال نكته اساسى اين است كه تمام تعليمات اسلامى به ما مى‏گويد براى تأمين زندگى بهتر چه مادى و چه معنوى، بايد تلاش بيشتر كرد.
(آيه 7)- هدف آفرينش: در اين آيه از سه نكته اساسى بحث شده است:
نخست از آفرينش جهان هستى و مخصوصا آغاز آفرينش كه نشانه قدرت پروردگار و دليل عظمت او است، مى‏فرمايد: «او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).
منظور از «روز» دوران است، خواه اين دوران كوتاه باشد و خواه بسيار طولانى و حتى به مقدار ميلياردها سال- و چون در ذيل آيه 54 سوره اعراف شرح آن گذشت نيازى به تكرار نيست.
سپس اضافه مى‏كند: «و عرش او (خداوند) بر آب قرار داشت» (وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 327
در آغاز آفرينش، جهان هستى به صورت مواد مذاب (يا گازهاى فوق العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مايع را داشت) بود.
سپس در اين توده آبگونه حركات شديد و انفجارات عظيمى رخ داد، و قسمتهايى از سطح آن پى‏درپى به خارج پرتاب شد، اين اتصال و به هم پيوستگى به انفصال و جدايى گراييد، و كواكب و سيارات و منظومه‏ها يكى بعد از ديگرى تشكيل يافتند.
بنابراين، جهان هستى و پايه تخت قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت.
دومين مطلبى كه در اين آيه به آن اشاره شده هدف آفرينش جهان هستى است، همان هدفى كه قسمت عمده‏اش به «گل سر سبد اين جهان» يعنى «انسان» باز مى‏گردد، انسانى كه بايد در مسير تعليم و تربيت قرار گيرد و راه تكامل را بپويد و هر لحظه به خدا نزديكتر شود، مى‏فرمايد: اين آفرينش با عظمت را «به اين خاطر قرار داد كه شما را بيازمايد تا كدامين بهتر عمل مى‏كنيد» (لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).
سومين مطلبى كه در اين آيه به آن اشاره شده مسأله «معاد» است كه پيوند ناگسستنى با مسأله آفرينش جهان و هدف خلقت دارد.
لذا مى‏گويد: «اگر به آنها بگويى شما بعد از مرگ برانگيخته مى‏شويد كافران از روى تعجب مى‏گويند: (اين باوركردنى نيست، اين حقيقت و واقعيت ندارد، بلكه) اين تنها يك سحر آشكار است» (وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ).
(آيه 8)- مؤمنان پر ظرفيت و افراد بى‏ايمان كم ظرفيتند! در سلسله آيات (8 تا 11) گوشه‏هايى از حالات روانى و نقاط ضعف اخلاقى افراد بى‏ايمان تشريح شده، همان نقاط ضعفى كه انسان را به راههاى تاريك و فساد مى‏كشاند.
نخستين صفتى كه براى آنها ذكر مى‏كند، شوخى كردن با حقايق و مسخره نمودن مسائل سرنوشت ساز است، مى‏فرمايد: «و اگر مجازات را تا زمان محدودى برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 328
از آنها به تأخير اندازيم (از روى استهزا) مى‏گويند: چه چيز مانع آن شده است»! چه شد اين مجازات، كجا رفت اين كيفر؟ (وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى‏ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ).
اين شيوه همه جاهلان مغرور و بى‏خبر است، كه هر چه با تمايلات آنها سازگار نباشد، در نظرشان مسخره است.
اما قرآن با صراحت به آنها پاسخ مى‏گويد: «آگاه باشيد آن روز كه (عذاب) به سراغشان آيد، از آنها بازگردانده نخواهد شد» و هيچ قدرتى مانع آن نخواهد بود.
(أَلا يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ).
«و آنچه را مسخره مى‏كردند بر آنان نازل مى‏شود» و آنها را درهم مى‏كوبد (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
امت معدوده و ياران حضرت مهدى (عج): در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت عليهم السّلام به ما رسيده امت معدوده به معنى نفرات كم، و اشاره به ياران حضرت مهدى (عج) گرفته شده است، ولى همانگونه كه گفتيم معنى ظاهر آيه اين است كه امت معدوده به معنى زمان معدود و معين است، و اتفاقا در روايتى كه از امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير آيه نقل شده «امت معدوده» همين گونه تفسير گرديده، بنابراين روايات مزبور ممكن است اشاره به معنى دوم آيه و به اصطلاح «بطن آيه» بوده باشد.
(آيه 9)- يكى ديگر از نقطه‏هاى ضعف آنان، كم ظرفيتى در برابر مشكلات و ناراحتيها و قطع بركات الهى است، چنان كه قرآن مى‏گويد: «و هرگاه نعمت و رحمتى به انسان بچشانيم و سپس آن را از او برگيريم او مأيوس و نوميد مى‏شود و به كفران و ناسپاسى بر مى‏خيزد» (وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ).
كلمه «انسان» در اين گونه آيات اشاره به انسانهاى تربيت نايافته و خودرو و بى‏ارزش است.
(آيه 10)- سومين نقطه ضعف آنها اين است كه به هنگامى كه در ناز و نعمت فرو مى‏روند، چنان خودباختگى و غرور و تكبر بر آنها چيره مى‏شود كه همه چيز را برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 329
فراموش مى‏كنند، چنانكه قرآن مى‏گويد: «و اگر بعد از شدت و رنجى كه به او رسيده نعمتهايى به او بچشانيم مى‏گويد: مشكلات از من برطرف شد، و ديگر باز نخواهد گشت و غرق شادى و غفلت و فخر فروشى مى‏شود» آنچنان كه از شكر نعمتهاى پروردگار غافل مى‏گردد (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ).
(آيه 11)- سپس در اين آيه اضافه مى‏كند: «مگر آنها كه (در سايه ايمان راستين) صبر و استقامت ورزيدند و كارهاى شايسته انجام دادند» و در همه حال از اعمال صالح فروگذار نمى‏كنند، از تنگ نظريها و ناسپاسيها و غرور، و تكبر بركنارند (إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
آنها نه به هنگام وفور نعمت، مغرور مى‏شوند و خدا را فراموش مى‏كنند، و نه به هنگام شدت و مصيبت مأيوس مى‏گردند و كفران مى‏كنند.
و به همين دليل: «براى اين افراد آمرزش و پاداش بزرگى خواهد بود» (أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ).
(آيه 12)-
شأن نزول:
براى اين آيه و دو آيه بعد دو شأن نزول نقل شده:
نخست اين كه گروهى از رؤساى كفار مكّه نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مى‏گويى كه پيامبر خدا هستى كوههاى مكه را براى ما طلا كن! و يا فرشتگانى را بياور كه نبوت تو را تصديق كنند! اين آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
شأن نزول ديگرى از امام صادق عليه السّلام نقل شده و آن اين كه پيامبر به على عليه السّلام فرمود: من از خدا خواسته‏ام كه ميان من و تو برادرى برقرار سازد و اين درخواست قبول شد و نيز خواسته‏ام كه تو را وصى من كند اين درخواست نيز اجابت گرديد، هنگامى كه اين سخن به گوش بعضى از مخالفان رسيد (از روى عداوت و دشمنى) گفتند به خدا سوگند يك من خرما در يك مشك خشكيده از آنچه محمّد صلّى اللّه عليه و آله از خداى خود خواسته بهتر است (اگر راست مى‏گويد) چرا از خدا نخواست فرشته‏اى براى يارى او بر دشمنان بفرستد و يا گنجى كه او را از فقر نجات دهد.
