با توجه به اهميت موضوع (استرس) و تاثير بد نوع ناسالم آن، آموزش، آگاهي و تكنيكهايي كه بتواند آن را به شكلي حل كند كمتر ارائه شده است. شايد يكي از نتايج مثبت اين جلسات به مصداق شعر معروف فردوسي، «توانا بود هر كه دانا بود.» داناييهايي كه در اين زمينه حاصل ميشود به شكلي، يك تواناييهايي را ايجاد ميكند. بايد بگويم دو نوع استرس تشخيص داده ميشود. 1- استرس سالم كه تاريخ بشر نشان ميدهد اگر اين استرس نبود نه موضوع غذا، نه موضوع مسكن نه موضوع زندگي نميتوانست ادامه پيدا كند. خدا را شاكريم كه پديدهاي با عنوان «استرس پيدا كردن» قرار داده كه خودش ايجاد دغدغه و فكر ميكند كه در خدمت رشد و تعالي انسان است. اتفاق بزرگ تاريخي را اگر انقلاب صنعتي و رنسانس بدانيم پايهاش بر اين مبناست كه اگر جامعه بشري اين استرسها را در شكلهاي مختلف نداشت نميتوانست هيچ وقت اين همه اختراع و اكتشاف را در اين مدت پيدا كند حتي حركت از جامعه روستايي به جامعه صنعتي، فراصنعتي، الكترونيك و... حاصل اين استرسهايي بوده كه به شكلي وجود دارد. دومين نكتهاي كه بايستي توجه كنيم اينكه وقتي استرس در ما ايجاد ميشود نبايستي فوري جبهه بگيريم و آن را بد بدانيم بعضيها غير از استرسهايي كه دارند استرسي پيدا ميكنند كه اصلا چرا استرس دارند، در حالي كه در نظام خلقت انسان به قول شعر اقبال: دم چيست پيام است، شنيدي، نشنيدي. هر لحظه زندگي و هر اتفاقي براي انسان هوشمند يك پيامي را دارد. پس بنابراين با اين پيشفرض جلو ميرويم كه استرس به صورت اجتنابناپذير ميآيد ولي بايستي فرق استرس سالم با ناسالم را بدانيم.
استرس سالم در خدمت رشد و تعالي و پيشرفت و وحدت جامعه است در حالي كه استرس ناسالم باعث بيماري، اثرات جسمي، رواني و ارتباطي ميشود. در امر تشخيص در پزشكي و همچنين در امر قضاوت استرسهاي ناسالم مشكلات زيادي را براي يك قضاوت درست به وجود ميآورد و در بيان اصطلاح كامپيوتر ميتوان گفت كسي كه استرس ناسالم دارد مغزش هنگ ميكند و در تشخيص، چنانچه مغز هنگ كند، به عنوان مثال براي يك قاضي نميتواند آن سلسله فعاليتهايي كه در ذهن به منظور شناخت درست از پرونده و قضاوت بر روي آن باشد به وجود بياورد و به اين دليل است كه در كشورهاي پيشرفته هم براي قاضي و هم براي وكيل (اهالي دادگستري و قوه قضائيه) اين كوشش را ميكنند كه مواظب سلامت رواني خود باشند، چون مدتهاست كه سازمان جهاني بهداشت هم، سلامتي را محور توسعه قرار داده است، حال توسعه در هر رشته و برنامهاي باشد، اگر در كار قضا هم به دنبال توسعه باشيم بايستي سلامتي رواني را به شكلي داشته باشيم. در استرس سالم، فرد يا جمع زورشان به استرس ميرسد يعني (مديريت استرس) خيلي طبيعي است كه در ترافيك مانديم و چون دير شده استرس پيدا ميكنيم و يا اگر پرونده زياد باشد استرس پيدا ميكنيم، اما يك قاضي سالم از نظر رواني با يك قاضي كه بيمار شده تفاوتش اين است كه قاضي سالم به شكلي استرس را مديريت ميكند. از مشخصات بيماريهاي رواني فقدان خويشتنداري است؛ يعني بيمار رواني نميتواند فكر، حرف و رفتار خود را كنترل كند و امور از دست وي درميرود مثلا اگر فكر خودكشي به ذهنش برسد جلو ميرود تا جايي كه خودكشي ميكند و همينطور اگر فكر قتل دارد آنقدر جلو ميرود كه به هيچگونهاي نميتواند در مقابل آن خويشتنداري كند. از مشخصات سلامت رواني، خويشتنداري است و خويشتنداري در آموزههاي اسلامي ما همان تقوي است كه در دو معني استقبال از امر خير و ثواب و دوري از امر ناسالم و ناثواب و كارهاي خلاف است. دومين علامت استرس ناسالم اين است كه حضور ذهن و تمركز را ميگيرد به قول سعدي؛ من در ميان جمع و دلم در جاي ديگر است يا من در ميان پرونده و دلم در جاي ديگر است.
معمولا استرس ناسالم به صورت خالص نميآيد و همراه آن اضطراب، خشم، كينه و بدرفتاري در ارتباط با ديگران (همسر، متهم، خانواده و...) است و حالتي است كه استرس شديد شده و تحمل كم ميشود.
آنهايي كه ميخواهند رفتار اجتماعي خوب داشته باشند بايستي از استرس ناسالم در جامعه پيشگيري كنند و اگر استرس ناسالم به وجود آيد فعاليتهاي ذهني و مغزي به هم ميريزد. شرايط نشان ميدهد كه درستانديشي كه يكي از نعمتهاي خداوند براي ما ميباشد در زمان استرسهاي ناسالم بدن به كلي از وضع طبيعي خودش دور ميافتد. استرس ناسالم براي درست فكر كردن آفت و ويروس است. يكي ديگر از مشخصات استرسهاي ناسالم گرفتار نفرين مادربزرگها شدن است كه الهي، ننه، درد چه كنم چه كنم بگيري! در آن فضا فرد دچار دودليهاي بسيار اذيتكننده ميشود به اين معني كه اگر روزي كه استرس ندارد و در حال قضاوت ميباشد شفاف و با رعايت موازين شرعي، حقوقي و اخلاقي و... پرونده رابه نحو مطلوبي جلو ميبرد ولي براي يك چيز خيلي ساده در ايجاد استرسهاي ناسالم دودل ميشود. امروزه خانواده را از سازمان جدا نميكنند و آموزشهاي جديد روانشناسي در سازمان هم همراه با خانواده ميباشد به دليل اينكه دعواي با خانواده تاثير در قضاوت در محل كار دارد مگر اينكه خيلي قوي باشيم تا اثر آن را رد كنيم و متقابلا ميتواند رفتار بد با افراد در محل كار به خانه منعكس شود و به همين دليل در بحثها مثالهاي خانوادگي ميزنيم مثلا استرسهاي شديد باعث ميشود كه خانم نداند امروز چه غذايي درست كند و از سختترين كارها براي خود، تصميم نسبت به نوع غذايي است كه قصد درست كردن آن را دارد، ميداند يا مثلا چه لباسي بپوشد يا...
