هزار بار با خودم گفتم ... فراموشت کنم ...
گفتم تمام خاطرات را به دست باد بسپارم مگر آرام شوم اما نشد
هزار بار با خودم گفتم ... من رفتم .. تو رفتی ... کسی نیست برای با هم بودن
اما ....... باز هم سایه های
خاطراتت مرا رها نکرد
نمی دانم من در این خاطرات غرق شدم یا خاطرات مرا در آغوش گرفته ...
اما ...اما نمی خواهم حتی لحظه ای
فراموشت کنم با این که می دانم تو خودت این را نمی دانی
ولی همین که قلبم .. روحم با توست برای من کافیست
وقتی عاشقی .. اصلا لازم نیست بفهمی چه پیش می آید ...
چون همه چیز درون تو رخ می دهد.