سوره نساء
آیه 1-50



اين سوره در «مدينه» نازل شده و 176 آيه است.
سوره نساء از نظر ترتيب نزول، بعد از سوره «ممتحنه» قرار دارد.
زيرا مى‏دانيم ترتيب كنونى سوره‏هاى قرآن مطابق ترتيب نزول سوره‏ها نيست.
همچنين از نظر تعداد كلمات و حروف، اين سوره طولانى‏ترين سوره‏هاى قرآن بعد از سوره «بقره» مى‏باشد و نظر به اين كه بحثهاى فراوانى در مورد احكام و حقوق زنان در آن آمده، به سوره «نساء» ناميده شده است.
محتواى سوره:
بحثهاى مختلف اين سوره عبارتند از:
1- دعوت به ايمان و عدالت و قطع رابطه دوستانه با دشمنان سرسخت.
2- قسمتى از سرگذشت پيشينيان براى آشنايى به سرنوشت جامعه‏هاى ناسالم.
3- حمايت از نيازمندان، مانند يتيمان.
4- قانون ارث بر اساس يك روش طبيعى و عادلانه.
5- قوانين مربوط به ازدواج و برنامه‏هايى براى حفظ عفت عمومى.
6- قوانين كلى براى حفظ اموال عمومى.
7- معرفى دشمنان جامعه اسلامى و بيدارباش به مسلمانان در برابر آنها.
8- حكومت اسلامى و لزوم اطاعت از رهبر چنين حكومتى.
9- اهميت هجرت و موارد لزوم آن.
فضيلت تلاوت اين سوره:
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله طبق روايتى فرمود: «هر كس برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 370
سوره نساء را بخواند، گويا به اندازه هر مسلمانى كه طبق مفاد اين سوره ارث مى‏برد، در راه خدا انفاق كرده است و همچنين پاداش كسى را كه برده‏اى را آزاد كرده به او مى‏دهند».
بديهى است در اين روايت و در تمام روايات مشابه آن، منظور تنها خواندن آيات نيست بلكه خواندن، مقدمه‏اى است براى فهم و درك، و آن نيز به نوبه خود مقدمه‏اى است براى پياده ساختن آن در زندگى فردى و اجتماعى.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
(آيه 1)- مبارزه با تبعيضها! روى سخن در نخستين آيه اين سوره به تمام افراد انسان است و آنها را دعوت به تقوى و پرهيزكارى مى‏كند و مى‏فرمايد: «اى مردم از پروردگارتان بپرهيزيد» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ).
سپس براى معرفى خدايى كه نظارت بر تمام اعمال انسان دارد به يكى از صفات او اشاره مى‏كند كه ريشه وحدت اجتماعى بشر است «آن خدايى كه همه شما را از يك انسان پديد آورد» (الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ).
«نَفْسٍ واحِدَةٍ» اشاره به نخستين انسانى است كه قرآن او را به نام آدم پدر انسانهاى امروز معرفى كرده و تعبير «بنى آدم» در آيات قرآن نيز اشاره به همين است.
سپس در جمله بعد مى‏گويد: «همسر آدم را از او آفريد» (وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها).
و معنى آن اين است كه همسر آدم را از جنس او قرار داد نه از اعضاى بدن او و طبق روايتى از امام باقر عليه السّلام، خلقت حوّا از يكى از دنده‏هاى آدم شديدا تكذيب شده و تصريح شده كه حوّا از باقيمانده خاك آدم آفريده شده است.
سپس در جمله بعد مى‏فرمايد: «خداوند از آدم و همسرش، مردان و زنان فراوانى به وجود آورد» (وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا كَثِيراً وَ نِساءً).
از اين تعبير استفاده مى‏شود كه تكثير نسل فرزندان آدم تنها از طريق آدم و همسرش صورت گرفته است و موجود ديگرى در آن دخالت نداشته است.
سپس به خاطر اهميتى كه تقوا در ساختن زير بناى يك جامعه سالم دارد برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 371
مجددا در ذيل آيه مردم را به پرهيزكارى و تقوا دعوت مى‏كند و مى‏فرمايد: «از خدايى بپرهيزيد كه در نظر شما عظمت دارد و به هنگامى كه مى‏خواهيد چيزى از ديگرى طلب كنيد نام او را مى‏بريد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ).
و اضافه مى‏كند: «از خويشاوندان خود و (قطع پيوند آنها) بپرهيزيد» (وَ الْأَرْحامَ).
ذكر اين موضوع در اينجا نشانه اهميت فوق العاده‏اى است كه قرآن براى صله رحم قائل است.
در پايان آيه مى‏افزايد: «خداوند مراقب شماست» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً).
و تمام اعمال و نيات شما را مى‏بيند و در ضمن نگهبان شما در برابر حوادث است.
(آيه 2)
شأن نزول:
شخصى از قبيله «بنى غطفان» برادر ثروتمندى داشت كه از دنيا رفت، و او به عنوان سرپرستى از يتيمان برادر، اموال او را به تصرف در آورد، و هنگامى كه برادرزاده به حدّ رشد رسيد، از دادن حق او امتناع ورزيد، موضوع را به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند، آيه نازل گرديد، و مرد غاصب بر اثر شنيدن آن توبه كرد و اموال را به صاحبش بازگرداند و گفت: اعوذ باللّه من الحوب الكبير: «به خدا پناه مى‏برم از اين كه آلوده به گناه بزرگى شوم».
تفسير:
خيانت در اموال يتيمان ممنوع- در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون پدرانى از دنيا مى‏روند و فرزندان صغيرى از آنها باقى مى‏مانند.
در اين آيه سه دستور مهم در باره اموال يتيمان داده شده است.
1- نخست دستور مى‏دهد كه: «اموال يتيمان را (به هنگامى كه رشد پيدا كنند) به آنها بدهيد» (وَ آتُوا الْيَتامى‏ أَمْوالَهُمْ).
يعنى، تصرف شما در اين اموال تنها به عنوان امين و ناظر است نه مالك.
2- دستور بعد براى جلوگيرى از حيف و ميلهايى است، كه گاهى سرپرستهاى يتيمان به بهانه اين كه تبديل كردن مال به نفع يتيم است يا تفاوتى با هم ندارد، و يا اگر بماند ضايع مى‏شود، اموال خوب و زبده يتيمان را بر مى‏داشتند برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 372
و اموال بد و نامرغوب خود را به جاى آن مى‏گذاشتند قرآن مى‏گويد: «و هيچ گاه اموال پاكيزه آنها را با اموال ناپاك و پست خود تبديل نكنيد» (وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ).
3- «و اموال آنها را با اموال خود نخوريد» (وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى‏ أَمْوالِكُمْ).
يعنى، اموال يتيمان را با اموال خود مخلوط نكنيد بطورى كه نتيجه‏اش تملّك همه باشد، و يا اين كه اموال بد خود را با اموال خوب آنها مخلوط نسازيد كه نتيجه‏اش پايمال شدن حق يتيمان باشد.
در پايان آيه، براى تأكيد و اثبات اهميت موضوع مى‏فرمايد: «اين گونه تعدى و تجاوز به اموال يتيمان، گناه بزرگى است» (إِنَّهُ كانَ حُوباً كَبِيراً).
(آيه 3)
شأن نزول:
قبل از اسلام معمول بود كه بسيارى از مردم حجاز، دختران يتيم را به عنوان تكفّل و سرپرستى به خانه خود مى‏بردند، و بعد با آنها ازدواج كرده و اموال آنها را هم تملك مى‏كردند، و چون همه كار، دست آنها بود حتى مهريّه آنها را كمتر از معمول قرار مى‏دادند، و هنگامى كه كمترين ناراحتى از آنها پيدا مى‏كردند به آسانى آنها را رها مى‏ساختند.
در اين هنگام آيه نازل شد و به سرپرستان ايتام دستور داد در صورتى با دختران يتيم ازدواج كنند كه عدالت را بطور كامل در باره آنها رعايت نمايند.
تفسير:
در اين آيه اشاره به يكى ديگر از حقوق يتيمان مى‏كند و مى‏فرمايد:
«اگر مى‏ترسيد به هنگام ازدواج با دختران يتيم رعايت حق و عدالت را در باره حقوق زوجيت و اموال آنان ننماييد از ازدواج با آنها چشم بپوشيد و به سراغ زنان ديگر برويد» (وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ).
سپس مى‏فرمايد: «از آنها دو نفر يا سه نفر يا چهار نفر به همسرى خود انتخاب كنيد» (مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ).
سپس بلافاصله مى‏گويد: اين در صورت حفظ عدالت كامل است «اما اگر مى‏ترسيد عدالت را (در مورد همسران متعدد) رعايت ننماييد تنها به يك همسر اكتفا كنيد» تا از ظلم و ستم بر ديگران بر كنار باشيد (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 373
«و يا (به جاى انتخاب همسر دوم) از كنيزى كه مال شما است استفاده كنيد» زيرا شرايط آنها سبكتر است، اگر چه آنها نيز بايد از حقوق حقه خود برخوردار باشند (أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ).
«اين كار (انتخاب يك همسر و يا انتخاب كنيز) از ظلم و ستم و انحراف از عدالت، بهتر جلوگيرى مى‏كند» (ذلِكَ أَدْنى‏ أَلَّا تَعُولُوا).
در باره عدالت همسران، آنچه مرد موظف به آن است رعايت عدالت در جنبه‏هاى عملى و خارجى است چه اين كه عدالت در محبتهاى قلبى خارج از قدرت انسان است «1».
(آيه 4)- مهر زنان! به دنبال بحثى كه در آيه گذشته در باره انتخاب همسر بود، در اين آيه اشاره به يكى از حقوق مسلم زنان مى‏كند و تأكيد مى‏نمايد كه: مهر زنان را بطور كامل به عنوان يك عطيه (الهى) بپردازيد» (وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً).
سپس در ذيل آيه براى احترام گذاردن به احساسات طرفين و محكم شدن پيوندهاى قلبى و جلب عواطف مى‏گويد: «اگر زنان با رضايت كامل خواستند مقدارى از مهر خود را ببخشند براى شما حلال و گواراست» (فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً).
تا در محيط زندگى زناشويى تنها قانون و مقررات خشك حكومت نكند، بلكه به موازات آن عاطفه و محبت نيز حكمفرما باشد.
«مهر» يك پشتوانه اجتماعى براى زن-
در عصر جاهليت نظر به اين كه براى زنان ارزشى قائل نبودند، غالبا مهر را كه حق مسلم زن بود در اختيار اولياى او قرار مى‏دادند، و آن را ملك مسلم آنها مى‏دانستند، گاهى نيز مهر يك زن را ازدواج زن ديگرى قرار مى‏دادند، اسلام بر تمام اين رسوم ظالمانه خط بطلان كشيد و مهر را به عنوان يك حق مسلم به زن اختصاص داد.