دورهاي را در هند ميديدم و استاد از من پرسيد در دين شما گناه چيست؟ گفتم چند چيز است: دروغگويي، زنا و... گفت در نگاه ما مهمترين گناه دودلي است، تضاد است و وقتي انسان دچار تضاد ميشود شيطان در وجودش رخنه ميكند، البته منظور دودلي و تضاد سالم نيست مثلا اينكه براي رفع ابهام بررسي كنيم پرونده با كدام ماده تطبيق دارد. ما چهارصد مكتب روانشناسي داريم كه در همه آنها علت بيماري رواني را تضاد ميشناسند كه بعضيها براي آن نام تعارض گذاشتهاند. يك موقعي با دانشجويان روانشناسي راجع به نفرينها تحقيق ميكرديم پس از اينكه نفرينها را بررسي كرديم يكي از آنها اين بود كه الهي ننه خدا مرگت بده! يك دانشجو دوره دكترا گفت نفريني كشف كردم كه مردم به آن دچار شدهاند ولي به بيان نميگويند. و آن نفرين اين بود كه الهي ننه هر جا كه هستي حواست جاي ديگه باشه. حواس كه جمع نباشد و تمركز نباشد زمينههايي است كه مشكلاتي را به وجود ميآورد و نتيجه اينكه استرس شديد باعث كم شدن شعور ميشود.
مدلهايي كشف شدهاند كه ميتوان شعور را بالا برد و اين اميدبخش است در ديدگاه روانشناسي شعور، تشخيص تفاوتهاست ما با يك ضربالمثل و شعر اين را روشن ميكنيم:
آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس / هر زمان خر مهره را با در برابر ميكنند
هرچه تخصص و كارشناسي بيشتر باشد شعور بيشتر است مفهومي به شما نسبت ميدهند با عنوان «شم قضايي»، از نظر روانشناسي شم قضايي چيست؟ پايه شم قضايي، شعور است يعني در آنجايي كه بايستي تشخيص درست داده شود و امور با هم قاطي نميشود. دكتر متخصص يك بخش پزشكي با دكتر عمومي چه فرقي دارد؟ فرقش اين است كه تشخيص تفاوتها را بيشتر ميبيند. دكتر عمومي ميگويد اين عكس را به فلان متخصص بده. كارشناس جعل چه فرقي با من دارد؟ او ابزار بيشتري براي كارشناسي دارد تا بتواند تشخيص دهد دلار واقعي با دلار قلابي اين تفاوتها را دارد.
امروز شعور از مهمترين بحثهايي شده كه نيازمند تحقيق همگاني است. دانشمندان كانادا به دنبال اين بودند كه مسائل جهان را تحقيق كنند و در كلماتي بياورند در تحقيق 100 كلمه آوردند و 100 تا را به 10 تا تحليل كردند و آخرش به يك كلمه رسيد كه معضل جهان به خاطر اختلالات اين نظام و اين فكر است و اين كلمه به زبان فارسي «تشخيص» (تمايز) است، يعني همان شعور. شعور آنقدر مهم است كه عارف فيلسوف ما، مولوي گفت:
مُردم اندر حسرت فهم درست / آنچه ميگويم به قدر فهم توست
نرخ شعور در جامعه پيشرفته و صالح بالاست يعني آدمها حساس هستند كه صواب با ناصواب و درست با نادرست چه فرقي دارد؟ حق با باطل چه فرقي دارد؟
پزشكي جديد معتقد است كه بيماري حاصل بيشعور شدن اندام بدن است و در واقع بعد از خوردن قرص، اميد است، بخشي كه شعورش ضعيف شده آن شعور به شكلي قوي شود. گاهي انگشت پا با ناخن مشكل پيدا ميكند كه معمولا جراحي ميكنند در اين نگاه يعني اينكه اين انگشت بيشعور شده و كاري كرديم كه ناخن درآورده شود و ناخن جديد رشد كند خلاصه اينقدر اين تئوري مهم است كه حتي در سلامتي هم مفهوم دارد. مثلا در جوامعي كه تغذيه سالم ندارند، كمكم شعور بدني آنها كم ميشود. كمبود ويتامينها باعث از دست دادن هوشياري و شادي بدن ميشود. زماني مشاور رئيس راهنمايي وقت در امور ترافيك بودم ميديديم كه افرادي از چراغ قرمز عبور ميكردند و بعد از اينكه با آنها صحبت ميكرديم ميگفتند چه فرقي ميكند كه قرمز باشد عبور كني يا سبز يا زرد؟ زندگي چه ارزشي دارد؟ در اينجا معلوم است كه يكي از مفاهيم شعور، كه وجدان باشد از كار افتاده. در روانشناسي جنايي بيمار سايكوپات و را ميشناسيد سايكوپات كسي است كه وجدانش كامل از بين رفته و هر چيزي كه دلش ميخواهد بدون هيچ مانع ذهني و اخلاقي و شرعي و انساني عمل ميكند، جنايتكاران بزرگ كه بيرحمانهترين جنايات را ميكردند در ارتكاب اين كارها هيچ چيز به ذهنشان نميآيد كه آيا فرد مجنيعليه درد ميكشد، ميميرد، پدر و مادر دارد و... و يا در مورد كار به موقع با كار بيموقع، كار به جا و كار بيجا كه در ذهن بعضيها اين موضوع قاطي ميشود مثلا با عدهاي قرار داريد و وقتي ميگويد ساعت 5 يعني ساعت 8؛ حس زماني ندارد و نميتواند موقع را از بيموقع تشخيص دهد.