آيات مزبور نازل شد و به آنها پاسخ داد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 330
تفسير:
قرآن معجزه جاويدان- از اين سلسله آيات بر مى‏آيد كه گاهى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر شدت مخالفت و لجاجت دشمنان ابلاغ بعضى از آيات را به آخرين فرصت موكول مى‏كرده است، لذا خداوند در اين آيه پيامبرش را از اين كار نهى مى‏كند، مى‏فرمايد: «گويا ابلاغ بعضى از آياتى را كه بر تو وحى مى‏شود ترك مى‏كنى و سينه تو از آن نظر تنگ و ناراحت مى‏شود» (فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ).
از اين ناراحت مى‏شوى كه مبادا آنها معجزات اقتراحى از تو بخواهند و «بگويند چرا گنجى بر او نازل نشده، و يا چرا فرشته‏اى همراه او نيامده»؟ (أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ).
لذا بلافاصله اضافه مى‏كند: «تو تنها بيم دهنده و انذار كننده‏اى» (إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ).
يعنى، خواه آنها بپذيرند، يا نپذيرند و مسخره كنند و لجاجت به خرج دهند.
و در پايان آيه مى‏گويد: «خداوند حافظ و نگاهبان و ناظر بر هر چيز است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ).
يعنى از ايمان و كفر آنها پروا مكن و اين به تو مربوط نيست. وظيفه تو ابلاغ است خداوند خودش مى‏داند با آنها چگونه رفتار كند.
(آيه 13)- از آنجا كه اين بهانه جوييها و ايراد تراشيها به خاطر آن بود كه آنها اصولا وحى الهى را منكر بودند و مى‏گفتند: اين آيات از طرف خدا نيست، اينها جمله‏هايى است كه «محمّد» به دروغ بر خدا بسته، لذا در اين آيه به پاسخ اين سخن با صراحت هر چه بيشتر پرداخته، مى‏گويد: «آنها مى‏گويند: او (پيامبر) آنها را به خدا افترا بسته» (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ).
«به آنها بگو: اگر راست مى‏گوييد (كه اينها ساخته و پرداخته مغز بشر است) شما هم ده سوره همانند اين سوره‏هاى دروغين بياوريد و از هر كس مى‏توانيد- جز خدا- براى اين كار دعوت كنيد» (قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 331
(آيه 14)- «اما اگر آنها دعوت شما مسلمانان را اجابت نكردند (و حاضر نشدند لااقل ده سوره همانند اين سوره‏ها بياورند) بدانيد (اين ضعف و ناتوانى نشانه آن است كه قرآن) تنها با علم الهى نازل شده» (فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ).
«و (نيز بدانيد كه) هيچ معبودى جز خدا نيست» و نزول اين آيات معجز نشان دليل بر اين حقيقت است (وَ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«آيا با اين حال در برابر فرمان الهى شما اى مخالفان تسليم مى‏شويد»؟ (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
آيا با اين كه از شما دعوت به مبارزه كرديم و عجر و ناتوانيتان در برابر اين دعوت ثابت شد جاى ترديد مى‏ماند كه اين آيات از طرف خداست.
دو آيه فوق بار ديگر اعجاز قرآن را تأكيد مى‏كند و مى‏گويد: اين يك سخن عادى نيست، بلكه وحى آسمانى است كه از علم و قدرت بى‏پايان خداوند سر چشمه گرفته، و به همين جهت تحدى مى‏كند و تمام جهانيان را به مبارزه مى‏طلبد.
(آيه 15)- آيات گذشته با ذكر «دلايل اعجاز قرآن» حجت را بر مشركان و منكران تمام كرد و از آنجا كه پس از وضوح حق باز گروهى، تنها به خاطر حفظ منافع مادى خويش، از تسليم خوددارى مى‏كنند در اين آيه و آيه بعد اشاره به سرنوشت اين گونه افراد دنياپرست كرده، مى‏گويد: «كسى كه تنها هدفش زندگى دنيا و زرق و برق و زينت آن باشد در همين جهان نتيجه اعمالشان را بطور كامل به آنها مى‏دهيم بى‏آن كه چيزى از آن كم و كاست شود» (مَنْ كانَ يُرِيدُ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمالَهُمْ فِيها وَ هُمْ فِيها لا يُبْخَسُونَ).
اين آيه بيان يك سنت هميشگى الهى است كه اعمال مثبت و مؤثر نتائج، آن از ميان نمى‏رود، با اين تفاوت كه اگر هدف اصلى رسيدن به زندگى مادى اين جهان باشد ثمره آن چيزى جز آن نخواهد بود، و اما اگر هدف خدا و جلب رضاى او باشد هم در اين جهان تأثير خواهد بخشيد و هم نتائج پربارى براى جهان ديگر خواهد داشت. برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 332
نمونه اين موضوع را امروز در اطراف خود به روشنى مى‏يابيم، جهان غرب با تلاش پيگير و منظم خود اسرار بسيارى از علوم و دانشها را شكافته، و بر نيروهاى مختلف طبيعت مسلط گشته و با سعى و كوشش مداوم و استقامت در مقابل مشكلات و اتحاد و همبستگى، مواهب فراوانى فراهم نموده است.
بنابراين جاى گفتگو نيست كه آنها نتائج اعمال و تلاشهاى خود را خواهند گرفت و به پيروزيهاى درخشانى نائل خواهند شد، اما از آنجا كه هدفشان تنها زندگى است، اثر طبيعى اين اعمال چيزى جز فراهم شدن امكانات مادى آنان نخواهد بود.
(آيه 16)- لذا در اين آيه صريحا مى‏گويد: «اين گونه افراد در سراى ديگر بهره‏اى جز آتش ندارند»! (أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ).
«و تمام آنچه را در اين جهان انجام داده‏اند در جهان ديگر محو و نابود مى‏شود» و هيچ پاداشى در برابر آن دريافت نخواهند كرد (وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِيها).
«و تمام اعمالى را كه براى غير خدا انجام داده‏اند باطل و نابود مى‏گردد» (وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
(آيه 17)- در تفسير اين آيه نظرات گوناگونى وجود دارد ولى آنچه از همه روشنتر به نظر مى‏رسد چنين است:
در آغاز آيه مى‏گويد: «آيا كسى كه دليل روشنى از پروردگار خويش در اختيار دارد، و به دنبال آن شاهد و گواهى از سوى خدا آمده و قبل از آن كتاب موسى (تورات) به عنوان پيشوا و رحمت و بيانگر عظمت او آمده است» همانند كسى است كه داراى اين صفات و نشانه‏ها و دلائل روشن نيست (أَ فَمَنْ كانَ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَةً).
اين شخص همان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است و «بيّنه» و دليل روشن او قرآن مجيد و شاهد و گواه صدق نبوتش مؤمنان راستينى همچون على عليه السّلام مى‏باشند كه پيش از او نشانه‏ها و صفاتش در تورات آمده است.