و اگر بعضى براى «مهر» تفسير غلطى كرده‏اند و آن را يك نوع «بهاى زن» پنداشته‏اند ارتباط به قوانين اسلام ندارد، زيرا در اسلام «مهر» به هيچ وجه جنبه بها
__________________________________________________
(1) بحث جالبى كه پيرامون «تعدّد همسر» در ذيل همين آيه در «تفسير نمونه» آمده، مطالعه فرماييد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 374
و قيمت كالا ندارد، و بهترين دليل آن همان صيغه ازدواج است كه در آن رسما «مرد» و «زن» به عنوان دو ركن اساسى پيمان ازدواج به حساب آمده‏اند و مهر يك چيز اضافى و در حاشيه قرار گرفته است به همين دليل اگر در صيغه عقد اسمى از مهر نبرند، عقد باطل نيست، در حالى كه اگر در خريد و فروش و معاملات اسمى از قيمت برده نشود مسلما باطل خواهد بود.
(آيه 5)- سفيه كيست؟ به دنبال بحثى كه در آيات پيش در باره يتيمان گذشت اين آيه و آيه بعد، آن را تكميل مى‏كند، و مى‏فرمايد: «اموال و ثروتهاى خود را به دست افراد سفيه نسپاريد» (وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ). و بگذاريد در مسائل اقتصادى رشد پيدا كنند تا اموال شما در معرض مخاطره و تلف قرار نگيرد.
منظور از «سفاهت» در اين جمله، عدم رشد كافى در خصوص امور مالى است بطورى كه شخص نتواند سرپرستى اموال خود را به عهده گيرد و در مبادلات، منافع خود را تأمين نمايد.
در جمله بعد قرآن تعبير جالبى در باره اموال و ثروتها كرده و مى‏گويد: «اين سرمايه‏هاى شما كه قوام زندگانى و اجتماع شما به آن است و بدون آن نمى‏توانيد كمر راست كنيد» به دست سفيهان و اسرافكاران نسپاريد (الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً).
از اين تعبير به خوبى اهميتى را كه اسلام براى مسائل مالى و اقتصادى قائل است روشن مى‏شود، و به عكس آنچه در انجيل كنونى «1» مى‏خوانيم كه «شخص پولدار هرگز وارد ملكوت آسمانها نمى‏شود» اسلام مى‏گويد ملتى كه فقير باشد هرگز نمى‏تواند كمر راست كند و عجب اين است كه آنها با آن تعليمات غلط به كجا رسيده‏اند و ما با اين تعليمات عالى در چه مرحله‏اى سير مى‏كنيم! در پايان آيه دو دستور مهم در باره يتيمان مى‏دهد نخست اين كه «خوراك و پوشاك آنها را از طريق اموالشان تأمين كنيد» (وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ).
تا با آبرومندى بزرگ شوند و به حد بلوغ برسند.
ديگر اين كه: «با يتيمان بطور شايسته سخن گوييد» (وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً).
__________________________________________________
(1) انجيل متى باب 19 شماره 23.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 375
يعنى، با عبارات و سخنان دلنشين و شايسته هم كمبود روانى آنها را برطرف سازيد و هم به «رشد عقلى» آنها كمك كنيد تا به موقع بلوغ از رشد عقلى كافى برخوردار باشند، و به اين ترتيب برنامه سازندگى شخصيت آنها نيز جزء وظايف سرپرستان خواهد بود.
(آيه 6)- در اين آيه دستور ديگرى در باره يتيمان و سرنوشت اموال آنها داده و مى‏فرمايد: «يتيمان را بيازماييد تا هنگامى كه به حد بلوغ برسند» (وَ ابْتَلُوا الْيَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ).
«و اگر در اين موقع در آنها رشد (كافى) براى اداره اموال خود يافتيد، اموالشان را به آنها بازگردانيد» (فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ).
سپس بار ديگر به سرپرستان تأكيد مى‏كند، مى‏گويد: «و پيش از آن كه بزرگ شوند اموالشان را از روى اسراف نخوريد» (وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا).
و ديگر اين كه: «سرپرستان ايتام اگر متمكّن و ثروتمندند نبايد به هيچ عنوانى از اموال ايتام استفاده كنند و اگر فقير و نادار باشند تنها مى‏توانند (در برابر زحماتى كه به خاطر حفظ اموال يتيم متحمل مى‏شوند) با رعايت عدالت و انصاف، حق الزحمه خود را از اموال آنها بردارند» (وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ).
سپس به آخرين حكم در باره اولياء ايتام اشاره كرده، مى‏فرمايد: «هنگامى كه مى‏خواهيد اموال آنها را به دست آنها بسپاريد گواه بگيريد» تا جاى اتهام و نزاع و گفتگو باقى نماند» (فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ).
در پايان آيه مى‏فرمايد: اما بدانيد كه حساب كننده واقعى خداست و مهمتر از هر چيز اين است كه حساب شما نزد او روشن باشد، اوست كه اگر خيانتى از شما سر زند و بر گواهان مخفى بماند به حساب آن رسيدگى خواهد كرد «و خداوند براى محاسبه كافى است» (وَ كَفى‏ بِاللَّهِ حَسِيباً).
(آيه 7)
شأن نزول:
در عصر جاهليت عرب، رسم چنين بود كه تنها مردان را وارث مى‏شناختند، و زنان و كودكان را از ارث محروم مى‏ساختند و ثروت ميت را برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 376
(در صورتى كه مرد نزديكى نبود) در ميان مردان دورتر قسمت مى‏كردند، تا اين كه يكى از انصار به نام «اوس بن ثابت» از دنيا رفت، عموزاده‏هاى وى اموال او را ميان خود تقسيم كردند، و به همسر و فرزندان خردسال او چيزى ندادند، همسر او به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شكايت كرد.
در اين موقع آيه نازل شد و پيامبر آنها را خواست و دستور داد در اموال مزبور، هيچ گونه دخالت نكنند و آن را براى بازماندگان درجه اول او بگذارند.
تفسير:
گام ديگرى براى حفظ حقوق زن- اعراب با رسم غلط و ظالمانه‏اى كه داشتند زنان و فرزندان خردسال را از حق ارث محروم مى‏ساختند، آيه مورد بحث روى اين قانون غلط خط بطلان كشيده، مى‏فرمايد: «مردان از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان به جاى مى‏گذارند سهمى دارند و زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مى‏گذارند سهمى، خواه آن مال كم باشد يا زياد» (لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ). بنابراين، هيچ يك حق ندارد سهم ديگرى را غصب كند.
سپس در پايان آيه براى تأكيد مطلب مى‏فرمايد: «اين سهمى است تعيين شده و لازم الاداء» تا هيچ گونه ترديد در اين بحث باقى نماند (نَصِيباً مَفْرُوضاً).
(آيه 8)- يك حكم اخلاقى! اين آيه مسلما بعد از قانون تقسيم ارث، نازل شده، زيرا مى‏گويد: «هرگاه در مجلس تقسيم ارث، خويشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر شدند چيزى از آن به آنها بدهيد» (وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكِينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ).
كلمه «يتامى» و «مساكين» اگر چه بطور مطلق ذكر شده ولى منظور از آن ايتام و نيازمندان فاميل است.
در پايان آيه دستور مى‏دهد كه «به اين دسته از محرومان، با زبان خوب و طرز شايسته صحبت كنيد» (وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفاً).
(آيه 9)- جلب عواطف به سوى يتيمان! قرآن براى برانگيختن عواطف مردم در برابر وضع يتيمان اشاره به حقيقتى مى‏كند كه گاهى مردم از آن غافل برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 377
مى‏شوند، مى‏فرمايد: «كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از آينده آنان مى‏ترسند بايد (از ستم در باره يتيمان مردم) بترسند» (وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ).
اصولا مسائل اجتماعى همواره به شكل يك سنت از امروز به فردا، و از فردا به آينده دوردست سرايت مى‏كند. بنابراين، آنها كه اساس ظلم و ستم بر ايتام را در اجتماع مى‏گذارند بالاخره روزى اين بدعت غلط، دامان فرزندان خود آنها را خواهد گرفت.
در پايان آيه مى‏فرمايد: «اكنون كه چنين است بايد سرپرستان ايتام، از مخالفت با احكام خدا بپرهيزند و با يتيمان، با زبان ملايم و عباراتى سرشار از عواطف انسانى سخن بگويند» (فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً).
تا ناراحتى درونى و زخمهاى قلب آنها به اين وسيله التيام يابد.
اين دستور عالى اسلامى اشاره به يك نكته روانى در مورد پرورش يتيمان مى‏كند و آن اين كه: نيازمندى كودك يتيم، منحصر به خوراك و پوشاك نيست، بلكه بايد علاوه بر مراقبتهاى جسمى از نظر تمايلات روانى نيز اشباع شود و گر نه كودكى سنگدل، شكست خورده، فاقد شخصيت و خطرناك به عمل خواهد آمد.
(آيه 10)- چهره باطنى اعمال ما! در آغاز اين سوره تعبير شديدى پيرامون تصرفهاى ناروا در اموال يتيمان ديده مى‏شود كه صريحترين آنها آيه مورد بحث است. مى‏گويد: «كسانى كه اموال يتيمان را به ناحق تصرف مى‏كنند (در حقيقت) در شكمشان تنها آتش مى‏خورند» (إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً).
سپس در پايان آيه مى‏گويد: علاوه بر اين كه آنها در همين جهان در واقع آتش مى‏خورند «به زودى در جهان ديگر داخل در آتش برافروخته‏اى مى‏شوند» كه آنها را به شدت مى‏سوزاند (وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً).
از اين آيه استفاده مى‏شود كه اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، يك چهره واقعى نيز دارد كه در اين جهان از نظر ما پنهان است اما اين چهره‏هاى درونى در جهان ديگر ظاهر مى‏شوند و مسأله «تجسّم اعمال» را تشكيل مى‏دهند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 378
آيه 11)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد، از «جابر بن عبد اللّه» نقل شده كه مى‏گويد: بيمار شده بودم، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از من عيادت كرد، من بى‏هوش بودم، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آبى خواست و با مقدارى از آن وضو گرفت، و بقيه را بر من پاشيد، من به هوش آمدم، عرض كردم اى رسولخدا! تكليف اموال من بعد از من چه خواهد شد؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خاموش گشت، چيزى نگذشت كه آيه نازل گرديد و سهم ورّاث در آن تعيين شد.
تفسير:
سهام ارث- در اين آيه حكم طبقه اول وارثان (فرزندان و پدران و مادران) بيان شده است.
در جمله نخست مى‏گويد: «خداوند به شما در باره فرزندانتان سفارش مى‏كند كه براى پسران دو برابر سهم دختران قائل شويد» (يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ).
و اين يك نوع تأكيد روى ارث بردن دختران و مبارزه با سنتهاى جاهلى است كه آنها را بكلى محروم مى‏كردند.
سپس مى‏فرمايد: «اگر فرزندان ميت، منحصرا دو دختر يا بيشتر باشند دو ثلث مال از آن آنهاست» (فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ).
«ولى اگر تنها يك دختر بوده باشد نصف مجموع مال از آن اوست» (وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ).
اما ميراث پدران و مادران كه آنها نيز جزء طبقه اول و هم رديف فرزندان مى‏باشند، سه حالت دارد.
حالت اول: «شخص متوفى، فرزند يا فرزندانى داشته باشد كه در اين صورت براى پدر و مادر او هر كدام يك ششم ميراث است» (وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ).