سوال: تعريف جامع، مانع و كاملي از شعور داشته باشيد؟
مفهوم شعور يعني تشخيص تفاوتها و ويژگيها به عبارت ديگر جغرافياي شعور در جايي مطرح ميشود كه فرد در دو يا چند موقعيت درميماند كه چطور آنها را قاطي نكند مثلا فرض كنيد شعور تغذيه داشتن چيست؟ فرض كنيد فردي سكته كرده، يكي از دلايل سكته، استرس و اسيد اوريك، تريگليسيريد و... و دكتر گفته بايستي پرهيز كني آن وقت يك دفعه كلهپاچه مادرزنش را ميخورد و ميگويد آب كلهپاچه حاج خانم با بيرون متفاوت است. از نظر رشته ما شعور وي اشكال دارد كه متوجه نميشود چيزي كه در آن اسيد اوريك، تري گليسيريد و كلسترول است دعوت به مرگ است حال يك بار عمل قلب رو باز هم شده است.
بارها از طريق رسانهها توصيه ميشود كه مثلا در عقد قرارداد به فلان نكته توجه كن و توجه نميكند. يكي از متخصصان بورس به من ميگفت كه يك مهندس براي مشاوره مراجعه كرد و گفت طلا بخريم يا نه؟ گفتم به اين دلايل خريد طلا در حال حاضر فلان مشكلات را به وجود ميآورد. دو هفته بعد نگران آمد و گفت كه پانصد ميليون طلا خريدم و وقتي ميپرسيدم چه كسي گفته؟ ميگفت باجناقم، كه در بازار است و با يك صرافي كار ميكند. اينگونه است كه دانشمندان بعد از 100 كلمه به كلمه شعور و تشخيص رسيدهاند اگر واقعا ثروتي نداريم تا براي بچههايمان به جا بگذاريم لااقل شعور برايشان باقي بگذاريم. چه اندازه بچههاي ثروتمند كه به خاطر بيشعوري فقير و چقدر بچههاي فقير كه به خاطر باشعوري هم ثروتمند علمي و هم ثروتمند مادي شدهاند. من فكر ميكنم كسي كه از شعورش درست استفاده نكند ناشكري بزرگي كرده. بسيار متاسفم كه براي يك امر به اين مهمي يك كلاس هم نداريم. در كشورهاي پيشرفته از مهدكودك شعور بچه را تقويت ميكنند. ما برنامه تلويزيونياي داشتيم با عنوان هزار راه نرفته و دو سالي در خدمت آقاي حميديان در دادگاه خانواده بوديم با اطمينان ميگويم كه 90 درصد اختلافات خانوادگي ناشي از اختلالات شعور بين زن و مرد است. حتي هفته پيش گفتم مهمترين علت طلاق يكي اعتياد و ديگري مسائل مالي است. نسل قديميتر ما، وقتي بين مادران و پدران مشكل مالي پيدا ميشد يك جوري راهحل آن پيدا ميشد و مشكل مالي هم به شعور و فكر و تدبير انسان برميگردد كه چگونه آن را حل كند. در مورد اقتصاد از اين جمله زيباتر نيست كه پيامبر اسلام(ص) فرمودند: من از فقر امتم بيمناك نيستم از سوءتدبير ايشان بيمناك هستم. خيلي كشورها فقر كلاسيك ندارند به اين معني كه خيلي چيزها دارند وليكن راه درست استفاده كردن از آنها را بلد نيستند. بنابراين مثلا درك بحران در بسياري از خانوادههاي ما وجود ندارد. قبلا امكانات بيشتر بود، هزينهها بالا نبود و امكان انجام خيلي كارها وجود داشت. حال كه ندارم با وقتي كه دارم چه فرقي ميكند؟ و چه بايد بكنم عيب استرس اين است كه شعور را پايين ميآورد البته هر كجا كه از استرس نام ميبرم منظورم استرس ناسالم است خودشناسي استرس، خيلي مهم است در اين دنيا نرخ استرس را در محيط كار و جامعه بالا ميبريم يا پايين ميآوريم؟ يك واژهاي به نام «حالگيري» وجود دارد و خيليها دكتراي «حالگيري» دارند يعني از صبح نگاه، حركت، سلام و عليكشان در ديگران استرس و اضطراب و ناراحتي ايجاد ميكند. خوش به حال كسي كه وجودش آرامشبخش است. مثل پيامبران و امامان و حضرت فاطمه زهرا(س). خيلي مهم است كه ما در اين موضوع آگاهي داشته باشيم دانشمندان پيشرفتهايي داشتهاند مثلا «لحن و توناليته» كه مثلا انسان چگونه صحبت ميكند؟ ناظم مدرسه با حالت ناراحتي پشت بلندگو صحبت ميكند يا شوهري با ناراحتي ميگويد جورابهام كو؟ زن ميگويد چه ميدانم و در خانه جنگ ستارگان به وجود ميآيد. الان كاري ميكنند كه حتي صدا و توناليته شما، صداي يك بزرگوار و صداي كسي كه اين مقام عالي كه قضاوت نام دارد و خدا آن را به وي داده است و يكي از شريفترين مشاغل است، تغيير كند.
مادري آنقدر بد لالايي ميگفت كه بچه ميگفت: مادر قول ميدهم بخوابم لالايي نگو!