به اين ترتيب از سه راه روشن حقانيت دعوتش به ثبوت رسيده است.
نخست قرآن كه بينه و دليل روشنى است در دست او. برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 333
دوم كتب آسمانى پيشين كه نشانه‏هاى او را دقيقا بيان كرده، و پيروان اين كتب در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را به خوبى مى‏شناختند.
سوم پيروان فداكار و مؤمنان مخلص كه بيانگر صدق دعوت او و گفتار او مى‏باشند.
آيا با جود اين دلائل زنده مى‏توان او را با مدعيان ديگر قياس كرد و يا در صدق دعوتش ترديد نمود؟
سپس به دنبال اين سخن اشاره به افراد حق طلب و حقيقت جو كرده و از آنها دعوت ضمنى به ايمان مى‏كند و مى‏گويد: «آنها به چنين پيامبرى (كه اين همه دليل روشن در اختيار دارد) ايمان مى‏آورند» (أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ).
و به دنبال آن سرنوشت منكران را به اين صورت بيان مى‏كند: «و هر كس از گروههاى مختلف به او كافر شود موعد و ميعادش آتش دوزخ است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ).
و در پايان آيه همان گونه كه سيره قرآن در بسيارى از موارد است روى سخن را به پيامبر كرده، يك درس عمومى براى همه مردم بيان مى‏كند و مى‏گويد: «اكنون (كه چنين است و اين همه شاهد و گواه بر صدق دعوت تو وجود دارد) هرگز در آنچه بر تو نازل شده ترديد به خود راه مده» (فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ).
«چرا كه اين سخن حقى است از سوى پروردگار تو» (إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ).
«ولى بسيارى از مردم (بر اثر جهل و تعصب و خودخواهى) ايمان نمى‏آورند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ).
بنابراين آيه اشاره به امتيازات اسلام و مسلمين راستين و اتكاى آنها بر دلائل محكم در انتخاب اين مكتب است، و در نقطه مقابل سرنوشت شوم منكران مستكبر را نيز بيان كرده است.
(آيه 18)- زيانكارترين مردم: در تعقيب آيه قبل كه سخن از قرآن و رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ميان آمده، در سلسله آيات (18 تا 22) سرنوشت منكران، و نشانه‏ها، و پايان و عاقبت كارشان را تشريح مى‏كند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 334
نخست مى‏فرمايد: «چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مى‏بندد» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً).
يعنى نفى دعوت پيامبر راستين در واقع نفى سخنان خدا و آن را به دروغ نسبت دادن است، اصولا تكذيب پيامبر، تكذيب خداست.
سپس آينده شوم آنها را در قيامت چنين بيان مى‏كند كه: «آنها در آن روز به پيشگاه پروردگار (با تمامى اعمال و كردارشان) عرضه مى‏شوند» و در دادگاه عدل او حضور مى‏يابند (أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى‏ رَبِّهِمْ).
«در اين هنگام شاهدان اعمال (گواهى مى‏دهند و) مى‏گويند: اينها همان كسانى هستند كه بر پروردگار بزرگ و مهربان و ولى نعمت خود دروغ بستند» (وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ).
سپس با صداى رسا مى‏گويند: «اى لعنت خدا بر ستمگران باد!» (أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ)
(آيه 19)- اين آيه صفات اين ظالمان را در ضمن سه جمله بيان مى‏كند:
نخست مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه (مردم را با انواع وسائل) از راه خدا باز مى‏دارند» (الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
اين كار از طريق القاء شبهه، و زمانى از طريق تهديد، و گاهى تطميع، و مانند آن، صورت مى‏گيرد كه هدف همه آنها يكى است و آن بازداشتن از راه خداست.
ديگر اين كه: «آنها مخصوصا سعى دارند راه مستقيم الهى را كج و معوج نشان دهند» (وَ يَبْغُونَها عِوَجاً). يعنى با انواع تحريفها، كم و زياد كردن، تفسير به رأى و مخفى ساختن حقايق چنان مى‏كنند كه اين صراط مستقيم به صورت اصليش در نظرها جلوه‏گر نشود، تا مردم نتوانند از اين راه بروند.
و ديگر اين كه: «آنها به قيامت و روز رستاخيز ايمان ندارند» (وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ). و عدم ايمانشان به معاد سر چشمه ساير انحرافات و تبهكاريهاى آنان مى‏شود.
(آيه 20)- ولى در اين آيه مى‏گويد: با اين همه «آنها هيچ گاه توانايى فرار در زمين را ندارند» تا از قلمرو قدرت پروردگار خارج شوند (أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 335
فِي الْأَرْضِ)
. «همچنين آنها نمى‏توانند ولى و حامى و پشتيبانى غير از خدا براى خود بيابند» (وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ).
سر انجام به مجازات سنگين آنها اشاره كرده، مى‏گويد: «مجازات آنها مضاعف مى‏گردد» (يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ).
چرا كه هم خود گمراه و گناهكار و تبهكار بودند، و هم ديگران را به اين راهها مى‏كشاندند، و به همين دليل هم بار گناه خويش را بر دوش مى‏كشند و هم بار گناه ديگران را بى‏آنكه از گناه ديگران چيزى كاسته شود.
در پايان آيه ريشه اصلى بدبختى آنها را اين گونه شرح مى‏دهد: «آنها نه گوش شنوا داشتند و نه چشم بينا»! (ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ).
در حقيقت از كار انداختن اين دو وسيله مؤثر براى درك حقايق سبب شد كه هم خودشان به گمراهى بيفتند و هم ديگران را به گمراهى بكشانند.
(آيه 21)- اين آيه محصول تمام تلاشها و كوششهاى نادرست آنها را در يك جمله بيان مى‏كند، مى‏گويد: «اينها همه كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده و ورشكست شدند» (أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ)
.
و اين بزرگترين خسارتى است كه ممكن است دامنگير انسانى شود كه موجوديت انسانى خويش را از دست داده.
سپس اضافه مى‏كند: آنها به معبودهايى دروغين دل بسته بودند «اما سر انجام تمام اين معبودهاى ساختگى گم شدند و از نظرشان محو گشتند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ)
.
(آيه 22)- و در اين آيه حكم نهايى سرنوشت آنها را به صورت قاطعى چنين بيان مى‏كند: «لا جرم و به ناچار آنها در سراى آخرت زيانكارترين مردمند» (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ).
چرا كه تمام سرمايه‏هاى انسانى وجود خويش را از دست دادند، و با اين حال، هم بار مسؤوليت خويش را بر دوش مى‏كشند و هم بار مسؤوليت ديگران را!
(آيه 23)- در تعقيب آيات گذشته كه حال گروهى از منكران وحى الهى را برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 336
تشريح مى‏كرد، اين آيه و آيه بعد نقطه مقابل آنها يعنى حال مؤمنان راستين را بيان مى‏كند.
نخست مى‏گويد: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسليم و به وعده‏هاى او مطمئن بودند، اصحاب و ياران بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى‏ رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
(آيه 24)- در اين آيه خداوند حال اين دو گروه را در ضمن يك مثال روشن و زنده بيان مى‏كند و مى‏گويد: «حال اين دو گروه، حال نابينا و كر و بينا و شنوا است» (مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمى‏ وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ).