حالت دوم: «فرزندى در ميان نباشد و وارث، تنها پدر و مادر او باشند در اين صورت سهم مادر يك سوم مجموع مال و بقيه از آن پدر است» (فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 379
حالت سوم: اين است كه وارث تنها پدر و مادر باشند و فرزندى در كار نباشد، «ولى شخص متوفى برادرانى (از طرف پدر و مادر، يا تنها از طرف پدر) داشته باشد، در اين صورت سهم مادر از يك سوم به يك ششم تنزل مى‏يابد و پنج ششم باقيمانده براى پدر است» (فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ).
در واقع برادران با اين كه ارث نمى‏برند، مانع مقدار اضافى ارث مادر مى‏شوند و به همين جهت آنها را «حاجب» مى‏نامند.
سپس قرآن مى‏گويد: «همه اينها بعد از انجام وصيتى است كه او (ميت) كرده است و بعد از اداى دين است» بنابراين، اگر وصيتى كرده يا ديونى دارد بايد نخست به آنها عمل كرد (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ).
البته انسان فقط مى‏تواند در باره يك سوم از مال خود وصيت كند و اگر بيش از آن وصيت كند صحيح نيست مگر اين كه ورثه اجازه دهند.
و در جمله بعد مى‏فرمايد: «شما نمى‏دانيد پدران و فرزندانتان كداميك بيشتر به نفع شما هستند» (آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً).
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «اين قانونى است كه از طرف خدا فرض و واجب شده و او دانا و حكيم است» (فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً).
اين جمله براى تأكيد مطالب گذشته است، تا جاى هيچ گونه چانه زدن براى مردم در باره قوانين مربوط به سهام ارث باقى نماند.
چرا ارث مرد دو برابر زن مى‏باشد؟
با مراجعه به آثار اسلامى به اين نكته پى مى‏بريم كه اين سؤال از همان آغاز اسلام در اذهان مردم بوده و گاه‏بيگاه از پيشوايان اسلام در اين زمينه پرسشهايى مى‏كردند از جمله از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام نقل شده كه در پاسخ اين سؤال فرمود: «اين كه سهم زنان از ميراث نصف سهم مردان است به خاطر آن است كه زن هنگامى كه ازدواج مى‏كند چيزى (مهر) مى‏گيرد و مرد ناچار است چيزى بدهد، به علاوه هزينه زندگى زنان بر دوش مردان است، در حالى كه زن در برابر هزينه زندگى مرد و خودش مسؤوليتى ندارد».
(آيه 12)- سهم ارث همسران از يكديگر! در اين آيه چگونگى ارث زن برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 380
و شوهر از يكديگر توضيح داده شده، آيه مى‏گويد: «و براى شما نصف ميراث زنانتان است اگر فرزندى نداشته باشند» (وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ).
«ولى اگر فرزند و يا فرزندانى براى آنها باشد (حتى اگر از شوهر ديگرى باشد) تنها يك چهارم از آن شماست» (فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ).
البته اين تقسيم نيز «بعد از پرداخت بدهيهاى همسر و انجام وصيتهاى مالى اوست» (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ).
«و براى زنان شما يك چهارم ميراث شماست اگر فرزندى نداشته باشيد» (وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ).
«و اگر براى شما فرزندى باشد (اگر چه اين فرزند از همسر ديگرى باشد) سهم زنان به يك هشتم مى‏رسد» (فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ).
اين تقسيم نيز همانند تقسيم سابق «بعد از انجام وصيتى كه كرده‏ايد و اداى دين» است (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ).
سپس حكم ارث خواهران و برادران را بيان مى‏كند و مى‏گويد: «اگر مردى از دنيا برود و برادران و خواهران از او ارث ببرند، يا زنى از دنيا برود و برادر و يا خواهرى داشته باشد هر يك از آنها يك ششم مال را به ارث مى‏برند» (وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ).
«كلالة» به خواهران و برادران مادرى كه از شخص متوفى ارث مى‏برند گفته مى‏شود. اين در صورتى است كه از شخص متوفى يك برادر و يك خواهر (مادرى) باقى بماند «اما اگر بيش از يكى باشند مجموعا يك سوم مى‏برند» يعنى بايد ثلث مال را در ميان خودشان تقسيم كنند (فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ).
سپس اضافه مى‏كند: «اين در صورتى است كه وصيت قبلا انجام گيرد و ديون از آن خارج شود» (مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِها أَوْ دَيْنٍ).
«به شرط آن كه (از طريق وصيت و اقرار به دين) به آنها (ورثه) ضرر نزند» (غَيْرَ مُضَارٍّ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 381
و در پايان آيه براى تأكيد مى‏فرمايد: «اين سفارش خداست، و خدا دانا و بردبار است» (وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ).
يعنى، اين توصيه‏اى است الهى كه بايد آن را محترم بشمريد، زيرا خداوند به منافع و مصالح شما آگاه است كه اين احكام را مقرر داشته و نيز از نيات وصيت‏كنندگان آگاه مى‏باشد، در عين حال حليم است و كسانى را كه بر خلاف فرمان او رفتار مى‏كنند فورا مجازات نمى‏نمايد!
(آيه 13)- به دنبال بحثى كه در آيات گذشته در باره قوانين ارث گذشت در اين آيه از اين قوانين به عنوان حدود الهى ياد كرده مى‏فرمايد: «اينها حدود و مرزهاى الهى است» (تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ).
كه عبور و تجاوز از آنها ممنوع است، و آنها كه از حريم آن بگذرند و تجاوز كنند، گناهكار و مجرم شناخته مى‏شوند.
سپس مى‏فرمايد: «كسانى كه خداوند و پيامبر را اطاعت كنند (و اين مرزها را محترم شمارند) بطور جاودان در باغهايى از بهشت خواهند بود، كه آب از پاى درختان آنها قطع نمى‏گردد» (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).
در پايان آيه مى‏فرمايد: «اين رستگارى و پيروزى بزرگى است» (وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).
(آيه 14)- در اين آيه به نقطه مقابل كسانى كه در آيه قبل بيان شد اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آنها كه نافرمانى خدا و پيامبر كنند و از مرزها تجاوز نمايند جاودانه در آتش خواهند بود» (وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها).
و در پايان آيه به سر انجام آنها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آنها عذاب خواركننده و آميخته با توهينى دارند» (وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ).
در جمله قبل جنبه جسمانى مجازات الهى منعكس شده بود، و در اين جمله كه مسأله اهانت به ميان آمده به جنبه روحانى آن اشاره مى‏كند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 382
(آيه 15)- اين آيه اشاره به مجازات زنان شوهردارى است كه آلوده «فحشاء» مى‏شوند، نخست مى‏فرمايد: «و كسانى از زنان (همسران) شما كه مرتكب زنا شوند چهار نفر از مسلمانان را به عنوان شاهد بر آنها بطلبيد» (وَ اللَّاتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ).
سپس مى‏فرمايد: «اگر اين چهار نفر به موضوع (زنا) گواهى دادند، آنها را در خانه‏هاى (خود) محبوس سازيد، تا مرگ آنها فرا رسد» (فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ).
بنابراين، مجازات عمل منافى عفت براى زنان شوهردار در اين آيه «حبس ابد» تعيين شده است.
ولى بلافاصله مى‏گويد: «و يا اين كه خداوند راهى براى آنها قرار بدهد» (أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا).
از تعبير فوق استفاده مى‏شود كه اين حكم، يك حكم موقت بوده است.
(آيه 16)- در اين آيه حكم زنا و عمل منافى عفت «غير محصنه» را بيان مى‏كند، و مى‏فرمايد: «مرد و زنى كه (همسر ندارند و) اقدام به ارتكاب اين عمل زشت مى‏كنند، آنها را آزار (و مجازات) كنيد» (وَ الَّذانِ يَأْتِيانِها مِنْكُمْ فَآذُوهُما).
مجازات مذكور در اين آيه يك مجازات كلى است، و آيه 2 سوره نور كه حدّ زنا را يكصد تازيانه براى هر يك از طرفين بيان كرده مى‏تواند، تفسير و توضيحى براى اين آيه بوده باشد.
در پايان آيه اشاره به مسأله توبه و عفو و بخشش از اين گونه گناهكاران كرده، و مى‏فرمايد: «اگر آنها به راستى توبه كنند و خود را اصلاح نمايند و به جبران گذشته بپردازند، از مجازات آنها صرف نظر كنيد، زيرا خداوند توبه پذير و مهربان است» (فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ كانَ تَوَّاباً رَحِيماً).
از اين حكم ضمنا استفاده مى‏شود كه هرگز نبايد افرادى را كه توبه كرده‏اند در برابر گناهان سابق مورد ملامت قرار داد.
(آيه 17)- در آيه قبل مسأله سقوط حد و مجازات مرتكبين اعمال منافى برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 383
عفت در پرتو توبه صريحا بيان شد، در اين آيه پاره‏اى از شرايط آن را بيان مى‏كند و مى‏فرمايد: «پذيرش توبه از سوى خدا تنها براى كسانى است كه كار بدى (گناهى) را از روى جهالت انجام مى‏دهند» (إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ).
منظور از «جهالت» در آيه فوق طغيان غرايز و تسلط هوسهاى سركش و چيره شدن آنها بر نيروى عقل و ايمان است، و در اين حالت، علم و دانش انسان به گناه گر چه از بين نمى‏رود اما تحت تأثير آن غرايز سركش قرار گرفته و عملا بى‏اثر مى‏گردد، و هنگامى كه علم اثر خود را از دست داد، عملا با جهل و نادانى برابر خواهد بود.
در جمله بعد قرآن به يكى ديگر از شرايط توبه اشاره كرده، مى‏فرمايد: «سپس به زودى توبه مى‏كنند» (ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ).
يعنى، به زودى از كار خود پشيمان شوند و به سوى خدا باز گردند، زيرا توبه كامل آن است كه آثار و رسوبات گناه را بطور كلى از روح و جان انسان بشويد.
پس از ذكر شرايط توبه در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند توبه چنين اشخاصى را مى‏پذيرد و خداوند دانا و حكيم است» (فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً).
(آيه 18)- در اين آيه اشاره به كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمى‏شود نموده، مى‏فرمايد: «كسانى كه در آستانه مرگ قرار مى‏گيرند و مى‏گويند اكنون از گناه خود توبه كرديم توبه آنان پذيرفته نخواهد شد» (وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ).
دسته دوم، از كسانى كه توبه آنها پذيرفته نمى‏شود آنها هستند كه در حال كفر از جهان مى‏روند، در آيه مورد بحث در باره آنها چنين مى‏فرمايد: «و آنها كه در حال كفر مى‏ميرند توبه براى آنها نيست» (وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ).
در حقيقت آيه مى‏گويد: كسانى كه از گناهان خود در حال صحت و سلامت و ايمان توبه كرده‏اند ولى در حال مرگ با ايمان از دنيا نرفتند، توبه‏هاى گذشته آنها نيز بى‏اثر است.
در پايان آيه مى‏فرمايد: «اينها (هر دو دسته) كسانى هستند كه عذاب برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 384
دردناكى براى آنان مهيا كرده‏ايم» (أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً).