من خواهش ميكنم كه يك دفعه صداي خودتان را ضبط كنيد، شايد وقتي در مسند قضاوت مينشينيم صدايمان گونهاي ديگر شود. مثل ناظمها كه آنقدر داد زدهاند، در منزل نيز سر شوهر يا زن هم داد ميزنند. مهمترين درس ارتباط اين است كه در هر انساني يك ديو و يك فرشته وجود دارد. انسان هوشمند و با تقوي كاري ميكند كه فرشته آدمها روي كار بيايد. آدم ناشي كاري ميكند كه ديو همسر ديو بچه، ديو متهم و ... نمايان شود. يكي به من گفت كه بعضيها ديو سر خود هستند و در بعضي از متهمين ممكن است اينگونه باشد، ما ميتوانيم با امر مجازات و بازپروري و... آنقدر فرهنگ متهم را بالا ببريم تا مجازات را بفهمد و درك كند و فرصتي براي بهبود خود ببيند. چرا قضاوت به وجود ميآيد؟ چرا مجازات به وجود ميآيد؟ گاهي متهمي كه فرهنگ قضا دارد خيلي راحت راي شما را ميپذيرد و حتي تشكر هم ميكند. نكتهاي كه خيلي مطرح است اين است كه با رفتار و گفتار و پندار مواظب باشيم تا خودمان عامل استرس نشويم. بدترين علت اين است كه ما در ديگران ايجاد استرس كنيم زيرا شعور و مغزشان هنگ ميكند و ديو وجودشان سركار ميآيد و هيچ آدم هوشمندي نبايستي اين كار را بكند. اگر از معروفترين دكتر قلب – آقاي ماندگار – بپرسيم كه معروفترين سكتههاي قلبي ناشي از چيست؟ ميگويد يكي ناشي از آب و هواست و ديگري از تغذيه و بعدي استرس و فاكتور استرس از همه اينها بالاتر است. پس بعضي از ماها قاتل هستيم چرا كه با استرس آدمها را كشتهايم و خودمان هم خبر نداريم. يك نوع خودشناسي استرس كه جلوگيري از ايجاد چنين فضايي كند، كاري ارزنده است. قسمت بعدي اين است كه در مورد استرسهاي تحميلي چه بايد كرد؟ مثلا به جاي رسيدگي به 5 پرونده ميبايستي به 20 پرونده رسيدگي كنيم يا مسائلي كه مربوط به همسرم، مادرم و... ميشود يا رويههايي كه برايمان قابل قبول نباشند و ايجاد استرس ميكند. بعضي از استرسها در حوزه نفوذ ما نيست مثلا فرض كنيد مشكلات مسكن در جامعه ايجاد استرس ميكند اما ما به تنهايي چه كاري ميتوانيم انجام دهيم؟ اولين چيزي كه فرد بايستي در درمان استرس مورد توجه قرار دهد اين است كه در چه حوزهاي از استرس نفوذ فرد در آن موثر ميباشد و چه حوزهاي از استرس غيرقابل نفوذ است؟
در مورد استرسهايي كه به ما داده ميشود و كاري نميتوانيم انجام دهيم خيلي كارهاي فرهنگي ميتوان انجام داد و استرسهايي كه در حوزه نفوذ ما است مثل بينظمي در كارهاي شعبه كه ايجاد استرس ميكند و سوءمديريت، توليدكننده استرس شديد است و مديريت درست باعث كاهش استرس ميشود.
مهمترين دليلي كه در اينخصوص ميتوان نقل كرد مقايسه دو قاضي يا دو افسر راهنمايي است كه يكي گرفتاري و استرسهاي واقعياش بيشتر ولي اخلاقش بهتر است و ديگري استرس واقعي كمتر دارد ولي استرسهاي خارجياش زياد است.
ممكن است كوهها در زندگي كاه شود يا كاهها، كوه شوند. آنچه كه مهم است چه بايستي انجام دهيم تا استرس در محيط خانواده و كار و محيط اجتماعي كمتر شود؟
ميخواهيم استرسي را كه باعث اذيت و آزار ميشود، با فكر و رفتار آن را كاهش دهيم. گاهي آدمهاي با بيشترين بدبختيهاي زندگي، استرسهاي كمتري دارند و بالعكس و اين واقعيت محسوس و ملموس است. درمان تمام مشكلات روحي و رواني و از جمله استرس، مدل جديدي است به نام «مديريت ذهن» - تا وقتي كه يك فردي آموزش مديريت ذهني خود را نديده باشد نميتواند افسردگي، اضطراب، خشم و كينه و... خود را به شكلي حل كند هر كه هم كه موفق است هرچند دوره نديده باشد ناخودآگاه «مديريت ذهن» كرده است. يعني اگر يك قضاوت خوب انجام دهيد و راي خوبي صادر كنيد كه به تصديق كارشناسان رشته شما بهتر از آن نميشده مديون آن است كه زماني كه قضاوت كردهايد، مديريت ذهن داشتيد. مديريت ذهن مادر تمام مديريتهاست. ما مديريت استراتژيك، مديريت توليد، مديريت تضمين كيفيت و... داريم امروزه معتقدند كه اگر در زيربناي تمام اين مديريتها يك مديريت مادر به نام «مديريت ذهن» نباشد هيچ كاري نميتوان انجام داد. علت هم اين است كه اغلب آدمها در مديريت حواسشان متوجه بيرون ميشود و نميدانند كه به قول ديمينگ (استاد مديريت) سازمانهاي باكيفيت حاصل آدمهاي باكيفيت است و آدمهاي باكيفيت، آدمهايي هستند كه از ظرفيتهاي ذهنيشان به طور مطلوب استفاده ميكنند. مثل سازمانهاي موجود در جامعه، ذهن هم يك سازمان دارد تا به حالا حدود 30 فعاليت درذهن كشف شده كه عمدهترين آنها انديشيدن است و خوشحاليم كه مولوي حق مطلب را ادا كرد و گفت: «اي برادر تو همه انديشهاي.» و اهميت يك ساعت تفكر بالاتر از هفتاد سال عبادت است. بنابراين مديريت ذهني يعني مديريت انديشيدن. ما با ذهنمان اين كارها را انجام ميدهيم. تحليل ميكنيم، تركيب و تجزيه ميكنيم، استقراء و قياس داريم، از جزء به كل ميرويم، مثلا اگر نعمت مقايسه را نداشتيم هنر و علم و تمدن به وجود نميآمد. قضاوت كردن يكي از مهمترين فعاليتهاي ذهني است. نظير قضاوت درست، قضاوت غيردرست – استنتاج عجولانه.
زندگي هر روز حذف و انتخاب است، شاخصي كه حذف و انتخاب درست را تعيين ميكند چيست؟ شاگردان حضرت علي(ع) پرسيدند كه حقيقت را چگونه بشناسيم؟ وقتي پروندهاي به شما ارجاع ميشود كلي نويز و مزاحمت بر روي آن است و كار قضايي شما اين است كه از بين اينها، واقعيت و حقيقت را استخراج كنيد. حضرت فرمودند: براي شناخت حقيقت: «المحو الموهوم» موهومات را محو كنيد، حقيقت خودش را نشان ميدهد.