«آيا اين دو گروه همانند يكديگرند» (هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا).
«آيا شما متذكر نمى‏شويد و نمى‏انديشيد» (أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).
آنها كه بر اثر لجاجت و دشمنى با حق و گرفتار بودن در چنگال تعصب و خودخواهى و خودپرستى، چشم و گوش حقيقت بين را از دست داده‏اند هرگز نمى‏توانند، حقايق مربوط به عالم غيب و اثرات ايمان و لذت عبادت پروردگار و شكوه تسليم در برابر فرمان او را درك كنند، اين گونه افراد به كوران و كرانى مى‏مانند كه در تاريكى مطلق و سكوت مرگبار زندگى دارند، در حالى كه مؤمنان راستين با چشم باز و گوش شنوا هر حركتى را مى‏بينند و هر صدايى را مى‏شنوند و با توجه به آن راه خود را به سوى سرنوشتى سعادت آفرين مى‏گشايند.
(آيه 25)- سرگذشت تكان دهنده نوح و قومش: همان گونه كه در آغاز سوره بيان كرديم در اين سوره، قسمتهاى قابل ملاحظه‏اى از تاريخ انبياء پيشين بيان شده است:
نخست از داستان «نوح» (ع) پيامبر اولو العزم شروع مى‏كند و ضمن 26 آيه نقاط اساسى تاريخ او را به صورت تكان دهنده‏اى شرح مى‏دهد.
در اين آيه نخستين مرحله اين دعوت بزرگ را بيان كرده و مى‏گويد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، (او به آنها اعلام كرد) كه من بيم دهنده آشكارى هستم» برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 337
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ).
(آيه 26)- در اين آيه پس از ضربه نخستين، محتواى رسالت خود را در يك جمله خلاصه مى‏كند و مى‏گويد: رسالت من اين است «كه غير از اللّه ديگرى را پرستش نكنيد» (أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
و بلافاصله پشت سر آن همان مسأله انذار و اعلام خطر را تكرار مى‏كند و مى‏گويد: «من بر شما از عذاب روز دردناكى بيمناكم» (إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ).
در حقيقت توحيد و پرستش اللّه (خداى يگانه يكتا) ريشه و اساس و زير بناى تمام دعوت پيامبران است.
اگر براستى همه افراد جامعه جز «اللّه» را پرستش نكنند و در مقابل انواع بتهاى ساختگى اعم از بتهاى برونى و درونى، خود خواهيها، هوى و هوسها، شهوتها، پول و مقام و جاه و جلال و زن و فرزند سر تعظيم فرود نياورند، هيچ گونه نابسامانى در جوامع انسانى وجود نخواهد آمد.
(آيه 27)- اكنون ببينيم نخستين عكس العمل طاغوتها و خودكامگان و صاحبان زر و زور آن عصر در برابر اين دعوت بزرگ و اعلام خطر آشكار چه بود؟
آنها سه پاسخ در برابر دعوت نوح دادند.
نخست «اشراف و ثروتمندان كافر فوم او (نوح) گفتند: ما تو را جز انسانى همانند خود نمى‏بينيم» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا).
در حالى كه رسالت الهى را بايد فرشتگان بدوش كشند، به گمان اين كه مقام انسان از فرشته پايين‏تر است و يا درد انسان را فرشته بهتر از انسان مى‏داند! دليل ديگر آنها اين بود كه گفتند: اى نوح! «ما در اطراف تو، و در ميان آنها كه از تو پيروى كرده‏اند كسى جز يك مشت اراذل و جوانان كم سن و سال ناآگاه و بى‏خبر كه هرگز مسائل را بررسى نكرده‏اند نمى‏بينيم» (وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ).
بالاخره سومين ايراد آنها اين بود كه مى‏گفتند قطع نظر از اين كه تو انسان برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 338
هستى نه فرشته، و علاوه بر اين كه ايمان آورندگان به تو نشان مى‏دهد كه دعوتت محتواى صحيحى ندارد «اصولا ما هيچ گونه برترى براى شما بر خودمان نمى‏بينيم تا به خاطر آن از شما پيروى كنيم» (وَ ما نَرى‏ لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ).
و به همين دليل «ما گمان مى‏كنيم كه شما دروغگو هستيد» (بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبِينَ).
(آيه 28)- در اين آيه پاسخهاى منطقى نوح را در برابر اين ماجراجويان بيان مى‏كند «نوح گفت: اى قوم من! اگر من داراى دليل و معجزه آشكارى از سوى پروردگارم باشم، و مرا در انجام اين رسالت مشمول رحمت خود ساخته باشد، و اين موضوع بر اثر عدم توجه بر شما مخفى مانده باشد» آيا باز هم رسالت مرا انكار مى‏كنيد (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ).
و در پايان آيه مى‏گويد: «آيا من مى‏توانم شما را بر پذيرش اين بيّنه روشن مجبور سازم در حالى كه (خود شما آمادگى نداريد و) از پذيرش و حتى تفكر و انديشه پيرامون آن كراهت داريد» (أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ).
(آيه 29)- من هيچ فرد با ايمانى را طرد نمى‏كنم! اين آيه نيز دنباله پاسخگويى به بهانه جوييهاى قوم نوح است.
نخست يكى از دلائل نبوت را كه نوح براى روشن ساختن قوم تاريكدل بيان كرده، بازگو مى‏كند: «اى قوم من! در برابر اين دعوت از شما مال و ثروت و اجر و پاداشى مطالبه نمى‏كنم» (وَ يا قَوْمِ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مالًا).
«اجر و پاداش من تنها بر خداست» (إِنْ أَجرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
خدايى كه مرا مبعوث به نبوت ساخته و مأمور به دعوت خلق كرده است.
و اين ميزان و الگويى است براى شناخت رهبران راستين، از فرصت طلبان دروغين، كه هر گامى را برمى‏دارند بطور مستقيم يا غير مستقيم هدف مادى از آن دارند.
سپس در پاسخ آنها كه اصرار داشتند نوح ايمان آورندگان فقير و يا كم سن و سال را از خود براند با قاطعيت مى‏گويد: «من هرگز كسانى را كه ايمان آورده‏اند برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 339
طرد نمى‏كنم» (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا).
«چرا كه آنها با پروردگار خويش ملاقات خواهند كرد» و در سراى ديگر خصم من در برابر او خواهند بود (إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ).
در پايان آيه به آنها اعلام مى‏كند كه: «من شما را مردمى جاهل مى‏دانم» (وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ).
(آيه 30)- در اين آيه براى توضيح بيشتر به آنها مى‏گويد: «اى قوم من! اگر اين گروه با ايمان را طرد كنم چه كسى در برابر خدا (در آن دادگاه بزرگ عدالت و حتى در اين جهان) مرا يارى خواهد كرد»؟! (وَ يا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ).
طرد افراد صالح و مؤمن كار ساده‏اى نيست، آنها فرداى قيامت دشمن من خواهند بود و هيچ كس نمى‏تواند در آنجا از من دفاع كند، و نيز ممكن است مجازات الهى در اين جهان دامن مرا بگيرد «آيا انديشه نمى‏كنيد» تا بدانيد آنچه مى‏گويم عين حقيقت است (أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).