(آيه 19)
شأن نزول:
از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: اين آيه در باره كسانى نازل گرديده كه همسران خود را بدون اين كه همچون يك همسر با آنها رفتار كنند، نگه مى‏داشتند، به انتظار اين كه آنها بميرند، و اموالشان را تملك كنند.
تفسير:
باز هم دفاع از حقوق زنان- در اين آيه به دو عادت ناپسند دوران جاهليت اشاره گرديده و به مؤمنان هشدار داده شده كه آلوده آنها نشوند.
1- آيه مى‏گويد: «اى افراد با ايمان! براى شما حلال نيست كه از زنان از روى اكراه (و ايجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً).
2- يكى ديگر از عادات نكوهيده آنها اين بود كه زنان را با وسايل گوناگون، تحت فشار مى‏گذاشتند تا مهر خود را ببخشند و طلاق گيرند، آيه مورد بحث اين كار را ممنوع ساخته، مى‏فرمايد: «آنها را تحت فشار قرار ندهيد به خاطر اين كه قسمتى از آنچه را به آنها داده‏ايد (از مهر) تملك كنيد» (وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ).
ولى اين حكم، استثنايى دارد كه در جمله بعد به آن اشاره شده و آن اين است كه اگر آنها مرتكب عمل زشت گردند شوهران مى‏توانند آنها را تحت فشار قرار دهند، تا مهر خود را حلال كرده و طلاق بگيرند. همان طور كه آيه مى‏گويد: «مگر اين كه عمل زشت آشكارى انجام دهند» (إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ).
منظور از «بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» (عمل زشت آشكار) در آيه فوق هر گونه مخالفت شديد زن و نافرمانى و ناسازگارى او را شامل مى‏شود.
سپس دستور معاشرت شايسته و رفتار انسانى مناسب با زنان را صادر مى‏كند، مى‏فرمايد: و با آنها بطور شايسته معاشرت كنيد» (وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
و به دنبال آن اضافه مى‏كند، حتى «اگر به جهانى از همسران خود رضايت كامل نداشته باشيد و بر اثر امورى آنها در نظر شما ناخوشايند باشند (فورا تصميم به جدايى نگيريد و تا آنجا كه قدرت داريد مدارا كنيد، زيرا ممكن است شما در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 385
تشخيص خود گرفتار اشتباه شده باشيد) و اى بسا آنچه را نمى‏پسنديد خداوند در آن خير و بركت و سود فراوانى قرار داده باشد» (فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً).
(آيه 20)
شأن نزول:
پيش از اسلام رسم بر اين بود كه اگر مى‏خواستند همسر سابق را طلاق گويند و ازدواج جديدى كنند براى فرار از پرداخت مهر، همسر خود را به اعمال منافى عفت متهم مى‏كردند، و بر او سخت مى‏گرفتند، تا حاضر شود مهر خويش را كه معمولا قبلا دريافت مى‏شد بپردازد، و طلاق گيرد، و همان مهر را براى همسر دوم قرار مى‏دادند.
آيه نازل شد و اين كار زشت را مورد نكوهش قرار داد.
تفسير:
اين آيه نيز براى حفظ قسمت ديگرى از حقوق زنان نازل گرديده و مى‏گويد: «و اگر تصميم گرفتيد كه همسر ديگرى به جاى همسر خود انتخاب كنيد و مال فراوانى (به عنوان مهر) به او پرداخته‏ايد، چيزى از آن را نگيريد» (وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئاً).
سپس اشاره به طرز عمل دوران جاهليت در اين باره كه همسر خود را متهم به اعمال منافى عفت مى‏كردند نموده، مى‏فرمايد: «آيا براى باز پس گرفتن (مهر) زنان متوسل به تهمت و گناه مى‏شويد» (أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِيناً).
يعنى، اصل عمل، ظلم است و گناه، و متوسل شدن به يك وسيله ناجوانمردانه و غلط، گناه آشكار ديگرى است.
(آيه 21)- در اين آيه مجددا براى تحريك عواطف انسانى مردان اضافه مى‏كند كه شما و همسرانتان مدتها در خلوت و تنهايى با هم بوده‏ايد همانند يك روح در دو بدن «چگونه آن (مهر) را باز پس مى‏گيريد در حالى كه با يكديگر تماس و آميزش كامل داشته‏ايد» و همچون بيگانه‏ها و دشمنان با يكديگر رفتار مى‏كنيد، و حقوق مسلم آنها را پايمال مى‏نماييد! (وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى‏ بَعْضُكُمْ إِلى‏ بَعْضٍ).
سپس مى‏فرمايد: از اين گذشته «همسران شما پيمان محكمى به هنگام عقد ازدواج از شما گرفته‏اند» چگونه اين پيمان مقدس و محكم را ناديده مى‏گيريد برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 386
و اقدام به پيمان‏شكنى آشكار مى‏كنيد؟ (وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً).
(آيه 22)
شأن نزول:
پس از اسلام، حادثه‏اى براى يكى از مسلمانان پيش آمد و آن اين كه: يكى از انصار به نام «ابو قيس» از دنيا رفت، فرزندش به نامادرى خود پيشنهاد ازدواج نمود، آن زن گفت: من تو را فرزند خود مى‏دانم و چنين كارى را شايسته نمى‏بينم ولى با اين حال از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله كسب تكليف مى‏كنم، سپس موضوع را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد، و كسب تكليف نمود، آيه نازل شد و از اين كار (كه در زمان جاهليت معمول بود) به شدت نهى كرد.
تفسير:
همان طور كه در شأن نزول نيز اشاره شد، آيه خط بطلان به يكى از اعمال ناپسند دوران جاهليت مى‏كشد و مى‏گويد: «با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كرده‏اند هرگز ازدواج نكنيد» (وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ).
اما از آنجا كه هيچ قانونى معمولا شامل گذشته نمى‏شود، اضافه مى‏فرمايد:
«مگر ازدواجهايى كه (پيش از نزول اين حكم) انجام شده است» (إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ).
سپس براى تأكيد مطلب، سه تعبير شديد در باره اين نوع ازدواج بيان كرده، مى‏گويد: «زيرا اين كار، عمل زشتى است» (إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً).
و بعد اضافه مى‏كند: «عملى است كه موجب تنفر» در افكار مردم است يعنى طبع بشر آن را نمى‏پسندد (وَ مَقْتاً).
و در پايان مى‏فرمايد: «روش نادرستى است» (وَ ساءَ سَبِيلًا).
حتى در تاريخ مى‏خوانيم كه مردم جاهلى نيز اين نوع ازدواج را «مقت» (تنفرآميز) و فرزندانى كه ثمره آن بودند «مقيت» (فرزندان مورد تنفر) مى‏ناميدند.
(آيه 23)- تحريم ازدواج با محارم! در اين آيه به محارم يعنى زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره كرده، و بر اساس آن محرميت از سه راه ممكن است پيدا شود:
1- ولادت كه از آن تعبير به «ارتباط نسبى» مى‏شود.
2- از طريق ازدواج كه به آن «ارتباط سببى» مى‏گويند.
3- از طريق شيرخوارگى كه به آن «ارتباط رضاعى» گفته مى‏شود. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 387
نخست اشاره به محارم نسبى كه هفت دسته هستند كرده و مى‏فرمايد:
«مادران شما و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‏ها و خاله‏هايتان و دختران برادر و دختران خواهرانتان بر شما حرام شده‏اند» (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ).
بايد توجه داشت كه منظور از مادر فقط آن زنى كه انسان بلاواسطه از او متولد شده نيست، بلكه جدّه و مادر جدّه و مادر پدر و مانند آن را شامل مى‏شود همان طور كه منظور از دختر، تنها دختر بلاواسطه نيست بلكه، دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنها را نيز در بر مى‏گيرد و همچنين در مورد پنج دسته ديگر.
سپس به محارم رضاعى اشاره كرده و مى‏فرمايد: «و مادرانى كه شما را شير داده‏اند، و خواهران رضاعى شما، بر شما حرامند» (وَ أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ).
و در آخرين مرحله اشاره به دسته سوم از محارم كرده و آنها را تحت چند عنوان بيان مى‏كند.
1- «و مادران همسرانتان» (وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ).
يعنى، به مجرد اين كه زنى به ازدواج مردى درآمد و صيغه عقد، جارى گشت مادر او، و مادر مادر او، و هر چه بالاتر روند بر او حرام ابدى مى‏شوند.
2- «و دختران همسرتان كه در دامان شما قرار دارند به شرط اين كه با آن همسر آميزش جنسى پيدا كرده باشيد» (وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ).
به دنبال اين قسمت براى تأكيد مطلب اضافه مى‏كند كه: «اگر با آنها آميزش جنسى نداشته‏ايد دخترانشان بر شما حرام نيستند» (فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ).
3- «و همسران فرزندانتان كه از نسل شما هستند» (وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ).
در حقيقت تعبير «مِنْ أَصْلابِكُمْ» (فرزندانى كه از نسل شما باشند) براى اين برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 388
است كه روى يكى از رسوم غلط دوران جاهليت (و آن فرزند خواندگى و احكام آن است) خط بطلان كشيده شود.
4- «و براى شما جمع در ميان دو خواهر ممنوع است» (وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ).
و از آنجا كه در زمان جاهليت ازدواج با محارم و جمع ميان دو خواهر رايج بود، و افرادى مرتكب چنين ازدواجهايى شده بودند قرآن بعد از جمله فوق مى‏گويد: «مگر آنچه در گذشته واقع شده» (إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ).
يعنى، اگر كسانى قبل از نزول اين قانون، چنين ازدواجى انجام داده‏اند، كيفر و مجازاتى ندارند، اگر چه اكنون بايد يكى از آن دو را انتخاب كرده و ديگرى را رها كنند.
در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).
آغاز جزء پنجم قرآن مجيد
ادامه سوره نساء
(آيه 24)- اين آيه، بحث آيه گذشته را در باره زنانى كه ازدواج با آنها حرام است دنبال مى‏كند و اضافه مى‏نمايد كه: «ازدواج و آميزش جنسى با زنان شوهردار نيز حرام است» (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ).
تنها استثنايى كه به اين حكم خورده است در مورد زنان غير مسلمانى است كه به اسارت مسلمانان در جنگها در مى‏آيند، همان گونه كه آيه مى‏فرمايد: «مگر آنها را كه (از طريق اسارت) مالك شده‏ايد» (إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ).
زيرا اسارت آنها به حكم طلاق است و اسلام اجازه مى‏دهد بعد از تمام شدن عدّه با آنان ازدواج كنند و يا همچون يك كنيز با آنان رفتار شود.
سپس براى تأكيد احكام گذشته كه در مورد محارم و مانند آن وارد شده مى‏فرمايد: «اينها احكامى است كه خداوند براى شما مقرر داشته و نوشته است» (كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ). بنابراين، به هيچ وجه قابل تغيير و عدول نيست. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 389
سپس مى‏گويد: غير از اين چند طايفه «زنان ديگر غير از اينها (كه گفته شد) براى شما حلال است، كه با اموال خود آنان را اختيار كنيد در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا خوددارى كنيد» (وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ).
جمله أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ اشاره به اين است كه رابطه زناشويى يا بايد به شكل ازدواج با پرداخت مهر و يا به شكل مالك شدن كنيز با پرداخت قيمت باشد.