ذهن ميتواند ذهنيت را تبديل به عينيت و عينيت را تبديل به ذهنيت كند.
ذهن ميتواند در گذشته يا آينده برود. خطاهاي شناخت در قضاوت باعث ميشود كه چه در قضاوت زندگي يا قضاوت شغلي دچار اشتباه شويم. يكي از دعاهاي پيغمبر به درگاه خداوند اين بود كه خدايا اشياء را آنگونه كه هستند به من نشان بده. بعضيها دچار بيماري «من ميدانم و شما نميدانيد» هستند در امر قضاوت اين فرد مشكلات فراواني به وجود ميآيد. حضرت علي(ع) ميفرمايد:
به من بگو راجع به زندگي چگونه قضاوت ميكني تا به تو بگويم كيستي!
مجرم بيمار است و بايستي به دنبال معالجه او باشيم. ما ميگوييم معتاد مجرم است و يك بار ديگر ميگويم بيمار است و گاهي ميگوييم هر دو مورد شامل حال او ميشود.
سه سوال مهم مديريت ذهن بدين ترتيب است:
1- ذهن من به من راست ميگويد يا دروغ؟
اين بحث مهمي است چون دانشمندي به نام آسپين اسكي گفت كه روانشناسي چندين تعريف دارد و بهتر بگوييم روانشناسي علم كشف دروغهايي است كه انسان به خودش ميگويد. هرچه بدبختي كه در جامعه و جهان داريم از خودفريبي است براي عدهاي مد شده كه بدون داشتن آمادگي به خارج از كشور بروند و اقامت بگيرند آن وقت نقاط قوت خارج از كشور را با نقاط ضعف داخل كشور به صورت يكبعدي مقايسه ميكنند. يكي از موضوعات مهم در زندگي، تصميمگيري است كسي كه مديريت ذهن ندارد نميتواند درست تصميم بگيرد در امر قضاوت هم بايستي تصميم گرفته شود.
2- آيا ذهن من درست كار ميكند؟
چه كسي است كه ماشين داشته باشد و آن ماشين ايراد پيدا نكند و محتاج تعميرگاه نباشد. چه كسي است كه مغزش مشكل پيدا نكند گاهي در عصبانيت ميگوييم فلاني را به حال خودش رها كنيد مثل اينكه مغزش درست كار نميكند.
3- ذهن من از من حرفشنوايي دارد يا خير؟
چه كساني احتياج به مديريت ذهن دارند؟
- كسي كه ذهنش از خودش حرفشنوايي ندارد مثلا به ذهنش ميگويد با متهم با عصبانيت رفتار نكن! ولي نميتواند.
- كسي كه ذهنش به او دروغ ميگويد وقتي طناب دار را به گردن صدام ميانداختند خود را جزء شهدا ميدانست يكي از پروفسورهاي ما ميگويد: بعضيها صادقانه به خودشان دروغ ميگويند يعني وقتي دروغ ميگويد اصلا متوجه نميشود و باورش ميشود كه راستترين حرف دنيا را ميزند. هرچه كه كسي خبيثتر باشد مكانيزمي وجود دارد كه خود را جزء انسانهاي بزرگوار به حساب ميآورد. به همين دليل است كه هرگاه انسان خودش را بزرگوار ديد بايستي بترسد.
همانگونه كه انسان همسر خائن يا همكار خائن پيدا ميكند ذهن بعضيها هم خائن ميشود. ذهن خائن اين است كه هرچه انسان طلب دارد به ياد دارد و هرچه بدهكاري دارد از ذهنش بيرون ميرود. ذهن خائن نكبت را ميبيند و نعمت را نميبيند.
گاهي دردادگاههاي خانواده خانم، شوهر خود را مطلق بد و شوهر نيز زن خود را مطلق بد ميداند. بعد كه مشاوره ميشوند و گفته ميشود كه ميتواني دو تا صفت خوب هم از زن يا شوهرت بگويي، فكر كه ميكنند به اين نتيجه ميرسند مثل اينكه طرف مقابلشان خيلي هم بد نيست و من او را بد ميديدم. در كشورهاي پيشرفته گفته نميشود كه جامعه به من چه چيزي ميدهد خيلي وقتها ميگويند من به جامعه چه ميدهم. اين نوعي شعور اجتماعي بالاست.
گاهي گفته ميشود كه وقتي به منزل وارد ميشويد همه بديها را در نظر بياوريد و آن وقت بعد از ورود به منزل مثل اين است كه به تنور وارد ميشود و گاهي ديگر همه خوبيها را به ياد آوريد و بديها را فراموش كنيد تا تفاوتها را ببينيد. در دنيا اگر خار هست گل هم هست.
به عنوان يك روانشناس متاسفم كه مردم ما خيلي راجع به همديگر كملطفي ميكنند.
اينقدر كه معايب ديگران را ميبينيم نقاط قوت را نميبينيم حتي براي متهم هم بايستي حق و حقوق قائل شد. يكي از مشكلات ذهني تعميم است و شما گاهي بايستي براي قضاوت تعميم دهيد تعميم ميتواند در ما مبدل به بيماري شود. خوشحالم كه فرزند جامعه اسلامي و ادبي عرفاني هستيم و به نحو بسيار خوبي اين تكنيك را علامه طباطبايي در وصيت فرهنگي خودش اشاره كرده است.
براي رستگاري بايستي مراقبه و تداوم مراقبه داشت، مراقبه در فرهنگ دهخدا در دو معني عنوان ميشود:
1- مراقبه با خداوند
2- مراقبه راجع به اعمال و رفتار و گفتار و پندار خود
مديريت ذهن يعني اينكه مراقب باشم و نگراني داشته باشم كه قضاوتم درست است يا خير؟
و به سمت رفع ابهام پيش بروم خبرهاي مثبتي شنيدم كه چنين جلسات خوبي قبل از مطلب بنده داشتيد بهتر از اين نميشود كه عدهاي بنشينند و همانديشي كنند و با خرد جمعي آن را حل كنند و فوقالعاده ارزنده است و كساني كه در اين جلسه شركت كردند يك تواضع انساني نشان دادند كه ما خودمان را عقل كل نميدانيم و اين از مشخصات انسان فهميده است يادم هست وقتي كه PHD ميدادند ميگفتند اين PHD دكترا كه به شما ميدهيم PHD جهل است نه دكترا. يادم هست يعني تو كه دكتر هستي از فوقليسانس بيشتر ميفهمي كه چقدر جاهلي! فوقليسانس از ليسانس بيشتر ميفهمد كه چقدر جاهل است.