(آيه 31)- آخرين سخنى كه نوح در پاسخ ايرادهاى واهى قوم به آنها مى‏گويد اين است كه اگر شما خيال مى‏كنيد و انتظار داريد من امتيازى جز از طريق وحى و اعجاز بر شما داشته باشم اشتباه است، با صراحت بايد بگويم كه: «من نه به شما مى‏گويم خزائن الهى در اختيار من است» و نه هر كارى بخواهم مى‏توانم انجام دهم (وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ).
«و نه مى‏گويم من فرشته‏ام» (وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ).
اين گونه ادعاهاى بزرگ و دروغين مخصوص مدّعيان كاذب است، و هيچ گاه يك پيامبر راستين چنين ادّعاهايى نخواهد كرد.
در پايان آيه بار ديگر به موضوع ايمان آورندگان مستضعف پرداخته و تأكيد مى‏كند كه: «من هرگز نمى‏توانم در باره اين افرادى كه در چشم شما حقيرند بگويم:
خداوند خير و پاداش نيكى به آنها نخواهد داد» (وَ لا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً) بلكه به عكس خير اين جهان و آن جهان مال آنهاست، هر چند دستشان از برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 340
مال و ثروت تهى است، اين شما هستيد كه بر اثر خيالات خام، خير را در مال و مقام يا سن و سال منحصر ساخته‏ايد و از حقيقت و معنى بكلى بيخبريد.
و به فرض كه گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند «خدا از درون جان آنها و نياتشان آگاهتر است» (اللَّهُ أَعْلَمُ بِما فِي أَنْفُسِهِمْ).
من كه جز ايمان و صداقت از آنها چيزى نمى‏بينم، و به همين دليل وظيفه دارم آنان را بپذيرم، من مأمور به ظاهرم و بنده شناس خداست! و اگر غير از اين كارى كنم «مسلما در اين صورت از ستمكاران خواهم بود» (إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ).
(آيه 32)- حرف بس است، مجازات كو؟ به دنبال گفتگوى نوح و قومش در اين آيه از زبان قوم نوح چنين نقل مى‏كند «آنها گفتند: اى نوح اين همه بحث و مجادله كردى بس است، تو بسيار با ما سخن گفتى» ديگر جايى براى بحث باقى نمانده است (قالُوا يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا).
«اگر راست مى‏گويى، همان وعده‏هاى دردناكى را كه به ما مى‏دهى در مورد عذابهاى الهى تحقق بخش» (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
انتخاب اين روش در برابر آن همه محبت و لطف پيامبران الهى و گفتارهايى كه همچون آب زلال و گوارا بر دل مى‏نشيند حكايت از نهايت لجاجت و تعصب و بى‏خبرى مى‏كند.
(آيه 33)- نوح در برابر اين بى‏اعتنايى، لجاجت و خيره‏سرى، با جمله كوتاهى چنين «پاسخ گفت: تنها اگر خدا اراده كند به اين تهديدها و وعده‏هاى عذاب تحقق مى‏بخشد» (قالَ إِنَّما يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ).
ولى به هر حال اين از دست من خارج است و در اختيار من نيست، من فرستاده اويم، و سر بر فرمانش دارم، بنابراين مجازات و عذاب را از من مخواهيد.
اما بدانيد هنگامى كه فرمان عذاب فرا رسد «شما نمى‏توانيد از چنگال قدرت او بگريزيد، و به مأمن و پناهگاهى فرار كنيد»! (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ).
(آيه 34)- سپس اضافه مى‏كند: «اگر خداوند (به خاطر گناهان و آلودگيهاى برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 341
جسمى و فكريتان) بخواهد شما را گمراه سازد، هرگز نصيحت من براى شما سودى نخواهد بخشيد هر چند بخواهم شما را نصيحت كنم» (وَ لا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ).
چرا كه «او پروردگار شماست و به سوى او باز مى‏گرديد» و تمام هستى شما در قبضه قدرت اوست» (هُوَ رَبُّكُمْ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
(آيه 35)- در اين آيه سخنى به عنوان يك جمله معترضه براى تأكيد بحثهايى كه در داستان نوح در آيات گذشته و آينده عنوان شده است مى‏گويد:
«دشمنان مى‏گويند اين مطلب را او (محمد صلّى اللّه عليه و آله) از پيش خود ساخته و به خدا نسبت داده است» (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ آنها «بگو: اگر من اينها را از پيش خود ساخته و به دروغ به خدا نسبت داده‏ام گناهش بر عهده من است» (قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرامِي).
«ولى من از گناهان شما بيزارم» (وَ أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ).
(آيه 36)- تصفيه شروع مى‏شود! آنچه در آيات قبل گذشت مرحله دعوت و تبليغ پى‏گير و مستمر نوح (ع) با نهايت جديت، و با استفاده از تمام وسائل بود.
در اينجا به مرحله دوم اين مبارزه اشاره شده مرحله پايان يافتن دوران تبليغ و آماده شدن براى تصفيه الهى! نخست مى‏خوانيم: «به نوح وحى شد كه جز افرادى كه از قومت به تو ايمان آورده‏اند ديگر هيچ كس ايمان نخواهد آورد» (وَ أُوحِيَ إِلى‏ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ).
اشاره به اين كه صفوف بكلى از هم جدا شده، و ديگر دعوت براى ايمان و اصلاح سودى ندارد، و بايد آماده تصفيه و انقلاب نهايى شود.
و در پايان آيه به نوح دلدارى داده، مى‏گويد: «اكنون كه چنين است از كارهايى كه اينها انجام مى‏دهند به هيچ وجه اندوهناك و محزون مباش» (فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ).
ضمنا از اين آيه استفاده مى‏شود كه خداوند قسمتهايى از علم اسرار غيب را برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 342
در هر مورد كه لازم باشد در اختيار پيامبرش مى‏گذارد.
(آيه 37)- به هر حال اين گروه عصيانگر و لجوج بايد مجازات شوند، مجازاتى كه جهان را از لوث وجود آنها پاك كند و مؤمنان را براى هميشه از چنگالشان رها سازد.
نخست مى‏فرمايد: به نوح فرمان داديم كه «كشتى بساز، در حضور ما و طبق فرمان ما» (وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا).
در پايان آيه به نوح هشدار مى‏دهد كه از اين به بعد «در باره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مكن چرا كه آنها (محكوم به عذابند و) مسلما غرق خواهند شد (وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
اين جمله به خوبى مى‏فهماند كه شفاعت شرائطى دارد كه اگر در كسى موجود نباشد پيامبر خدا هم حق شفاعت و تقاضاى عفو در مورد او را ندارد.
(آيه 38)- اما چند جمله هم در باره قوم نوح بشنويم: آنها به جاى اين كه يك لحظه با مسأله دعوت نوح بطور جدى برخورد كنند و حد اقل احتمال دهند كه ممكن است اين همه اصرار نوح (ع) و دعوتهاى مكررش از وحى الهى سر چشمه گرفته و مسأله طوفان و عذاب حتمى باشد، باز همانطور كه عادت همه افراد مستكبر و مغرور است به استهزاء و مسخره ادامه دادند «او مشغول ساختن كشتى بود و هر زمان كه گروهى از قومش از كنار او مى‏گذشتند (و او و يارانش را سرگرم تلاش براى آماده ساختن چوبها و ميخها و وسائل كشتى سازى مى‏ديدند) او را مسخره مى‏كردند» (وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ).