در قسمت بعد، اشاره به مسأله ازدواج موقت و به اصطلاح «متعه» كرده، مى‏گويد: «زنانى را كه متعه مى‏كنيد مهر آنها را به عنوان يك واجب بايد بپردازيد» (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً).
بعد از ذكر لزوم پرداخت مهر اشاره به اين مطلب مى‏فرمايد كه: «اگر طرفين عقد، با رضايت خود مقدار مهر را بعدا كم و زياد كنند مانعى ندارد» (وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ).
احكامى كه در آيه به آن اشاره شد، احكامى است كه متضمن خير و سعادت افراد بشر است زيرا: «خداوند از مصالح بندگان آگاه و در قانونگذارى خود حكيم است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً).
قابل ذكر است كه اصل مشروع بودن اين نوع ازدواج در زمان پيامبر قطعى است و هيچ گونه دليل قابل اعتمادى در باره نسخ شدن آن در دست نيست.
ازدواج موقت يك ضرورت اجتماعى-
اين موضوع را نمى‏توان انكار كرد كه غريزه جنسى يكى از نيرومندترين غرايز انسانى است، تا آنجا كه پاره‏اى از روانكاوان آن را تنها غريزه اصيل انسان مى‏دانند و تمام غرايز ديگر را به آن باز مى‏گردانند.
اين موضوع مخصوصا در عصر ما كه سن ازدواج بر اثر طولانى شدن دوره تحصيل و مسائل پيچيده اجتماعى بالا رفته، و كمتر جوانى مى‏تواند در سنين پايين يعنى در داغ‏ترين دوران غريزه جنسى اقدام به ازدواج كند، شكل حادّترى به خود گرفته است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 390
با اين وضع چه بايد كرد؟
يا بايد «فحشاء» را مجاز بدانيم (همان طور كه دنياى مادى امروز عملا بر آن صحه گذارده و آن را به رسميت شناخته) و يا طرح ازدواج موقت را بپذيريم، معلوم نيست آنها كه با ازدواج موقت و فحشاء مخالفند چه جوابى براى اين سؤال فكر كرده‏اند؟! در حالى كه طرح ازدواج موقت، نه شرايط سنگين ازدواج دائم را دارد كه با عدم تمكن مالى يا اشتغالات تحصيلى و مانند آن نسازد و نه زيانهاى فجايع جنسى و فحشاء را در بر دارد.
(آيه 25)- ازدواج با كنيزان! در تعقيب بحثهاى مربوط به ازدواج، اين آيه، شرايط ازدواج با كنيزان را بيان مى‏كند، نخست مى‏گويد: «كسانى كه قدرت ندارند كه با زنان (آزاد) پاكدامن با ايمان ازدواج كنند مى‏توانند با كنيزان با ايمان ازدواج نمايند» كه مهر و ساير مخارج آن معمولا سبكتر و سهلتر است (وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ).
سپس مى‏گويد: شما براى تشخيص ايمان آنها مأمور به ظاهر اظهارات آنان هستيد، و اما در باره باطن و اسرار درونى آنان «خداوند به ايمان و عقيده شما آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ).
و از آنجا كه بعضى در مورد ازدواج با كنيزان كراهت داشتند، قرآن مى‏گويد:
شما همه از يك پدر و مادر به وجود آمده‏ايد «و بعضى از بعض ديگريد» (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ). بنابراين، نبايد از ازدواج با آنها كراهت داشته باشيد.
سپس به يكى از شرايط اين ازدواج اشاره كرده، مى‏فرمايد: «اين ازدواج بايد به اجازه مالك صورت گيرد» و بدون اجازه او باطل است (فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ).
در جمله بعد مى‏فرمايد: «و مهرشان را به خودشان بدهيد» (وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ).
از اين جمله استفاده مى‏شود كه بايد مهر متناسب و شايسته‏اى براى آنها قرار برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 391
داد و آن را به خود آنان داد. همچنين استفاده مى‏شود كه بردگان نيز مى‏توانند مالك اموالى گردند كه از طرق مشروع به آن دست يافته‏اند.
يكى ديگر از شرايط اين ازدواج آن است كه كنيزانى انتخاب شوند «كه پاكدامن باشند، نه مرتكب زنا بطور آشكار شوند» (مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ).
«و نه دوست پنهانى بگيرند» (وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ).
در جمله بعد به تناسب احكامى كه در باره ازدواج با كنيزان و حمايت از حقوق آنها گفته شد بحثى در باره مجازات آنها به هنگام انحراف از جاده عفت به ميان آمده، و آن اين كه اگر مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد در باره آنان، جارى مى‏شود» يعنى تنها پنجاه تازيانه بايد به آنها زد (فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ).
سپس مى‏گويد: «اين ازدواج با كنيزان براى كسانى است كه از نظر غريزه جنسى شديدا در فشار قرار گرفته‏اند، و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند» بنابراين، براى غير آنها مجاز نيست (ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ).
اما بعد مى‏فرمايد: «خوددارى كردن از ازدواج با كنيزان (تا آنجا كه توانايى داشته باشيد و دامان شما آلوده گناه نگردد) به سود شماست» (وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ).
در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خداوند (نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بى خبرى انجام داده‏ايد) آمرزنده و مهربان است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
(آيه 26)- اين محدوديتها براى چيست؟ به دنبال احكام مختلف در زمينه ازدواج كه در آيات پيش بيان شد ممكن است اين سؤال پيش آيد كه منظور از اين همه محدوديتها و قيد و بندهاى قانونى چيست؟ در اين آيه و دو آيه بعد پاسخ به اين سؤالات مى‏دهد، و مى‏گويد: «خداوند مى‏خواهد (با اين دستورات راههاى خوشبختى و سعادت را) براى شما آشكار سازد» (يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ).
وانگهى شما در اين برنامه تنها نيستيد «و (خداوند مى‏خواهد شما را) به سنتهاى (صحيح) پيشينيان رهبرى كند» (وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).
علاوه بر اين «توبه شما را بپذيرد» (وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 392
و نعمتهاى خود را كه بر اثر انحرافات شما قطع شده بار ديگر به شما باز گرداند و اين در صورتى است كه شما از آن راههاى انحرافى كه در زمان جاهليت و قبل از اسلام داشتيد، باز گرديد.
در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند دانا و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
از اسرار احكام خود آگاه، و روى حكمت خود آنها را براى شما تشريع كرده است.
(آيه 27)- در اين آيه مجددا تأكيد مى‏كند، كه «خدا مى‏خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نمايد) و نعمتها و بركات را به شما بازگرداند» (وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ).
«ولى شهوت‏پرستانى كه در امواج گناهان غرق هستند، مى‏خواهند شما از طريق سعادت بكلى منحرف شويد» و همانند آنها از فرق تا قدم آلوده انواع گناهان گرديد (وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيماً).
اكنون شما فكر كنيد، آيا آن محدوديت آميخته با سعادت و افتخار براى شما بهتر است، يا اين آزادى و بى‏بندوبارى توأم با آلودگى و نكبت و انحطاط؟! اين آيات در حقيقت به افرادى كه در عصر و زمان ما نيز به قوانين مذهبى مخصوصا در زمينه مسائل جنسى ايراد مى‏كنند، پاسخ مى‏گويد، كه اين آزاديهاى بى‏قيد و شرط سرابى بيش نيست و نتيجه آن گرفتار شدن در بيراهه‏ها و پرتگاههاست كه نمونه‏هاى زيادى از آن را با چشم خودمان به شكل متلاشى شدن خانواده‏ها، انواع جنايات جنسى و فرزندان نامشروع جنايت پيشه مشاهده مى‏كنيم.
(آيه 28)- در اين آيه مى‏گويد: «خدا مى‏خواهد (با دستورهاى مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن) كار را بر شما سبك كند» (يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ).
و در بيان علت آن مى‏فرمايد: «زيرا انسان، ضعيف آفريده شده» (وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً).
و در برابر توفان غرايز گوناگون كه از هر سو به او حمله‏ور مى‏شود بايد طرق مشروعى براى ارضاى غرايز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند.
(آيه 29)- بستگى سلامت اجتماع به سلامت اقتصاد! اين آيه در واقع برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 393
زير بناى قوانين اسلامى را در مسائل مربوط به «معاملات و مبادلات مالى» تشكيل مى‏دهد، و به همين دليل فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مى‏كنند، آيه خطاب به افراد با ايمان كرده و مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اموال يكديگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخوريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ).
بنابراين، هر گونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى كه حد و حدود آن كاملا مشخص نباشد، خريد و فروش اجناسى كه فايده منطقى و عقلايى در آن نباشد، خريد و فروش وسايل فساد و گناه، همه در تحت اين قانون كلى قرار دارد.
در جمله بعد به عنوان يك استثناء مى‏فرمايد: «مگر اين كه (تصرف شما در اموال ديگران از طريق) تجارتى باشد كه با رضايت شما انجام مى‏گيرد» (إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ).
در پايان آيه، مردم را از قتل نفس باز مى‏دارد و ظاهر آن به قرينه آخرين جمله آيه نهى از خودكشى و انتحار است، مى‏فرمايد: «و خودكشى نكنيد، خداوند نسبت به شما مهربان است» (وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً).
در حقيقت قرآن با ذكر اين دو حكم پشت سر هم اشاره به يك نكته مهم اجتماعى كرده است و آن اين كه اگر روابط مالى مردم بر اساس صحيح استوار نباشد و اقتصاد جامعه به صورت سالم پيش نرود و در اموال يكديگر به ناحق تصرف كنند، جامعه گرفتار يك نوع خودكشى و انتحار خواهد شد، و علاوه بر اين كه انتحارهاى شخصى افزايش خواهد يافت، انتحار اجتماعى هم از آثار ضمنى آن است.
(آيه 30)- در اين آيه به مجازات كسانى كه از قوانين الهى سرپيچى كنند اشاره كرده و مى‏فرمايد: «و هر كس اين عمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد (و خود را آلوده خوردن اموال ديگران به ناحق سازد و يا دست به انتحار و خودكشى زند، نه تنها به آتش اين جهان مى‏سوزد بلكه) در آتش قهر و غضب پروردگار (نيز) خواهد سوخت» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 394
در پايان آيه مى‏فرمايد: «و اين كار براى خدا آسان است» (وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً).
(آيه 31)- گناهان كبيره و صغيره! اين آيه با صراحت مى‏گويد: «اگر گناهان كبيره‏اى كه از آن نهى شده ترك گوييد گناهان كوچك شما را مى‏پوشانيم و مى‏بخشيم و در جايگاه نيكويى شما را وارد مى‏كنيم» (إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً).
از اين تعبير استفاده مى‏شود كه گناهان بر دو دسته‏اند، دسته‏اى كه قرآن نام آنها را «كبيره» و دسته‏اى كه نام آنها را «سيّئة» گذاشته است، و در آيه 32 سوره نجم به جاى «سيئة» تعبير به «لمم» نموده است، و در آيه 49 سوره كهف در برابر كبيره، «صغيره» را ذكر فرموده است.