مراقبه علامه طباطبايي اين ناديده را دارد كه ما را از جهل مركب بيرون ميآورد خيلي اوقات بعضي چيزها را نميدانيم و بدتر از همه نميدانيم كه نميدانيم. يكي از كارهايي كه در آينده براي همسر و فرزندانمان مهم است اينكه ياد بگيريم تا ذهن خود را تربيت و مديريت كنيم.
كساني كه با زبان ذهن آشنا نباشند چه با ذهن ديگران و چه با ذهن خودشان نميتوانند مديريت ذهن كنند مثلا ميگويند كه فلان قاضي به نزد رئيس مجتمع برود و اگر برود آنچه كه خواهانيم درست ميشود و فلاني اگر برود كار را خرابتر خواهد كرد. آيا نفوذ وجود دارد؟ در امر به معروف با تئوريهاي نفوذ آشنايي داريم كه اگر نفوذ رواني زيادي داشته باشيم نفوذ ما عمليتر ميشود و علم به آن رسيده است.
ما بايد به اين موضوع اعتراف كنيم كه در آموزش و پرورش ما و جهان هنوز بحث مديريت ذهن انجام نشده و همينطوري مديريت ذهن ميكنيم مثل كسي كه تعميرات كامپيوتر و موبايل را درست و اصولي بداند و ديگري به صورت اتفاقي آنها را تعمير كند. مديريت ذهن ميتواند بهرهوري و كيفيت و تدبير و... را بالا ببرد. كساني كه مديريت ذهن دارند كم حرف ميزنند و بيشتر گوش ميكنند. به مديرعامل موفقي در خارج مراجعه كرده بودند و يك ساعت كه در كنار او بودند 55 دقيقه گوش كرد و 5 دقيقه حرف زد. مديري را ميشناسم كه به وي گفتند از مضرات پرحرفي حرف بزن. تا صبح در مورد پرحرفي حرف زد.
اولين فايده كسي كه گوش ميكند اين است كه اطلاعات جمع كند و بر مبناي اين اطلاعات بهتر عمل ميكند. يكي از نظريهپردازان رشته ما ميگويد آنها كه گوش ميكنند دعوا نميكنند و آنها كه دعوا ميكنند گوش نميكنند اگر فرهنگ گوش كردن در جامعه ما بالا ميرفت تعداد پروندههايي كه رسيدگي ميكرديد پايين ميآمد.
گوش كردن به معني اطاعت نيست و بدان معناست كه بعد از گوش كردن اطلاعات درست را بگيريم تا ببينيم چه كنيم كه ديگر پروندهاي درست نشود. يكي از فعاليتهاي ذهن تعقل و خردمندي است.
جمعبندي:
1- استرس امري اجتنابناپذير است. در دوران ما و تاريخ كنوني ما، و آن دو نوع است سالم و ناسالم، از سالم آن استفادههاي بهينهاي شده است. بخشي از فرهنگ و هنر و علم و موضوع قضا به آن برگشت داشته است.
استرس ناسالم سم است و بيماري رواني، جسمي و ارتباطي به وجود ميآورد و يكي از مشكلات اين است كه ذهن را خراب ميكند و چون شما در امر قضاوت بايستي با ذهن كاركنيد آن را به هم ميريزد. نكته ديگر اينكه ما ميتوانيم استرسهايي كه در حوزه نفوذ ما وجود دارد با تمريناتي آنها را در شكلي كاهش دهيم و ما در تمام تكنيكها همانگونه كه علامه هم فرمودند مديريت ذهني و مراقبه در رفتار و گفتار و پندار و چيزهايي كه به ذهنمان ميرسد داشته باشيم. بعد از اينكه مديريت ذهن درست شد آن وقت استرس را ميتوان درمان كرد.
اول اينكه آقايان در روز بايستي 20 دقيقه ورزش كنند به حدي كه عرق كنند چون اگر اين كار را نكنند نميتوانند استرسها را كم كنند خود ورزش به شكلي استرس را كم ميكند.
دوم اينكه تمام عبادات اسلامي ما يك خدمت بزرگ آن رفع استرس و اضطراب است. كسي كه نماز را با حضور ذهن بخواند استرسهايش كم ميشود مثل نمازي كه حضرت اميرالمومنين(ع) با تمام وجود ميخواند.
سوم، ارتباط با كساني كه مصاحب خوب هستند شاعر گفته كه من را به دو عالم مخير كنند كه بهشت را ميخواهي يا دوست را ميگويم دوست! يعني اينقدر دوست مهم است. بعضي از ما با آدمهايي كه تنش ايجاد ميكنند تا ديروقت، اوقات خود را تلف ميكنيم، اما هستند اطرافيان و فاميل كه خوشصحبت و همدم خوب هستند و استرس را به نوعي كم ميكنند.
ديگر استفاده از يكي از هفت هنر است براي كسي كه ذوق آن را دارد كه شامل موسيقي، ادبيات، نقاشي و...
آخرين درجات تحقيقي رشتهمان را در خارج ميشناسم ولي اينها قطرهاي در برابر كار مولوي و حافظ ما نيستند هرچه غربيها كشف كردند در اشعار اينها وجود دارد راجع به شناخت:
پيش چشمت داشتي شيئي كبود / زان كبودت جمله عالم مينمود
مربوط به مولوي است. راجع به مسائل خانوادگي:
عشقهايي در پي رنگي بود / عشق نبود عاقبت ننگي بود
بسياري از آموزههاي ديني ما مثل «الخير في ماوقع» در تجربههاي شخصيام هر وقت كه دل شكسته ميشدم ميديدم كه خيري در آن بوده است.
يكي ديگر از چيزهايي كه استرس را كم ميكند اين است كه تحقيقات نشان ميدهد كه وقتي حال ما بد ميشود ذهنمان خيلي منفي ميشود و قانون سلامت اين است كه ذهن بايستي بيشتر فكرهاي مثبت در آن باشد تا منفي. داستان حضرت عيسي(ع) را شنيدهايد كه عدهاي رفتند و گفتند اين سگ چقدر كثيف است و حضرت(ع) ميفرمايد ببينيد دندانهاي سفيدي دارد.
