سوره آل عمران‏


آیه 1-50

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 200 آيه است‏
محتواى سوره:
1- بخش مهمى از اين سوره از توحيد و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مى‏كند.
2- بخش ديگرى پيرامون جهاد و دستورات مهم آن و حيات جاويدان شهيدان راه خدا همچنين درسهاى عبرتى كه در دو غزوه بدر و احد بود سخن مى‏گويد.
3- در قسمتى از اين سوره، به يك سلسله احكام اسلامى در زمينه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خانه كعبه و فريضه حج و امر بمعروف و نهى از منكر و تولى و تبرى و مسأله امانت، و انفاق در راه خدا، ترك دروغ و مقاومت و پايمردى در مقابل دشمن و صبر و شكيبايى در مقابل مشكلات و آزمايشهاى مختلف الهى و ذكر خداوند در هر حال، اشارات پرمعنايى شده است.
4- براى تكميل اين بحثها، بخشى از تاريخ انبياء از جمله آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و ساير انبياء عليهم السّلام و داستان مريم و مقامات اين زن بزرگ نيز ذكر شده است.
در مورد فضيلت اين سوره در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: من قرء سورة آل عمران اعطى بكلّ آية منها امانا على جسر جهنّم: «هر كس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آيات آن، امانى بر پل دوزخ به او مى‏دهند».
شأن نزول:
بعضى از مفسران مى‏گويند: هشتاد و چند آيه از اين سوره در باره برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 260
فرستادگان و مسيحيان نجران نازل شده است.
فرستادگان شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مى‏شدند، سه نفر از اين چهارده نفر سمت رياست داشتند و مسيحيان آن سامان در كارها و مشكلات خود به آن سه نفر مراجعه مى‏كردند.
اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله بنى كعب به مدينه آمدند و به مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد شدند، موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز «عاقب» و «سيد» كه اولى امير و رئيس قوم خود محسوب مى‏شد و ديگرى سرپرست تشريفات و تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها پيشنهاد كرد: به آيين اسلام در آييد و در پيشگاه خداوند تسليم گرديد.
عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شده‏ايم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شما چگونه بر آيين حق هستيد، با اينكه اعمالتان حاكى از اين است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اينكه براى خدا فرزند قائليد و عيسى را پسر خدا مى‏دانيد، و صليب را عبادت و پرستش مى‏كنيد و گوشت خوك مى‏خوريد، با اين كه تمام اين امور مخالف آيين حق است! عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست، پس پدرش كه بوده است؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا شما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟
گفتند آرى. فرمود: آيا اينطور نيست كه خداى ما به هر چيزى، احاطه دارد و قيوم است و روزى موجودات با اوست، گفتند: آرى، همين طور است، فرمود:
آيا عيسى اين اوصاف را داشت، گفتند: نه. فرمود: آيا چنين نيست كه عيسى را مادرش مانند ساير كودكان در رحم حمل كرد، و بعد همچون مادرهاى ديگر، او را به دنيا آورد؟ و عيسى پس از ولادت، چون اطفال ديگر غذا مى‏خورد! گفتند:
آرى چنين بود. فرمود: پس چگونه عيسى پسر خداست با اين كه هيچ گونه شباهتى به پدرش ندارد؟! برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 261
سخن كه به اينجا رسيد، همگى خاموش شدند، در اين هنگام، هشتاد و چند آيه از اوايل اين سوره براى توضيح معارف و برنامه‏هاى اسلام نازل گرديد.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
تفسير:
باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه برخورد مى‏كنيم (الم) در باره حروف مقطعه قرآن، در اول سوره بقره، توضيحات لازم گفته شد كه نيازى به تكرار آن نيست.
(آيه 2)- در اين آيه مى‏فرمايد: «خداوند تنها معبود يگانه يكتاى جاويدان و پايدار است كه همه چيز به وجود او بستگى دارد» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ).
- شرح و تفسير اين آيه در سوره بقره آيه 255 گذشت.