«كبيره» هر گناهى است كه از نظر اسلام بزرگ و پراهميت است، و نشانه اهميت آن مى‏تواند اين باشد كه در قرآن مجيد، تنها به نهى از آن قناعت نشده، بلكه به دنبال آن تهديد به عذاب دوزخ گرديده است، مانند قتل نفس و رباخوارى و زنا و امثال آنها.
البته گناهان «صغيره» در صورتى صغيره هستند كه تكرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان بى‏اعتنايى و يا غرور و طغيان و كوچك شمردن گناه انجام نگيرند.
(آيه 32)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه چنين نقل شده كه: امّ سلمه (يكى از همسران پيامبر) به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: «چرا مردان به جهاد مى‏روند و زنان جهاد نمى‏كنند؟ و چرا براى ما نصف ميراث آنها مقرر شده؟ اى كاش ما هم مرد بوديم و همانند آنها به جهاد مى‏رفتيم، و موقعيت اجتماعى آنها را داشتيم».
آيه نازل گرديد و به اين سؤالات و مانند آن پاسخ گفت.
تفسير:
تفاوت سهم ارث مردان و زنان براى جمعى از مسلمانان به صورت يك سؤال درآمده بود، آنها گويا توجه نداشتند كه اين تفاوت به خاطر آن است كه هزينه زندگى، عموما بر دوش مردان مى‏باشد، و زنان از آن معافند، به علاوه هزينه خود آنها نيز بر دوش مردان است، و همان طور كه سابقا اشاره شد سهميه زنان عملا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 395
دو برابر مردان خواهد بود، لذا آيه شريفه مى‏گويد: «برتريهايى را كه خداوند براى بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر قائل شده هرگز آرزو نكنيد» (وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).
زيرا اين تفاوتها هر كدام اسرارى دارد كه از شما پوشيده و پنهان است.
البته نبايد اشتباه كرد كه آيه اشاره به تفاوتهاى واقعى و طبيعى مى‏كند نه تفاوتهاى ساختگى كه بر اثر «استعمار» و «استثمار» طبقاتى به وجود مى‏آيد.
لذا بلافاصله مى‏فرمايد: «مردان و زنان هر كدام بهره‏اى از كوششها و تلاشها و موقعيت خود دارند» (لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ).
خواه موقعيت طبيعى باشد (مانند تفاوت دو جنس مرد و زن با يكديگر) و يا تفاوت به خاطر تلاشها و كوششهاى اختيارى.
سپس مى‏فرمايد: «به جاى آرزو كردن اين گونه تفاوتها، از فضل خدا و لطف و كرم او تمنا كنيد كه به شما از نعمتهاى مختلف و موقعيتها و پاداشهاى نيك ارزانى دارد» (وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ). و در نتيجه افرادى خوشبخت و سعادتمند باشيد.
و در پايان مى‏فرمايد: «چون خداوند به همه چيز داناست» (إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً).
و مى‏داند براى نظام اجتماعى چه تفاوتهايى از نظر طبيعى و يا حقوقى لازم است، و نيز از اسرار درون مردم باخبر است و مى‏داند چه افرادى آرزوهاى نادرست در دل مى‏پرورانند و چه افرادى به آنچه مثبت و سازنده است مى‏انديشند.
(آيه 33)- بار ديگر قرآن در اين آيه به مسائل ارث بازگشته و مى‏گويد:
«براى هر كس (اعم از زن و مرد) وارثانى قرار داديم كه از ميراث پدر و مادر و نزديكان ارث ببرند» (وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ).
سپس اضافه مى‏كند: «كسانى كه با آنها پيمان بسته‏ايد، نصيب و سهم آنها را از ارث بپردازيد» (وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ).
در باره «هم‏پيمانها» يى كه بايد سهم ارث آنها را پرداخت آنچه به مفهوم آيه نزديكتر است همان پيمان «ضمان جريره» مى‏باشد كه قبل از اسلام وجود داشت، برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 396
و آن چنين بود كه: «دو نفر با هم قرار مى‏گذاشتند كه در كارها «برادروار» به يكديگر كمك كنند، و در برابر مشكلات، يكديگر را يارى نمايند و به هنگامى كه يكى از آنها از دنيا برود، شخصى كه بازمانده از وى ارث ببرد اسلام اين «پيمان دوستى» و برادرى را به رسميت شناخت، ولى تأكيد كرد كه ارث بردن چنين هم پيمانى منحصرا در زمانى است كه خويشاوندى براى ميت وجود نداشته باشد.
سپس در پايان آيه مى‏فرمايد: اگر در دادن سهام صاحبان ارث كوتاهى كنيد و يا حق آنها را كاملا ادا نماييد در هر حال خدا آگاه است «زيرا خداوند شاهد و ناظر بر هر كار و هر چيزى مى‏باشد» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيداً).
(آيه 34)- سرپرستى در نظام خانواده. خانواده يك واحد كوچك اجتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سر پرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عهده بگيرند مفهومى ندارد در نتيجه مرد يا زن يكى بايد «رئيس» خانواده و ديگرى «معاون» و تحت نظارت او باشد، قرآن در اينجا تصريح مى‏كند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود، مى‏گويد: «مردان سرپرست و نگهبان زنانند» (الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ).
البته مقصود از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدى نيست، بلكه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤوليتها و مشورتهاى لازم است.
جمله بعد كه دو بخش است در قسمت اول مى‏فرمايد: «اين سرپرستى به خاطر برتريهايى است كه (از نظر نظام اجتماع) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است» (بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).
و در قسمت دوم مى‏فرمايد: «و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مردان در مورد پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند» (وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ).
سپس اضافه مى‏كند كه زنان در برابر وظايفى كه در خانواده به عهده دارند به دو دسته‏اند: برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 397
دسته اول: «و زنان صالح، زنانى هستند كه متواضعند و در غياب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده، مى‏كنند» (فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ).
يعنى مرتكب خيانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصيت شوهر و اسرار خانواده در غياب او نمى‏شوند، و وظايف و مسؤوليتهاى خود را به خوبى انجام مى‏دهند.
دسته دوم: زنانى هستند كه از وظايف خود سرپيچى مى‏كنند و نشانه‏هاى ناسازگارى در آنها ديده مى‏شود، مردان در مقابل اين گونه زنان وظايفى دارند كه بايد مرحله به مرحله اجرا گردد، در مرحله اول مى‏فرمايد: «زنانى را كه از طغيان و سركشى آنها مى‏ترسيد پند و اندرز دهيد» (وَ اللَّاتِي تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ).
در مرحله دوم مى‏فرمايد: «در صورتى كه اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى كنيد» (وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ).
و در مرحله سوم: در صورتى كه سركشى و پشت پا زدن به وظايف و مسؤوليتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانون‏شكنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تأثير كند، و نه جدا شدن در بستر، و كم اعتنايى نفعى نبخشد، و راهى جز «شدت عمل» باقى نماند «آنها را تنبيه بدنى كنيد» (وَ اضْرِبُوهُنَّ).
مسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مرد حق ندارد بهانه‏گيرى كرده، در صدد آزار زن برآيد، لذا به دنبال اين جمله مى‏فرمايد: «پس اگر آنها از شما اطاعت كردند، راهى براى تعدّى بر آنها مجوييد» (فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا).
و در پايان آيه مجددا به مردان هشدار مى‏دهد كه از موقعيت سرپرستى خود در خانواده سوء استفاده نكنند و به قدرت خدا كه بالاتر از همه قدرتهاست بينديشند «زيرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبِيراً).
(آيه 35)- محكمه صلح خانوادگى! در اين آيه اشاره به مسأله بروز اختلاف و نزاع ميان دو همسر كرده، مى‏گويد: «و اگر از جدايى و شكاف ميان آنان برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 398
(دو همسر) بيم داشته باشيد يك داور از خانواده شوهر، و داورى از خانواده زن انتخاب كنيد» تا به كار آنان رسيدگى كنند (وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها).
سپس مى‏فرمايد: «اگر اين دو داور (با حسن نيت و دلسوزى وارد كار شوند و) هدفشان اصلاح ميان دو همسر بوده باشد، خداوند كمك مى‏كند و به وسيله آنان ميان دو همسر الفت مى‏دهد» (إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما).
و براى اين كه به داوران هشدار دهد كه حسن نيت به خرج دهند در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند (از نيت آنها) با خبر و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً).
محكمه صلح خانوادگى كه در آيه فوق به آن اشاره شده يكى از شاهكارهاى اسلام است. اين محكمه امتيازاتى دارد كه ساير محاكم فاقد آن هستند، از جمله:
1- در محيط خانواده نمى‏توان تنها با مقياس خشك قانون و مقررات بى‏روح گام برداشت، لذا دستور مى‏دهد كه داوران اين محكمه كسانى باشند كه پيوند خويشاوندى به دو همسر دارند و مى‏توانند عواطف آنها را در مسير اصلاح تحريك كنند.
2- در محاكم عادى قضايى طرفين دعوا مجبورند براى دفاع از خود، هر گونه اسرارى كه دارند فاش سازند. مسلم است كه اگر زن و مرد در برابر افراد بيگانه و اجنبى اسرار زناشويى خود را فاش سازند احساسات يكديگر را چنان جريحه‏دار مى‏كنند كه اگر به اجبار به منزل و خانه باز گردند، ديگر از آن صميميت و محبت سابق خبرى نخواهد بود.
3- داوران در محاكم معمولى، در جريان اختلافات غالبا بى‏تفاوتند در حالى كه در محكمه صلح فاميلى حكمين نهايت كوشش را به خرج مى‏دهند كه صلح و صميميت در ميان اين دو برقرار شود و به اصطلاح آب رفته، به جوى باز گردد! 4- از همه اينها گذشته چنين محكمه‏اى هيچ يك از مشكلات و هزينه‏هاى سرسام‏آور و سرگردانى محاكم معمولى را ندارد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 399
(آيه 36)- در اين آيه يك سلسله از حقوق اعم از حق خدا و بندگان و آداب معاشرت با مردم بيان شده است، و روى هم رفته ده دستور از آن استفاده مى‏شود.
1- نخست مردم را دعوت به عبادت و بندگى پروردگار و ترك شرك و بت پرستى كه ريشه اصلى تمام برنامه‏هاى اسلامى است مى‏كند، دعوت به توحيد و يگانه پرستى روح را پاك، و نيت را خالص، و اراده را قوى، و تصميم را براى انجام هر برنامه مفيدى محكم مى‏سازد، و از آنجا كه آيه بيان يك رشته از حقوق اسلامى است، قبل از هر چيز اشاره به حق خداوند بر مردم كرده، مى‏گويد: «و خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد» (وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً).
2- سپس مى‏گويد: «و به پدر و مادر نيكى كنيد» (وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).
حق پدر و مادر از مسائلى است كه در قرآن مجيد زياد روى آن تكيه شده و كمتر موضوعى است كه اين قدر مورد تأكيد واقع شده باشد، و در چهار مورد از قرآن، بعد از توحيد قرار گرفته است.
3- «همچنين به خويشاوندان» نيكى كنيد (وَ بِذِي الْقُرْبى‏).
اين موضوع نيز از مسائلى است كه در قرآن تأكيد فراوان در باره آن شده است، گاهى به عنوان «صله رحم»، و گاهى به عنوان «احسان و نيكى به خويشاوندان».