هر وقت حالتان بد ميشود ذهنتان بيشتر منفي است. در مدت زماني كه در اداره هستيد يا از اداره كه آمديد بيرون ذهن بايستي نظام مثبتها را بيشتر از منفيها در خود جاي دهد.
يكي هم خاطرات بد است كه چون مديريت ذهن نداريم مدام آن را تكرار ميكنيم.
آخر اينكه من چند سال از آن فايده ميبرم از تلويزيون هم چند برنامه راجع به آن داشتيم كه جاي شكر و سپاس است.
متاسفانه نرخ شُكر و سپاس در ميان ما خيلي پايين آمده من در نگرشهاي مختلف روانشناسي هيچ چيز را به اين موثري نديدم كه اگر انسان حالش بد ميشود و قبل از رسيدن به منزل در ماشين بنشيند و نعمتهايش را شمارش كند مثل اثر يك مولتي ويتامين حال روح خوب ميشود.
هركس كه حالش بد است نكبت بيشتري در ذهن او است بايستي با تدبير حضور نعمتها را در ذهن بيشتر كند. شكرنعمت، نعمتت افزون كند. كفر، نعمت از كفت بيرون كند.
در اشعار بزرگان آمده است كه شكر، شكر ميكردند اين مقام بالايي است يعني اينقدر ميفهميدند كه شكر چقدر مهم به درگاه خداوند است ميگفتند كه تو چيزي به عنوان شكر قرار دادي.
حضرت علي(ع) سه نوع شكر را به ما ياد داد كه فقط يكي از آنها را ما انجام ميدهيم.
فقط حرف ميزنيم.
حضرت علي(ع) ميفرمايند شكر بايستي:
1- دلي باشد يعني باور به آن داشته باشد.
2- به بيان باشد.
3- شكر عملي كه در ازاي نعمتهايي كه دارم به كساني كه ندارند بايستي كمك كنم، هر وقت كه ما را براي حضور در جلسات معلولين دعوت ميكنند ميگويند لطف كرديد تشريف آورديد و ما ميگوييم هيچ لطفي نكرديم، ما به معلولين بدهكاريم چون من چشم دارم و او ندارد.
در خاتمه از آقاي دكتر زندي و آقاي رحيمي تشكر مينمايم خدايا چنان كن سرانجام كار تو خشنود باشي و ما رستگار.
سوال: ما بايستي آرامش خود را براي خود و ديگران حفظ كنيم در محيط كار قضائي با افرادي سروكار داريم كه از نظر رواني شرايط نامتعادل دارند و هدف سوءاستفاده دارند و اگر ما از خود آرامش نشان دهيم اينگونه استنباط ميكنند كه ما رفتيم و با دستگاه قضائي چنين و چنان برخورد كرديم و... اين رفتارها را چگونه بايستي پاسخ داد؟
پاسخ: نكتهاي كه مهم است اينكه به دليل گوش نكردن به يك درس مهم روانشناسي است و آن تفاوت شخصيتها با يكديگر است، كه تفاوتهايي فردي است اصطلاحي با عنوان «انسان دشوار» داريم كه اغلب گوش نميكند و فقط خودش را ميبيند و احترام و ادب سرش نميشود.
مهارتهايي است كه نشان ميدهد با انسانهاي دشوار چگونه بايستي برخورد كرد.
مراد از آرامش يعني اينكه مرده متحركي بشويم تا طرف ما هرچه دلش بخواهد انجام دهد؟
طبيعتا در اينجا بحث مهارتها مطرح ميشود.
يكي اينكه پيشنهاد داريم كه براي مراجعين و متهمين شما زماني كه منتظر ميشوند آموزشهايي برگزار شود. مثلا عنوان شود محلي كه وارد آن شدهايد مكان مقدسي است و ديگر اينكه دليل نميشود قاضي كه موافق تو بود قاضي خوبي است و هركه با شما موافق نبود او را قاضي بد بدانيد. سنگ خيلي سخت است ولي آب به اين آرامي سنگ را سوراخ ميكند يا وحشيترين حيوان كه شير باشد را در سيرك آموزش ميدهند.
ما بلد نيستيم كه چه آبي به روي سنگ بريزيم و ميخواهيم شتابان عمل كنيم.
من بابچههاي كانون اصلاح و تربيت كه صحبت ميكردم ديدم اگر اينها مجرم نميشدند جاي تعجب بود، نه اينكه ذاتا مجرم باشند به خاطر اينكه در زندگي آنها خيلي كمبود تربيت و... بوده است.
بعضي سوءرفتارها با پيشگيري و بعضيها با حوصله و تحمل قابل حل است.
قاضي وقتي ميبيند كه طرف ناراحت است او را تحريك نكند، اخلاق بدي كه از بچگي داريم اين است كه ميگوييم «حالش را ميگيرم» ما انسان بد نداريم و انسان بيمار داريم حتي ميتوان در دل كافر هم رخنه كرد و او را به راه آورد. بحثي به نام زبان بدن وجود دارد و حرفههايي مثل پليس و قاضي از قبل، پيشداوريهايي دارد و بايستي مواظب بود تا اين زهر از ذهن طرف گرفته شود. بحث ديگر اين است كه در جامعه ما خوشحاليم كه اصطلاح «گل» رواج پيدا كرده مثلا ميگوييم فلان قاضي «گل» است و ديگري «شمر» است.