اما نوح با استقامت فوق العاده‏اى كه زاييده ايمان است با جديت فراوان به كار خود ادامه مى‏داد، و بى‏اعتنا به گفته‏هاى بى‏اساس اين كوردلان از خود راضى بسرعت پيشروى مى‏كرد، و روز به روز اسكلت كشتى آماده‏تر و مهياتر مى‏شد، فقط گاهى سر بلند مى‏كرد و اين جمله كوتاه و پرمعنى را به آنها «مى‏گفت: اگر (امروز) ما را مسخره مى‏كنيد ما نيز شما را همين گونه (در آينده نزديكى) مسخره خواهيم كرد»! (قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 343

آن روز كه شما در ميان طوفان سرگردان خواهيد شد و سراسيمه به هر سو مى‏دويد و هيچ پناهگاهى نخواهيد داشت و از ميان امواج فرياد مى‏كشيد و التماس مى‏كنيد كه ما را نجات ده! آرى آن روز مؤمنان بر افكار شما و غفلت و جهل و بى‏خبرتيان مى‏خندند.
(آيه 39)- «پس به زودى خواهيد دانست چه كسى عذاب خوار كننده به سراغ او خواهد آمد و مجازات جاودان دامنش را خواهد گرفت» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ).
در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مدت چهل سال قبل از ظهور طوفان يك نوع بيمارى به زنان قوم نوح دست داد كه ديگر از آنان بچه‏اى متولد نشد و اين در واقع مقدمه‏اى براى مجازات و عذاب آنان بود.
كشتى نوح- بدون شك كشتى نوح يك كشتى ساده‏اى نبود و ساخت آن با وسائل آن روز به آسانى و سهولت پايان نيافت، كشتى بزرگى بود كه علاوه بر مؤمنان راستين يك جفت از نسل هر حيوانى را در خود جاى مى‏داد و آذوقه فراوانى كه براى مدتها زندگى انسانها و حيوانهايى كه در آن جاى داشتند حمل مى‏كرد، چنين كشتى با چنان ظرفيت حتما در آن روز بى‏سابقه بوده است، به خصوص كه اين كشتى بايد از دريايى به وسعت اين جهان با امواجى كوه پيكر سالم بگذرد و نابود نشود، لذا در بعضى از روايات مفسرين مى‏خوانيم كه اين كشتى هزار و دويست ذراع طول و ششصد ذراع عرض داشت! (هر ذراع حدود نيم متر است).
(آيه 40)- طوفان شروع مى‏شود! در آيات گذشته ديديم كه چگونه نوح و مؤمنان راستين دست به ساختن كشتى نجات زدند و تن به تمام مشكلات و سخريه‏هاى اكثريت بى‏ايمان مغرور دادند، و خود را براى طوفان آماده ساختند:
در اينجا سومين فراز اين سرگذشت يعنى چگونگى نزول عذاب را بر اين قوم ستمگر به طرز گويايى تشريح مى‏كند.
نخست مى‏گويد: اين وضع همچنان ادامه داشت «تا فرمان ما صادر شد (و طلايع عذاب آشكار گشت) و آب از درون تنور جوشيدن گرفت»! (حَتَّى إِذا جاءَ برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 344
أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ)
.
شايد قوم غافل و بى‏خبر جوشيدن آب را از درون تنور خانه‏هايشان ديدند ولى مانند هميشه از كنار اين گونه اخطارهاى پرمعنى الهى چشم و گوش بسته گذشتند، حتى براى يك لحظه نيز به خود اجازه تفكر ندادند كه شايد حادثه‏اى در شرف تكوين باشد، شايد اخطارهاى نوح واقعيت داشته باشد.
در اين هنگام به نوح «فرمان داديم كه از هر نوعى از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده) بر كشتى سوار كن» تا در غرقاب، نسل آنها قطع نشود (قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).
«و همچنين خاندانت را جز آنها كه قبلا وعده هلاك آنها داده شده و نيز مؤمنان را بر كشتى سوار كن» (وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ).
«اما جز افراد كمى به او ايمان نياورده بودند» (وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ).
اين آيه از يك سو اشاره به همسر بى‏ايمان نوح و فرزندش «كنعان» مى‏كند كه بر اثر انحراف از مسير ايمان و همكارى با گناهكاران رابطه و پيوند خود را از نوح بريدند و حق سوار شدن بر آن كشتى نجات نداشتند.
و از سوى ديگر اشاره به اين مى‏كند كه محصول ساليان بسيار دراز تلاش پيگير نوح (ع) در راه تبليغ آيين خويش چيزى جز گروهى اندك از مؤمنان نبود.
(آيه 41)- نوح بسرعت بستگان و ياران با ايمان خود را جمع كرد و چون لحظه طوفان و فرا رسيدن مجازاتهاى كوبنده الهى نزديك مى‏شد «به آنها دستور داد كه به نام خدا بر كشتى سوار شويد، به هنگام حركت و توقف كشتى نام خدا را بر زبان جارى سازيد و به ياد او باشيد» (وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها).
چرا مى‏گويم: در همه حال به ياد او باشيد و از ياد و نام او مدد بگيريد؟
«براى اين كه پروردگار من آمرزنده مهربان است» (إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).
به مقتضاى رحمتش اين وسيله نجات را در اختيار شما بندگان با ايمان قرار داده و به مقتضاى آمرزشش از لغزشهاى شما مى‏گذرد.
(آيه 42)- سر انجام لحظه نهايى فرا رسيد و فرمان مجازات اين قوم سركش برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 345
صادر شد، ابرهاى تيره و تار همچون پاره‏هاى شب ظلمانى سراسر آسمان را فرا گرفت، و آنچنان روى هم متراكم گرديد كه نظيرش هيچ گاه ديده نشده بود، صداى غرش رعد و پرتو خيره كننده برق پى‏درپى در فضاى آسمان پخش مى‏شد و خبر از حادثه بسيار عظيم و وحشتناكى مى‏داد.
باران شروع شد، قطره‏ها درشت و درشت‏تر شد. از سوى ديگر سطح آب زير زمينى آنقدر بالا آمد كه از هر گوشه‏اى چشمه خروشانى جوشيدن گرفت.
و به زودى سطح زمين به صورت اقيانوسى در آمد، وزش بادها امواج كوه پيكرى روى اين اقيانوس ترسيم مى‏كرد و اين امواج از سر و دوش هم بالا مى‏رفتند و روى يكديگر مى‏غلتيدند.
«و كشتى نوح با سرنشينانش سينه امواج كوه پيكر را مى‏شكافت و همچنان پيش مى‏رفت» (وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ).
«نوح فرزندش را كه در كنارى جدا از پدر قرار گرفته بود مخاطب ساخت و فرياد زد فرزندم! با ما سوار شو و با كافران مباش» كه فنا و نابودى دامنت را خواهد گرفت (وَ نادى‏ نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ).

اما متأسفانه تأثير همنشين بد بيش از آن بود كه گفتار اين پدر دلسوز تأثير مطلوب خود را ببخشد.