4- سپس اشاره به حقوق «ايتام» كرده، و افراد با ايمان را توصيه به نيكى در حق «يتيمان» مى‏كند (وَ الْيَتامى‏). زيرا در هر اجتماعى بر اثر حوادث گوناگون هميشه كودكان يتيمى وجود دارند كه فراموش كردن آنها نه فقط وضع آنان را به خطر مى‏افكند، بلكه وضع اجتماع را نيز به خطر مى‏اندازد.
5- بعد از آن حقوق «مستمندان» را ياد آورى مى‏كند (وَ الْمَساكِينِ).
زيرا در هر اجتماعى افرادى معلول و از كار افتاده و مانند آن وجود دارند كه فراموش كردن آنها بر خلاف تمام اصول انسانى است.
6- سپس توصيه به نيكى در حق «همسايگان نزديك» مى‏كند (وَ الْجارِ ذِي الْقُرْبى‏). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 400
7- سپس در باره «همسايگان دور» سفارش مى‏كند (وَ الْجارِ الْجُنُبِ).
«حق همسايگى» در اسلام به قدرى اهميت دارد كه در وصاياى معروف امير مؤمنان عليه السّلام مى‏خوانيم: ما زال (رسول اللّه) يوصى بهم حتّى ظننا انّه سيورّثهم:
«آنقدر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در باره آنها سفارش كرد، كه ما فكر كرديم شايد دستور دهد همسايگان از يكديگر ارث ببرند».
در حديث ديگرى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه در يكى از روزها سه بار فرمود:
و اللّه لا يؤمن: «به خدا سوگند چنين كسى ايمان ندارد ...».
يكى پرسيد چه كسى؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: الّذى لا يأمن جاره بوائقه: «كسى كه همسايه او از مزاحمت او در امان نيست»! 8- سپس قرآن در باره كسانى كه با انسان دوستى و مصاحبت دارند، توصيه كرده، مى‏فرمايد: «و به دوست و همنشين» نيكى كنيد (وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ).
البته «صاحب بالجنب» معنايى وسيعتر از دوست و رفيق دارد، به اين ترتيب آيه يك دستور جامع و كلى براى حسن معاشرت نسبت به تمام كسانى كه با انسان ارتباط دارند مى‏باشد، اعم از دوستان واقعى، و همكاران، و همسفران، و مراجعان، و شاگردان، و مشاوران، و خدمتگزاران.
9- دسته ديگرى كه در اينجا در باره آنها سفارش شده، كسانى هستند كه در سفر و بلاد غربت احتياج پيدا مى‏كنند و با اين كه ممكن است در شهر خود افراد متمكنى باشند، در سفر به علتى وا مى‏مانند مى‏فرمايد: «و واماندگان» (وَ ابْنِ السَّبِيلِ).
10- در آخرين مرحله توصيه به نيكى كردن نسبت به بردگان كرده، مى‏فرمايد: «و بردگانى كه مالك آنها هستيد» (وَ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ).
در حقيقت آيه با حق خدا شروع شده و با حقوق بردگان ختم مى‏گردد و تنها اين آيه نيست كه در آن در باره بردگان توصيه شده، بلكه در آيات مختلف ديگر نيز در اين زمينه بحث شده است.
در پايان آيه هشدار مى‏دهد و مى‏گويد: «خداوند افراد متكبر و فخر فروش را برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 401
دوست نمى‏دارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالًا فَخُوراً).
به اين ترتيب هر كس از فرمان خدا سرپيچى كند و به خاطر تكبر، از رعايت حقوق خويشاوندان، پدر و مادر، يتيمان، مسكينان، ابن السبيل و دوستان سر باز زند محبوب خدا و مورد لطف او نيست. و هر كس كه مشمول لطف او نباشد از هر خير و سعادتى محروم است.
(آيه 37)- انفاقهاى ريايى و الهى! اين آيه در حقيقت، دنباله آيات پيش و اشاره به افراد متكبر و خودخواه است «آنها كسانى هستند كه (نه تنها خودشان از نيكى كردن به مردم) بخل مى‏ورزند، بلكه مردم را نيز به بخل دعوت مى‏كنند» (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ).
علاوه بر اين سعى دارند «آنچه را كه خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنان داده كتمان كنند» مبادا افراد اجتماع از آنها توقعى پيدا كنند (وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس سر انجام و عاقبت كار آنها را چنين بيان مى‏كند كه: «ما براى كافران عذاب خواركننده‏اى مهيا ساخته‏ايم» (وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً).
شايد سرّ تعبير به «كافرين» آن باشد كه «بخل» غالبا از كفر سر چشمه مى‏گيرد، زيرا افراد بخيل، در واقع ايمان كامل به مواهب بى‏پايان پروردگار نسبت به نيكوكاران ندارند، و اين كه مى‏گويد: «عذاب آنها خواركننده است» براى اين است كه جزاى «تكبر» و «خود برتربينى» را از اين راه ببينند.
(آيه 38)- در اين آيه به يكى ديگر از صفات متكبران خود خواه اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و آنها كسانى هستند كه اموال خود را براى نشان دادن به مردم (و كسب شهرت و مقام) انفاق مى‏كنند و ايمان به خدا و روز رستاخيز ندارند» (وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ).
و از آنجا كه هدف آنها جلب رضايت خالق نيست بلكه خدمت به خلق است، دائما در اين فكرند كه چگونه انفاق كنند تا بيشتر بتوانند از آن بهره‏بردارى به سود خود نموده، و موقعيت خود را تثبيت كنند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 402
آنها شيطان را دوست و رفيق خود انتخاب كردند «و كسى كه شيطان قرين اوست بد قرينى براى خود انتخاب كرده» و سرنوشتى بهتر از اين نخواهد داشت (وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِيناً).
از اين آيه استفاده مى‏شود كه رابطه «متكبران» با «شيطان و اعمال شيطانى» يك رابطه مستمر است نه موقت و گاهگاهى.
(آيه 39)- در اين آيه به عنوان اظهار تأسف به حال اين عده مى‏فرمايد: «چه مى‏شد اگر آنها (از اين بيراهه‏ها باز مى‏گشتند و) ايمان به خدا و روز رستاخيز مى‏آوردند و از مواهبى كه خداوند در اختيار آنها گذاشته با اخلاص نيت و فكر پاك به بندگان خدا مى‏دادند» و از اين راه براى خود كسب سعادت و خوشبختى دنيا و آخرت مى‏كردند (وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ).
«و در هر حال خداوند از نيات و اعمال آنها باخبر است» و بر طبق آن به آنها جزا و كيفر مى‏دهد» (وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً).
( (40)- اين آيه به افراد بى‏ايمان و بخيل كه حال آنها در آيات قبل گذشت مى‏گويد: «خداوند حتى به اندازه سنگينى ذره‏اى ستم نمى‏كند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ).
«ذرّه» در اصل به معنى مورچه‏هاى بسيار كوچكى است كه به زحمت ديده مى‏شود، ولى تدريجا به هر چيز كوچكى ذرّه گفته شده است، و امروز به «اتم» كه كوچكترين جزء اجسام است نيز ذرّه گفته مى‏شود. و از آنجا كه «مثقال» به معنى «سنگينى» است، تعبير «مثقال ذرّة» به معنى سنگينى يك جسم فوق العاده كوچك مى‏باشد.
سپس اضافه مى‏كند، خداوند تنها ستم نمى‏كند، بلكه «اگر كار نيكى انجام شود آن را مضاعف مى‏نمايد، و پاداش عظيم از طرف خود در برابر آن مى‏دهد» (وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً).
چرا خداوند ظلم نمى‏كند؟!
از آنجا كه ظلم و ستم معمولا يا بر اثر جهل است و يا احتياج و يا كمبودهاى روانى، كسى كه نسبت به همه چيز و همه كس برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 403
عالم و از همه بى‏نياز و هيچ كمبودى در ذات مقدس او نيست، ظلم كردن در باره او ممكن نيست نه اين كه نمى‏تواند ظلم كند، بلكه در عين توانايى به خاطر اين كه حكيم و عالم است از ظلم كردن، خوددارى مى‏نمايد.
(آيه 41)- در تعقيب آيات گذشته كه در مورد مجازاتها و پاداشهاى بدكاران و نيكوكاران سخن مى‏گفت، اين آيه اشاره به مسأله شهود و گواهان رستاخيز كرده، مى‏گويد: «حال اين افراد چگونه خواهد بود آن روز كه براى هر امتى گواهى بر اعمال آنها مى‏آوريم و تو را گواه بر آنان خواهيم آورد» (فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِيداً).
و به اين ترتيب علاوه بر گواهى اعضاى پيكر آدمى، و گواهى زمينى كه بر آن زيست كرده، و گواهى فرشتگان خدا بر اعمال او، هر پيامبرى نيز گواه اعمال امت خويش است، و بدكاران با وجود اين همه گواه چگونه مى‏توانند حقيقتى را انكار كنند و خود را از كيفر اعمال خويش دور دارند.
(آيه 42)- در اين آيه به نتيجه اعمال آنها اشاره كرده، مى‏گويد: «در آن روز آنها كه كافر شدند، و با فرستاده پروردگار به مخالفت برخاستند (دادگاه عدل خدا را مى‏بينند و شهود و گواهان غير قابل انكارى در اين دادگاه مشاهده مى‏كنند، آن چنان از كار خود پشيمان مى‏شوند كه) آرزو مى‏كنند اى كاش خاك بودند و با خاكهاى زمين يكسان مى‏شدند» (يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ). «و در آن روز (با آن همه گواهان) سخنى را نمى‏توانند از خدا پنهان كنند» (وَ لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثاً).
زيرا با آن همه شهود و گواهان راهى براى انكار نيست.
(آيه 43)- چند حكم فقهى! از اين آيه چند حكم اسلامى استفاده مى‏شود:
1- باطل بودن نماز در حال مستى:
آيه شريفه مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا بدانيد چه مى‏گوييد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ).
فلسفه آن هم روشن است، زيرا نماز گفتگوى بنده و راز و نياز او با خداست برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 404
و بايد در نهايت هوشيارى انجام گردد و افراد مست از اين مرحله دور و بيگانه‏اند.
2- باطل بودن نماز در حال جنابت:
همان گونه كه قرآن مى‏گويد:
«و همچنين هنگامى كه جنب هستيد» به نماز نزديك نشويد (وَ لا جُنُباً).
سپس استثنايى براى اين حكم بيان فرموده، مى‏گويد: «مگر اين كه مسافر باشيد» و در مسافرت گرفتار بى‏آبى شويد (إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ). كه در اين حال نماز خواندن به شرط تيمم كه در ذيل آيه خواهد آمد جايز است.
3- سپس در مورد جواز نماز خواندن و يا عبور از مسجد مى‏فرمايد:
«تا غسل كنيد» (حَتَّى‏ تَغْتَسِلُوا).
4- تيمم براى معذورين-
در جمله بعد كه در حقيقت تمام موارد تشريع تيمم جمع است، نخست به موردى كه آب راى بدن ضرر داشته باشد اشاره كرده و مى‏فرمايد: «و اگر بيمار باشيد و يا در سفر» (وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ).