(آيه 3)- در اين آيه خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد: خداوندى كه پاينده و قيوم است «قرآن را بر تو فرستاد كه با نشانه‏هاى كتب آسمانى پيشين كاملا تطبيق مى‏كند همان خدايى كه تورات و انجيل را پيش از قرآن براى راهنمايى و هدايت بشر نازل كرد» (نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ).
(آيه 4)- سپس مى‏افزايد: «همچنين قرآن را كه حق را از باطل جدا مى‏سازد نازل كرد» (وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
سپس مى‏افزايد: بعد از اتمام حجت و نزول آيات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پيامبران، راهى جز مجازات نيست، و لذا در آيه مورد بحث به دنبال بحثى كه در باره حقانيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن مجيد گذشت مى‏فرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر شدند كيفر شديدى دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ).
و براى روشن ساختن اين كه، توانايى خداوند بر تحقق بخشيدن تهديداتش جاى ترديد نيست، مى‏افزايد: «خداوند توانا و صاحب انتقام است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 262
(آيه 5)- اين آيه در حقيقت، تكميل آيات قبل است، مى‏فرمايد: «هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى‏ماند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى‏ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ).
چگونه ممكن است چيزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جا حاضر و ناظر است و به حكم اين كه وجودش از هر نظر بى‏پايان و نامحدود است جايى از او خالى نيست و به ما از خود ما نزديكتر است، بنابراين در عين اين كه محل و مكانى ندارد به همه چيز احاطه دارد. و اين احاطه به معنى علم و آگاهى او بر همه چيز است.
(آيه 6)- سپس به گوشه‏اى از علم و قدرت خود كه در حقيقت يكى از شاهكارهاى عالم آفرينش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره كرده است مى‏فرمايد: «او كسى است كه شما را در رحم (مادران) آن گونه كه مى‏خواهد تصوير مى‏كند» (هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ). «آرى! هيچ معبودى جز آن خداوند توانا و حكيم نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
صورتبندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محيط تاريك ظلمانى آن هم نقشهاى بديع و عجيب و پى در پى، راستى شگفت آور است، مخصوصا با آن همه تنوعى كه از نظر شكل و صورت و جنسيت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات مختلف وجود دارد و اگر مى‏بينيم معبودى جز او نيست به خاطر همين است، كه شايسته عبوديت جز ذات پاك او نمى‏باشد.
(آيه 7)
شأن نزول:
در حديثى از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: چند نفر از يهود به اتفاق «حىّ بن اخطب» و برادرش خدمت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمدند و حروف مقطعه «الم» را دستاويز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك و لام مساوى 30 و ميم مساوى 40 مى‏باشد و به اين ترتيب خبر داده‏اى كه، دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست!.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه كرده‏ايد مگر در قرآن «المص و الر» و ساير حروف مقطعه نيست، اگر اين برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 263
حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمى‏كنيد؟! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است) سپس آيه مورد بحث نازل شد.
تفسير:
محكم و متشابه در قرآن- در آيات پيشين سخن از نزول قرآن به عنوان يكى از دلايل آشكار نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به ميان آمده بود، و در اين آيه يكى از ويژگيهاى قرآن و چگونگى بيان مطلب در اين كتاب بزرگ آسمانى آمده است، نخست مى‏فرمايد: «او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن آيات محكم (صريح و روشن) است كه اساس و شالوده اين كتاب است (و آيات پيچيده ديگر را تفسير مى‏كند) و بخشى از آن متشابه است» آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا جهات ديگر، در آغاز پيچيده بنظر مى‏رسد (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ).
اين آيات متشابه محكى است براى آزمايش افراد كه عالمان راستين و فتنه گران لجوج را از هم جدا مى‏سازد، لذا به دنبال آن مى‏فرمايد: «اما كسانى كه در قلوبشان انحراف است پيروى از متشابهات مى‏كنند تا فتنه انگيزى كنند و تفسير (نادرستى بر طبق اميال خود) براى آن مى‏طلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در علم نمى‏دانند» (فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ).