پيشنهاد ميكم كه براي رضايت همسرانتان، هويت رواني خود را «گل» بگذاريد و اين احساس را داشته باشيد. فلان قاضي كه چند سال پيش مرده است وقتي اسم او ميآيد همه فاتحه ميخوانند و ميگويند «گل» بود آيا فكر ميكنيد كه مصيبتها و مشكلات شما را نداشته است؟
انسان ميتواند «گل» باشد و رابطه را به طور واقعبينانه تنظيم كند و گاهي درگيري متهم با ماها در خصوص چيزهايي است كه خودمان هم خبر نداريم مثلا از موضع قدرت عمل كردن. راهنمايي خوب اين است كه خارجيها در اخلاق طلايي تحقيق كردند، صدها كتابي كه خواندم در اين حرف حضرت علي(ع) به مالك اشتر خلاصه شده است: مالك به هر جا براي حكمراني ميروي با ديگران چنان رفتار كن كه مايلي با تو رفتار كنند. مگر نميشود خود اين آقايان به دلايلي متهم شوند و به دادگاه انتظامي بروند؟ با متهم به گونهاي برخورد كن كه اگر روزگاري خودت متهم شدي توقع نداشته باشي اينگونه با تو رفتار كنند. از زندانبانها سوال كردم فرض كنيد روزي زنداني شديد و همسر خودت آمد و خواست با شما صحبت كند بعد اگر جلوي همسرتان به شما توهيني كنند آيا ميپسندي؟
اغلب ما توقع داريم وقتي خطا كرديم ديگران ببخشند ولي وقتي ديگران خطا كنند ميخواهيم او را به اشد مجازات تنبيه كنيم.
الان بدن مهم است كه غير از حرفها بدن ما نيز حرف ميزند گاهي ممكن است با كسي سلام و عليك خوب بكنيم و پشت سر او بگوييم او از خودش خيلي ممنون است.
صحبتهاي مرحوم دكتر كينيا كه قبل از مرگ براي سازمان زندانها با وي همكاري داشتيم، بسيار ارزنده بود و ايشان ميگفت كه در انگليس يكي از راههاي قاضي شدن اين است كه يك تا دو ماه قاضي با لباس متهم بايستي به زندان برود و نميگذارند كسي بفهمد كه قاضي است و كلي در اين كار حكمت است كه وقتي راي صادر ميكند حال او را بفهمد كه حال دل سوخته را سوخته دل داند و بس و بتواند انصاف عدالتي را به نوعي حفظ كند.
توماجي در ژاپن كه منابع انساني دوربينهاي معروف canon را دارد مديريتي مطرح كرده كه با مدير شاعري در ايران در اين خصوص تحقيق شده به نام «مديريت زيبا» و آن شاعر هم كه در ايران بوده فوت كرده ميگفت: ذهن ما باغچه است گل بايد در آن كاشت.
تفكر زيبا اين است كه هر كاري را با زيبايي انجام دهيم اگر ميخواهيم كسي را از اتاق بيرون كنيم او را زيبا بيرون كنيم. يا ميخواهيم راي را به او بگوييم، زيبا بگوييم. يعني تاكيد بر هر چيزي با زيبايي. كلاسي براي خانمها داشتم و عنوان كردم اگر ميخواهيد قهر كنيد لااقل زيبا قهر كنيد و چند وقت بعد شوهر خانمي زنگ زد و گفت: از شما تشكر ميكنم چون همسرم سالها وقتي قهر ميكردم خودم را ميخواستم بكشم.
دوست دارم به اين سوال من فكر كنيد كه آيا ميشود مجازات را هم زيبا كرد؟
ما ميگوييم كه خدا زيباست و زيباييها را دوست دارد. بنابراين قاضي كه قصد تقرب الهي را دارد بايستي زيبا شود. منظورم ظاهر زيبا نيست بلكه قضاوت زيبا، رفتار زيبا و... علت هم اين است كه طبع انسان به زيبايي جذب ميشود.
بنابراين سهم خودمان را در اينكه اين متهم ما را اذيت كند بشناسيم در كفههاي ترازو خشونت و در ديگري تدبير بگذاريم هرچه تدبير شخصي بالا برود خشونت او پايين ميآيد و بالعكس.
آقاي دكتر زندي:
در مورد زيبا كردن مجازات فردي در بحث نقش عرفان در كاركرد حقوق اصلا تحذير ميداد همكاران قضايي را بر اينكه اصل را بر مجازات نگذاريد و تعبيري داشت كه در قرآن در ارتباط با عمل خير هرگاه پاسخي داده شده بايستي جواب بهتر و احسن باشد، اما راجع به مجازات، چون طرف مقابل، انسان است بنا را بر عدم مجازات بگذاريد. تعبيري كه در قرآن راجع به مجازات آمده، آن را سيئه دانسته است. «جزاء السيئته، سيئه.» و خود را طرفدار مجازات نميداند.
در حقوق اگر مرور زمان به امري تعلق گرفت بنا را بر عدم تعقيب بگذاريد و قانونگذار به دليل اينكه طرف انسان است به دنبال اين بوده كه از كيفر دادن خودداري كند و بيشتر در جهت اين است كه اصلا مجازات نشود و زيبا كردن مجازات، قدمي است كه در جلوي آن برداشته ميشود. آقاي مرعشي مي گفتند كه ما مرور زمان را از غربيها گرفتيم ولي در آموزههاي ديني خودمان داريم. قبول توبه از فرد تائب مثل فردي است كه اصلا گناه نكرده و در آنجا گفته چون زمان گذشته از تعقيب و مجازات خودداري ميكنيم ولي اگر احراز شود كه توبه كرده نگاه ما نسبت به او مانند آن كسي باشد كه هيچ عملي مرتكب نشده و اين فرد ميتواند اگر درجايي شاهد قرار بگيرد شهادت دهد و شرايطي كه براي افراد عادل قرار گرفته است را نيز نسبت به اين انسان ميتوان احراز كرد.
در ادامه بيانات آقاي دكتر عيسي جلالي فرمودند كه مراد از مجازات زيبا بلافاصله اين تلقي را به ذهن ميآورد كه سهلانگاري كنيم يا وظايفمان را انجام ندهيم و متهم را نازنازي بار بياوريم ولي خب غرض از همه اينها چيست؟ آيا قصد داريم كسي را مجازات كنيم به شكلي كه اگر رواني نبوده، رواني هم بشود و با بدآموزيهاي بدتر هم از زندان بيايد بيرون و تلقي از اين مجازات كينهتوزي شديدي باشد يا اينكه مجموع رفتارهايي كه از شروع (برخورد نيروي انتظامي) با او تا اينكه به نزد شما بيايد ظرافتهايي را ببيند كه او را تحت تاثير قرار دهد؟
در نهايت اين آدم به عنوان آدمي كه صالح است و بعدا عمل صالحي انجام ميدهد، خواهد بود
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)