و يا «هنگامى كه يكى از شما از قضاى حاجت برگشت و يا با زنان آميزش جنسى داشته‏ايد» (أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ).
«و در اين حال آب براى وضو يا غسل نيابيد» (فَلَمْ تَجِدُوا ماءً).
«در اين موقع با خاك پاكيزه‏اى تيمم كنيد» (فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً).
در جمله بعد طرز تيمم را بيان فرموده، مى‏گويد: «سپس صورت و دستهاى خود را مسح كنيد» (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ).
در پايان آيه اشاره به اين حقيقت مى‏كند كه دستور مزبور، يك نوع تسهيل و تخفيف براى شماست «چون خداوند بخشنده و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً).
(آيه 44)- در اين آيه خداوند با تعبيرى حاكى از تعجب به پيامبر خود، خطاب مى‏كند كه: «آيا نديدى جمعيتى كه بهره‏اى از كتاب آسمانى را در اختيار داشتند، (اما به جاى اين كه با آن، هدايت و سعادت براى خود و ديگران بخرند) هم براى خود گمراهى خريدند هم مى‏خواهند شما گمراه شويد» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَ يُرِيدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِيلَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 405
و به اين ترتيب آنچه وسيله هدايت خود و ديگران بود بر اثر سوء نيّاتشان تبديل به وسيله گمراه شدن و گمراه كردن گشت، چرا كه آنها هيچ گاه دنبال حقيقت نبودند، بلكه به همه چيز با عينك سياه نفاق و حسد و ماديگرى مى‏نگريستند.
(آيه 45)- در اين آيه مى‏فرمايد: اينها اگر چه در لباس دوست، خود را جلوه مى‏دهند، دشمنان واقعى شما هستند «و خداوند از دشمنان شما آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِكُمْ).
چه دشمنى از آن بالاتر كه با سعادت و هدايت شما مخالفند، گاهى به زبان خيرخواهى و گاهى از طريق بدگويى و هر زمان به شكلى به دنبال تحقق بخشيدن به اهداف شوم خود هستند.
ولى شما هرگز از عداوت آنها وحشت نكنيد، شما تنها نيستيد «همين قدر كافى است كه خداوند رهبر و ولىّ شما باشد و كافى است كه خدا ياور شما باشد» (وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَ كَفى‏ بِاللَّهِ نَصِيراً).
(آيه 46)- گوشه ديگرى از اعمال يهود! اين آيه به دنبال آيات قبل، صفات جمعى از دشمنان اسلام را تشريح مى‏كند و به گوشه‏اى از اعمال آنها اشاره مى‏نمايد.
يكى از كارهاى آنها، تحريف حقايق و تغيير چهره دستورهاى خداوند بوده است، آيه مى‏فرمايد: «جمعى از يهوديان سخنان را از محل خود تحريف مى‏نمايند» (مِنَ الَّذِينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ).
اين تحريف ممكن است جنبه لفظى داشته باشد و يا جنبه معنوى و عملى، اما جمله‏هاى بعد مى‏رساند كه منظور از تحريف در اينجا همان تحريف لفظى و تغيير عبارت است زيرا آنها مى‏گويند: «ما شنيديم و مخالفت كرديم»! (وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا).
يعنى، به جاى اين كه بگويند: سمعنا و اطعنا «شنيديم و فرمانبرداريم» مى‏گويند شنيديم و مخالفيم.
و بعد اشاره به قسمت ديگرى از سخنان عداوت آميز و آميخته با جسارت برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 406
و بى‏ادبى آنها كرده، مى‏گويد: آنها مى‏گويند: «بشنو كه هرگز نشنوى» (وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ). علاوه بر اين از روى سخريه مى‏گفتند: (راعِنا).
توضيح اين كه: مسلمانان راستين در آغاز دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى اين كه بهتر سخنان او را بشنوند و به دل بسپارند در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين جمله را مى‏گفتند:
راعنا يعنى، ما را مراعات كن و به ما مهلت بده! ولى اين دسته از يهود اين جمله را دستاويز قرار داده و آن را مقابل حضرت تكرار مى‏كردند و منظورشان معنى عبرى اين جمله كه «بشنو كه هرگز نشنوى» بود و يا معنى ديگر عربى آن را يعنى «ما را تحميق كن»! اراده مى‏كردند.
تمام اينها به منظور آن بود كه «با زبان خود حقايق را از محور اصلى بگردانند و در آيين حق طعن زنند» (لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ).
اما اگر آنها به جاى اين همه لجاجت و دشمنى با حق و جسارت و بى‏ادبى، راه راست را پيش مى‏گرفتند و مى‏گفتند: «ما كلام خدا را شنيديم و از در اطاعت در آمديم، سخنان ما را بشنو و ما را مراعات كن و به ما مهلت بده (تا حقايق را كاملا درك كنيم) به نفع آنها بود و با عدالت و منطق و ادب كاملا تطبيق داشت» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ).
«اما آنها بر اثر كفر و سركشى و طغيان از رحمت خدا به دور افتاده‏اند (و دلهاى آنها آن چنان مرده است كه به اين زودى در برابر حق، زنده و بيدار نمى‏گردد) فقط دسته كوچكى از آنها افراد پاكدلى هستند كه آمادگى پذيرش حقايق را دارند و سخنان حق را مى‏شنوند و ايمان مى‏آورند» (وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا).
(آيه 47)- سرنوشت افراد لجوج! در دنبال بحثى كه در آيات سابق در باره اهل كتاب بود، در اينجا روى سخن را به خود آنها كرده مى‏فرمايد: «اى كسانى كه كتاب آسمانى به شما داده شده است ايمان بياوريد به آنچه نازل كرديم (آيات قرآن مجيد) كه هماهنگ است با نشانه‏هايى كه در كتب شما در باره آن وارد شده است» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 407
و مسلما شما با داشتن اين همه نشانه‏ها از ديگران سزاوارتريد كه به اين آيين پاك بگرويد.
سپس آنها را تهديد مى‏كند كه سعى كنيد پيش از آن كه گرفتار يكى از دو عقوبت شويد در برابر حق تسليم گرديد، نخست اين كه: «صورتهاى شما را بكلى محو كرده (و تمام اعضايى كه به وسيله آن حقايق را مى‏بينيد و مى‏شنويد و درك مى‏كنيد از ميان برده) سپس صورتهاى شما را به پشت سر بازگردانيم» (مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى‏ أَدْبارِها).
و اما مجازات دوم كه به آن تهديد شده‏اند اين است كه: «آنها را از رحمت خود دور مى‏سازيم همان طور كه اصحاب سبت را دور ساختيم» (أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ) «1».
به اين ترتيب اهل كتاب با اصرار و پافشارى در مخالفت با حق عقب‏گرد و سقوط مى‏كنند و يا نابود مى‏شوند، منظور از «طمس و محو و بازگرداندن به عقب» در آيه فوق همان محو فكرى و روحى و عقب‏گرد معنوى است.
در پايان آيه براى تأكيد اين تهديدها مى‏فرمايد: «فرمان خدا در هر حال انجام مى‏شود» و هيچ قدرتى مانع از آن نخواهد بود (وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا).
(آيه 48)- اميدبخش‏ترين آيات قرآن! اين آيه صريحا اعلام مى‏كند كه همه گناهان ممكن است مورد عفو و بخشش واقع شوند، ولى «خداوند (هرگز) شرك را نمى‏بخشد و پايين‏تر از آن را براى هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى‏بخشد» (إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ).
ارتباط اين آيه با آيات سابق از اين نظر است كه يهود و نصارى هر يك به نوعى مشرك بودند، و قرآن به وسيله اين آيه به آنها اعلام خطر مى‏كند كه اين عقيده را ترك گويند كه گناهى است غير قابل بخشش، سپس در پايان آيه دليل اين موضوع را بيان كرده مى‏فرمايد: «كسى كه براى خدا شريكى قائل شود گناه بزرگى مرتكب شده است» (وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى‏ إِثْماً عَظِيماً).
__________________________________________________
(1) شرح سرگذشت «اصحاب سبت» در سوره اعراف ذيل آيه 163 خواهد آمد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 408
طبق روايتى كه از امير مؤمنان على عليه السّلام نقل شده اين آيه اميدبخش‏ترين آيات قرآن است و افراد موحد را به لطف و رحمت پروردگار دلگرم مى‏سازد، زيرا در اين آيه خداوند امكان بخشش همه گناهان را غير از شرك بيان كرده است.
اسباب بخشودگى گناهان-
از آيات قرآن استفاده مى‏شود كه وسائل آمرزش و بخشودگى گناه متعدد است از جمله:
1- توبه و بازگشت به سوى خدا كه توأم با پشيمانى از گناهان گذشته و تصميم بر اجتناب از گناه در آينده و جبران عملى اعمال بد به وسيله اعمال نيك بوده باشد.
2- كارهاى نيك فوق العاده‏اى كه سبب آمرزش اعمال زشت مى‏گردد.
3- شفاعت كه شرح آن در ذيل آيه 48 سوره بقره گذشت.
4- پرهيز از گناهان «كبيره» كه موجب بخشش گناهان «صغيره» مى‏باشد.
5- عفو الهى كه شامل افرادى مى‏شود كه شايستگى آن را دارند.
(آيه 49)
شأن نزول:
يهود و نصارى براى خود امتيازاتى قائل بودند و همان طور كه در آيات قرآن نقل شده گاهى مى‏گفتند: «ما فرزندان خداييم» (مائده: 18) و گاهى مى‏گفتند: «بهشت مخصوص ماست و غير از ما، در آن راهى ندارد». (بقره: 111) اين آيه و آيه بعد نازل شد و به اين پندارهاى باطل پاسخ گفت.
تفسير:
خودستايى- در اين آيه به يكى از صفات نكوهيده اشاره شده كه گريبانگير بسيارى از افراد و ملتها مى‏شود و آن خودستايى و خويشتن را پاك نشان دادن و فضيلت براى خود ساختن است، مى‏گويد. «آيا نديدى كسانى را كه خودستايى مى‏كنند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنْفُسَهُمْ).
سپس مى‏فرمايد: «خداوند هر كه را بخواهد مى‏ستايد» (بَلِ اللَّهُ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ).
و تنها اوست كه از روى حكمت و مشيت بالغه بدون كم و زياد، افراد را طبق شايستگيهايى كه دارند، مدح و ستايش مى‏كند «و هرگز به هيچ كس، سر سوزنى ستم نخواهد شد» (وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 409
در حقيقت فضيلت چيزى است كه خداوند آن را فضيلت بداند نه آنچه خودستايان براى خود از روى خودخواهى قائل مى‏شوند و به خويش و ديگران ستم مى‏كنند.
(آيه 50)- در اين آيه برترى طلبيها را يك نوع افترا و دروغ به خدا بستن و گناه بزرگ و آشكار معرفى مى‏كند، مى‏فرمايد: «ببين اين جمعيت چگونه با ساختن فضائل دروغين و نسبت دادن آنها به خدا، به پروردگار خويش دروغ مى‏بندند، آنها اگر گناهى جز همين گناه نداشته باشند، براى مجازات آنان كافى است» (انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ كَفى‏ بِهِ إِثْماً مُبِيناً).