(آيه 43)- لذا اين فرزند لجوج و كوتاه فكر به گمان اين كه با خشم خدا مى‏توان به مبارزه برخاست، فرياد زد (پدر براى من جوش نزن) به زودى به كوهى پناه مى‏برم كه (دست اين سيلاب به دامنش هرگز نخواهد رسيد و) مرا در دامان خود پناه خواهد داد» (قالَ سَآوِي إِلى‏ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ).
نوح باز مأيوس نشد، بار ديگر به اندرز و نصيحت پرداخت، شايد فرزند كوتاه فكر از مركب غرور و خيره سرى فرود آيد و راه حق پيش گيرد، به او «گفت:
فرزندم امروز هيچ قدرتى در برابر فرمان خدا پناه نخواهد داد» (قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ). «تنها نجات از آن كسى است كه مشمول رحمت خدا باشد و بس» (إِلَّا مَنْ رَحِمَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 346
«در اين هنگام موج (ى برخاست و فرزند نوح را همچون پر كاهى از جا كند و) در ميان آن دو حائل شد و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت» (وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ).
درسهاى تربيتى در طوفان نوح:
همان گونه كه مى‏دانيم هدف اصلى قرآن از بيان سرگذشت پيشينيان بيان درسهاى عبرت و نكات آموزنده و تربيتى است و در همين قسمت نكته‏هاى بسيار مهمى نهفته است كه به قسمتى از آن ذيلا اشاره مى‏شود:
1- پاكسازى روى زمين:
درست است كه خداوند، «رحيم» و مهربان است ولى نبايد فراموش كرد كه او در عين حال، «حكيم» نيز مى‏باشد، به مقتضاى حكمتش هرگاه قوم و ملتى فاسد شوند و دعوت ناصحان و مربيان الهى در آنها اثر نكند، حق حيات براى آنها نيست، سر انجام از طريق انقلابهاى اجتماعى و يا انقلابهاى طبيعى، سازمان آنها در هم كوبيده و نابود مى‏شود.
اين نه منحصر به قوم نوح بوده است و نه به زمان و وقت معينى، يك سنت الهى است در همه اعصار و قرون و همه اقوام و ملتها و حتى در عصر و زمان ما! و چه بسا جنگهاى جهانى اول و دوم اشكالى از اين پاكسازى باشد.
2- مجازات با طوفان چرا؟
درست است كه يك قوم و ملت فاسد بايد نابود شوند و وسيله نابودى آنها هر چه باشد تفاوت نمى‏كند، ولى دقت در آيات قرآن نشان مى‏دهد كه بالاخره تناسبى ميان نحوه مجازاتها و گناهان اقوام بوده و هست.
فرعون تكيه گاه قدرتش را رود «عظيم نيل» و آبهاى پربركت آن قرار داده بود و جالب اين كه نابودى او هم به وسيله همان شد! قوم نوح جمعيت كشاورز و دامدار بودند و چنين جمعيتى همه چيز خود را از دانه‏هاى حياتبخش باران مى‏داند، اما سر انجام همين باران آنها را از بين برد.
و اگر مى‏بينيم انسانهاى طغيانگر عصر ما در جنگهاى جهانى اول و دوم به وسيله مدرنترين سلاحهايشان در هم كوبيده شدند، نبايد مايه تعجب ما باشد چرا كه همين صنايع پيشرفته بود كه تكيه گاه آنها در استعمار و استثمار خلقهاى برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 347
مستضعف جهان محسوب مى‏شد!
3- پناهگاههاى پوشالى:
معمولا هر كس در مشكلات زندگى به چيزى پناه مى‏برد، گروهى به ثروتشان، گروهى به مقام و منصبشان، عده‏اى به قدرت جسمانيشان، و جمعى به نيروى فكريشان، ولى همان گونه كه آيات فوق به ما مى‏گويد، و تاريخ نشان داده، هيچ يك از اينها در برابر فرمان پروردگار كمترين تاب مقاومت ندارد، و همچون تارهاى عنكبوت كه در برابر وزش طوفان قرار گيرد بسرعت درهم مى‏ريزد.
فرزند نادان و خيره سر نوح پيامبر (ع) نيز در همين اشتباه بود، گمان مى‏كرد كوه مى‏تواند در برابر طوفان خشم خدا به او پناه دهد، اما چه اشتباه بزرگى! حركت يك موج كار او را ساخت و به ديار عدمش فرستاد.
4- كشتى نجات:
در رواياتى كه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در كتب شيعه و اهل تسنن آمده است خاندان او يعنى امامان اهل بيت و حاملات مكتب اسلام به عنوان «كشتى نجات» معرفى شده‏اند. يعنى، هنگامى كه توفانهاى فكرى و عقيدتى و اجتماعى در جامعه اسلامى رخ مى‏دهد تنها راه نجات، پناه بردن به مكتب اهل بيت عليهم السّلام است.
(آيه 44)- پايان يك ماجرا! نوح زمام كشتى را به دست خدا سپرده امواج، كشتى را به هر سو مى‏برد. در روايات آمده است كه شش ماه تمام اين كشتى سرگردان بود و نقاط مختلفى و حتى طبق پاره‏اى از روايات سرزمين مكه و اطراف خانه كعبه را سير كرد.
سر انجام فرمان پايان مجازات و بازگشت زمين به حالت عادى صادر شد. اين آيه چگونگى اين فرمان و جزئيات و نتيجه آن را در عبارات بسيار كوتاه و مختصر و در عين حال فوق العاده رسا و زيبا در ضمن شش جمله بيان مى‏كند و مى‏گويد: «به زمين دستور داده شد، اى زمين آبت را در كام فرو بر»! (وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ).
«و (به آسمان دستور داده شد) اى آسمان دست نگهدار» (وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي).
«و آب فرو نشست» (وَ غِيضَ الْماءُ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 348
«و كار پايان يافت» (وَ قُضِيَ الْأَمْرُ).
«و كشتى بر دامنه كوه جودى پهلو گرفت» (وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ).
و آن كوه معروفى در نزديكى «موصل» مى‏باشد.
«و در اين هنگام گفته شد: دور باد قوم ستمگر»! (وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
به گفته جمعى از دانشمندان عرب اين آيه «فصيحترين و بليغترين» آيات قرآن محسوب مى‏شود.
شاهد گوياى اين سخن همان است كه در روايات و تواريخ اسلامى مى‏خوانيم كه گروهى از كفار قريش، به مبارزه با قرآن برخاستند و تصميم گرفتند آياتى همچون آيات قرآن ابداع كنند، علاقمندانشان براى مدت چهل روز بهترين غذاها و مشروبات مورد علاقه آنان برايشان تدارك ديدند، مغز گندم خالص، گوشت گوسفند و شراب كهنه! تا با خيال راحت به تركيب جمله‏هايى همانند قرآن بپردازند! اما هنگامى كه به آيه فوق رسيدند، چنان آنها را تكان داد كه بعضى به بعض ديگر نگاه كردند و گفتند: اين سخنى است كه هيچ كلامى شبيه آن نيست، و اصولا شباهت به كلام مخلوقين ندارد، اين را گفتند و از تصميم خود منصرف شدند و مأيوسانه پراكنده گشتند.
(آيه 45)- سرگذشت دردناك فرزند نوح: در آيات گذشته خوانديم كه فرزند نوح، نصيحت و اندرز پدر را نشنيد و تا آخرين نفس دست از لجاجت و خيره‏سرى بر نداشت.