سپس مى‏افزايد: آنها هستند كه بر اثر درك صحيح معنى محكمات و متشابهات «مى‏گويند ما به همه آنها ايمان آورده‏ايم (چرا كه) همه از سوى پروردگار ما است» (يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا).
آرى! «جز صاحبان فكر و خردمندان، متذكر نمى‏شوند» (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).
از آيه فوق چنين استفاده مى‏شود كه: آيات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آيات آن چنان روشن است كه جاى هيچ گونه انكار و توجيه و سوء استفاده در آن نيست، و آنها را «محكمات» گويند و قسمتى به خاطر بالا بودن برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 264
سطح مطلب يا گفتگو در باره عوالمى كه از دسترس ما بيرون است مانند عالم غيب، و جهان رستاخيز و صفات خدا، چنان هستند كه معنى نهايى و اسرار و كنه حقيقت آنها نياز به سرمايه خاص علمى دارد كه آنها را «متشابهات» گويند.
افراد منحرف معمولا مى‏كوشند اين آيات را دستاويز قرار داده و تفسيرى بر خلاف حق براى آنها درست كنند، تا در ميان مردم، فتنه انگيزى نمايند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار اين آيات را مى‏دانند و براى مردم تشريح مى‏كنند.
البته آنها كه از نظر علم و دانش در رديف اولند (همچون پيامبر و ائمه هدى) از همه اسرار آن آگاهند در حالى كه ديگران هر يك به اندازه دانش خود از آن چيزى مى‏فهمند، و همين حقيقت است كه مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درك اسرار قرآن مى‏فرستد.
(آيه 8)- رهايى از لغزشها! از آنجا كه آيات متشابه و اسرار نهانى آن ممكن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از كوره اين امتحان، سيه روى در آيند راسخون در علم و انديشمندان با ايمان، علاوه بر به كار گرفتن سرمايه‏هاى علمى خود در فهم معنى اين آيات به پروردگار خويش پناه مى‏برند و اين آيه و آيه بعد كه از زبان راسخون در علم مى‏باشد روشنگر اين حقيقت است آنها مى‏گويند: «پروردگارا! دلهاى ما را بعد از آن كه ما را هدايت نمودى، منحرف مگردان، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زيرا تو بسيار بخشنده‏اى» (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
(آيه 9)- و از آنجا كه عقيده به معاد و توجه به روز رستاخيز از هر چيز براى كنترل اميال و هوسها مؤثرتر است، راسخون در علم، به ياد آن روز مى‏افتند، و مى‏گويند: «پروردگارا! تو مردم را در آن روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمى‏كند» (رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).
و به اين ترتيب از هوى و هوسها و احساسات افراطى كه موجب لغزش برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 265
مى‏گردد خود را بر كنار مى‏دارند و مى‏توانند آيات خدا را آنچنانكه هست بفهمند!
(آيه 10)- در آيات گذشته وضع مؤمنان و غير مؤمنان در برابر آيات محكم و متشابه بيان شده بود، در ادامه اين بحث از وضع دردناك كافران در روز قيامت پرده بر مى‏دارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مى‏سازد، مى‏فرمايد:
«كسانى كه كافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خداوند بى‏نياز نمى‏كند (و در برابر عذاب الهى به آنان كمك نمى‏نمايد) و آنها آتشگيره دوزخند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ).
(آيه 11)- سپس به يك نمونه روشن از اقوامى كه داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نزول عذاب، اين امور نتوانست مانع نابودى آنان گردد اشاره كرده مى‏فرمايد: «وضع اينها همچون وضع آل فرعون و كسانى است كه قبل از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند (و به فزونى اموال و نفرات و فرزندان مغرور شدند) خداوند آنها را به كيفر گناهانشان گرفت و خداوند كيفرش شديد است» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).
