مرگ در هر حالتی‌ تلخ است، اما من:
دوستش دارم که چون از راه در آید مرگ
در شبی‌ آرام، چون شمعی‌ شوم خاموش..
لیک مرگ دیگری هم هست
-دردناک؛ اما شگرف و سر کش و مغرور
مرگ میدان: مرگ در میدان
با تپیدن های طبل و شیون و شیپور
با صفیر تیز و برق شمشیر.
غرقه در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان

وه، چه شیرین است.
رنج بردن با فشردن؛
در ره یک آرزو مردانه مردن!
و اندر امید بزرگ خویش
با سرو زندگی‌ بر لب
جان سپردن!
آه؛ اگر باید
زندگانیرا بخون خویش رنگ آرزو بخشید
و بخون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید؟