در اينجا قسمت ديگرى از همين ماجرا را بيان مى‏كند و آن اين كه وقتى نوح فرزند خود را در ميان امواج ديد، عاطفه پدرى به جوش آمد و به ياد وعده الهى در باره نجات خاندانش افتاد، رو به درگاه خدا كرد «و صدا زد پروردگارا! فرزندم از خاندان من است (و تو وعده فرمودى كه خاندان مرا از طوفان و هلاكت رهايى بخشى) و وعده تو در مورد نجات خاندانم حقّ است. و تو از همه حكم كنندگان برترى» و در وفاى به عهد از همه ثابت‏ترى (وَ نادى‏ نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ زيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 349
أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ)
.
اين وعده اشاره به همان چيزى است كه در آيه 40 همين سوره گذشت.
(آيه 46)- اما بلافاصله پاسخ شنيد، پاسخى تكان دهنده و روشنگر از يك واقعيت بزرگ، واقعيتى كه پيوند مكتبى را مافوق پيوند نسبى و خويشاوندى قرار مى‏دهد.
«خداوند گفت: اى نوح! او از اهل تو نيست»! (قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ).
«بلكه او عملى است غير صالح» (إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ).
فرد ناشايسته‏اى است كه بر اثر بريدن پيوند مكتبيش از تو، پيوند خانواده‏گيش به چيزى شمرده نمى‏شود.
«حال كه چنين است، چيزى را كه به آن علم ندارى از من تقاضا مكن» (فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ). «من به تو موعظه مى‏كنم تا از جاهلان نباشى» (إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ).
از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام نقل شده كه روزى از دوستان خود پرسيد:
مردم اين آيه را چگونه تفسير مى‏كنند «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» يكى از حاضران عرض كرد بعضى معتقدند كه معنى آن اين است كه فرزند نوح (كنعان) فرزند حقيقى او نبود. امام فرمود: «نه چنين نيست، او به راستى فرزند نوح بود، اما هنگامى كه گناه كرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بيرون گذاشت خداوند فرزندى او را نفى كرد، همچنين كسانى كه از ما باشند ولى اطاعت خدا نكنند، از ما نيستند».
(آيه 47)- به هر حال نوح دريافت كه اين تقاضا از پيشگاه پروردگار درست نبوده است و هرگز نبايد نجات چنين فرزندى را مشمول وعده الهى دائر بر نجات خاندانش بداند، لذا رو به درگاه پروردگار كرد و گفت: پروردگارا! من به تو پناه مى‏برم از اينكه چيزى از تو بخواهم كه به آن آگاهى ندارم» (قالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْئَلَكَ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ).
«و اگر مرا نبخشى و مشمول رحمتت قرار ندهى از زيانكاران خواهم بود» برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 350
(وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِي وَ تَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخاسِرِينَ).
(آيه 48)- نوح به سلامت فرود آمد! در اين آيه اشاره به فرود آمدن نوح از كشتى و تجديد حيات و زندگى عادى بر روى زمين شده است.
نخست مى‏گويد: «به نوح خطاب شد كه اى نوح! به سلامت و با بركت از ناحيه ما بر تو و بر آنها كه با تواند فرود آى» (قِيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى‏ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ).
بدون شك «طوفان» همه آثار حيات را در هم كوبيده بود، و طبعا زمينهاى آباد، مراتع سرسبز و باغهاى خرم، همگى ويران شده بودند، و در اين هنگام بيم آن مى‏رفت كه نوح و يارانش از نظر «زندگى» و «تغذيه» در مضيقه شديد قرار گيرند، اما خداوند به اين گروه مؤمنان اطمينان داد كه درهاى بركات الهى به روى شما گشوده خواهد شد و از نظر زندگى هيچ گونه نگرانى به خود راه ندهيد كه محيطى «سالم» و پربركت براى شما فراهم است.
سپس اضافه مى‏كند: با اين همه باز در آينده از نسل همين مؤمنان «امتهايى به وجود مى‏آيند كه انواع نعمتها را به آنها مى‏بخشيم (ولى آنها در غرور و غفلت فرو مى‏روند) سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مى‏رسد» (وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 49)- در اين آيه كه با آن داستان نوح در اين سوره پايان مى‏گيرد، يك اشاره كلى به تمام آنچه گذشت مى‏كند و مى‏فرمايد: «اينها همه از اخبار غيب است كه به تو (اى پيامبر) وحى مى‏كنيم» (تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ).
«هيچ گاه نه تو و نه قوم تو قبل از اين از آن آگاهى نداشتيد» (ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا).
با توجه به آنچه در باره نوح به تو وحى شد و آن همه مشكلاتى كه نوح در دعوتش با آن رو برو بود، و با اين حال استقامت ورزيد «تو هم صبر و استقامت كن، چرا كه سر انجام پيروزى براى پرهيزكاران است» (فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ).
از اين آيه استفاده مى‏شود كه بر خلاف آنچه برخى مى‏پندارند، پيامبران (از برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 351
علم غيب آگاهى داشتند، منتها اين آگاهى از طريق الهى و به مقدارى كه خدا مى‏خواست بود، نه اين كه از پيش خود چيزى بدانند.
در اينجا داستان نوح را با تمام شگفتيها و عبرتهايش رها كرده و به سراغ پيامبر بزرگ ديگرى يعنى هود كه اين سوره به نام او ناميده شده است مى‏رويم.
(آيه 50)- بت شكن شجاع! نخست در مورد اين ماجرا مى‏فرمايد: «ما به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم» (وَ إِلى‏ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً).
در اينجا از «هود» تعبير به برادر مى‏كند، اين تعبير يا به خاطر آن است كه عرب از تمام افراد قبيله تعبير به برادر مى‏كند. و يا اشاره به اين است كه رفتار هود مانند ساير انبياء با قوم خود كاملا برادرانه بود، نه در شكل يك امير و فرمانده، و يا حتى يك پدر نسبت به فرزندان، بلكه همچون يك برادر در برابر برادران ديگر بدون هر گونه امتياز و برترى جويى.
نخستين دعوت هود، همان دعوت تمام انبياء بود، دعوت به سوى توحيد و نفى هر گونه شرك: «هود به آنها گفت: اى قوم من! خدا را پرستش كنيد» (قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ).
«چرا كه هيچ اله و معبود شايسته‏اى جز او وجود ندارد» (ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
«شما (در اعتقادى كه به بتها داريد در اشتباهيد و) فقط تهمت مى‏زنيد» و بتها را شريك او مى‏خوانيد (إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ).
اين بتها نه شريك او هستند و نه منشأ خير و شر، هيچ كارى از آنها ساخته نيست، چه افترا و تهمتى از اين بالاتر كه براى چنين موجودات بى‏ارزشى اين همه مقام قائل شويد.

qurangloss

صفحه نخست
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ

POWERED BY
BLOGFA.COM

stat5


عضويتلغو عضويت

Powered by WebGozar
qurangloss forum logo2 seo monitorphpaut98164704FCF352B224A7D8BD4D23130457430C28F524A54A750E21C1D2AD0CB4850636A250A65CC88D09006D5ADF83