(آيه 12)
شأن نزول:
پس از جنگ «بدر» و پيروزى مسلمانان جمعى از يهود گفتند: آن پيامبر كه ما وصف او را در كتاب دينى خود (تورات) خوانده‏ايم كه در جنگ مغلوب نمى‏شود همين پيغمبر است، بعضى ديگر گفتند: عجله و شتاب نكنيد تا نبرد ديگرى واقع شود، هنگامى كه جنگ احد پيش آمد و ظاهرا به شكست مسلمانان پايان يافت گفتند: نه به خدا سوگند آن پيامبرى كه در كتاب ما بشارت به آن داده شده اين نيست در اين هنگام آيه نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها داد كه نتيجه را در پايان كار حساب كنيد و بدانيد همگى مغلوب خواهيد شد.
تفسير:
با توجه به شأن نزول فوق معلوم مى‏شود كفارى كه به اموال و ثروتها و فرزندان مغرور بودند انتظار شكست اسلام را داشتند، قرآن روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏فرمايد: «به كافران بگو: به زودى مغلوب خواهيد شد (در اين دنيا خوار و بى‏مقدار و در قيامت) به سوى جهنم محشور و رانده خواهيد شد و چه بد جايگاهى است دوزخ» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 266
در قرآن مجيد اخبار غيبى فراوانى است كه از ادله عظمت و اعجاز قرآن مى‏باشد و يك نمونه آن آيه فوق است كه خداوند صريحا به پيامبر خود بشارت پيروزى بر همه دشمنان را مى‏دهد.
طولى نكشيد كه مضمون آيه، تحقق يافت، يهوديان مدينه (بنى قريظه و بنى نضير) در هم شكسته شدند و در غزوه خيبر مهمترين مركز قدرت آنان از هم متلاشى شد و مشركان نيز در فتح مكه براى هميشه مغلوب گشتند.
(آيه 13)
شأن نزول:
اين آيه گوشه‏اى از ماجراى بدر را بازگو مى‏كند. در جنگ بدر تعداد مسلمانان (313) نفر بود (77) نفر آنها را مهاجران و (236) نفر آنها از انصار بودند پرچم مهاجران به دست على عليه السّلام و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود آنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشير در اين نبرد شركت كرده بودند با اين كه سپاه دشمن بيش از هزار نفر با اسلحه و تجهيزات كافى بودند مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پيروزى كامل به مدينه مراجعت كردند.
تفسير:
اين آيه در حقيقت بيان نمونه‏اى است از آنچه در آيات قبل گذشت و به كافران هشدار مى‏دهد كه به اموال و ثروت و كثرت نفرات مغرور نشوند كه سودى به حالشان ندارد يك شاهد زنده اين موضوع جنگ بدر است، مى‏فرمايد:
«در آن دو جمعيت (كه در ميدان جنگ بدر) با هم رو برو شدند نشانه و درس عبرتى براى شما بود» (قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا).
«يك گروه در راه خدا نبرد مى‏كرد و گروه ديگر كافر بود» و در راه شيطان و بت (فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ كافِرَةٌ).
سپس مى‏افزايد: «آنها (مشركان) اين گروه (مؤمنان) را با چشم خود دو برابر آنچه بودند مشاهده مى‏كردند» (يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ).
خدا مى‏خواست قبل از شروع جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان كم جلوه كند تا با غرور و غفلت وارد جنگ شوند- چنانچه در آيه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است- و پس از شروع جنگ، دو برابر جلوه كند تا وحشت و اضطراب، آنها را فرا گيرد و منتهى به شكست آنان گردد ولى به عكس خداوند عدد دشمنان را در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 267
نظر مسلمانان، كم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحيه آنها بيفزايد.
سپس مى‏افزايد: «خداوند هر كس را بخواهد با يارى خود تقويت مى‏كند» (وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ). در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين عبرتى است براى صاحبان چشم و بينش» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).
آرى! آنها كه چشم بصيرت دارند، و حقيقت را آنچنان كه هست مى‏بينند از اين پيروزى همه جانبه افراد با ايمان درس عبرت مى‏گيرند و مى‏دانند سرمايه اصلى پيروزى ايمان است و ايمان.
(آيه 14)- در آيات گذشته سخن از كسانى بود كه تكيه بر اموال و فرزندانشان در زندگى دنيا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بى‏نياز دانستند، اين آيه در حقيقت تكميلى است بر آن سخن، مى‏فرمايد: «امور مورد علاقه، از جمله زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهار پايان و زراعت و كشاورزى در نظر مردم جلوه داده شده است» تا به وسيله آن آزمايش شوند (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).
در تفسير آيه آنچه صحيح بنظر مى‏رسد اين است كه زينت‏دهنده خداوند است زيرا اوست كه عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمى ايجاد كرده تا او را آزمايش كند و در مسير تكامل و تربيت به پيش ببرد.
«ولى اينها سرمايه‏هاى زندگى دنيا است، (و هرگز نبايد هدف اصلى انسان را تشكيل دهد) و سر انجام نيك (و زندگى جاويدان) نزد خداست» (ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ).
درست است كه بدون اين وسايل، نمى‏توان زندگى كرد، و حتى پيمودن راه معنويت و سعادت نيز بدون وسايل مادى غير ممكن است اما استفاده كردن از آنها در اين مسير مطلبى است، و دلبستگى فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهايى بودن مطلب ديگر- دقت كنيد.
(آيه 15)- با توجه به آنچه در آيه قبل در باره اشياء مورد علاقه انسان در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 268
زندگى مادى دنيا آمده بود در اينجا در يك مقايسه، اشاره به مواهب فوق العاده خداوند در جهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تكامل انسان كرده مى‏فرمايد:
«بگو: آيا شما را از چيزى آگاه كنم كه از اين (سرمايه‏هاى مادى) بهتر است» (قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ).
سپس به شرح آن پرداخته مى‏افزايد: «براى كسانى كه تقوا پيشه كرده‏اند در نزد پروردگارشان باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاكيزه و (از همه بالاتر) خوشنودى خداوند نصيب آنها مى‏شود، و خدا به بندگان بينا است» (لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
قرآن مجيد در اين آيه، به افراد با ايمان اعلام مى‏كند كه اگر به زندگى حلال دنيا قناعت كنند و از لذات نامشروع و هوسهاى سركش و ظلم و ستم به ديگران بپرهيزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى كه از هر گونه عيب و نقص پاك و پاكيزه است نصيب آنها خواهد كرد.
(آيه 16)- در اين آيه به معرفى بندگان پرهيزكار كه در آيه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مى‏شمرد.
1- نخست اين كه: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خويشند و ايمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همين دليل در برابر اعمال خويش به شدت احساس مسؤوليت مى‏كنند، مى‏فرمايد: «همان كسانى كه مى‏گويند پروردگارا! ما ايمان آورده‏ايم، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
2- «آنها كه صبر و استقامت دارند» (الصَّابِرِينَ).
و در برابر حوادث سخت كه در مسير اطاعت پروردگار پيش مى‏آيد، و همچنين در برابر گناهان و به هنگام پيش آمدن شدايد و گرفتاريهاى فردى و اجتماعى، شكيبايى و ايستادگى به خرج مى‏دهند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 269
3- «آنها كه راستگو و درست‏كردارند» و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مى‏كنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خيانت دورند (وَ الصَّادِقِينَ).
4- «آنها كه خاضع و فروتن هستند» و در طريق بندگى و عبوديت خدا بر اين كار مداومت دارند (وَ الْقانِتِينَ).
5- «آنها كه در راه خدا انفاق مى‏كنند» نه تنها از اموال، بلكه از تمام مواهب مادى و معنوى كه در اختيار دارند به نيازمندان مى‏بخشند (وَ الْمُنْفِقِينَ).
6- «و آنها كه سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مى‏كنند» (وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ).
در آن هنگام كه چشمهاى غافلان و بى‏خبران در خواب است و غوغاهاى جهان مادى فرو نشسته و به همين دليل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزشهاى اصيل در قلب مردان خدا زنده مى‏شود به پا مى‏خيزند و در پيشگاه با عظمتش سجده مى‏كنند و از گناهان خود آمرزش مى‏طلبند و محو انوار جلال كبريايى او مى‏شوند.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مى‏خوانيم كه فرمود: «هر كس در نماز وتر (آخرين ركعت نماز شب) هفتاد بار بگويد (استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه) و تا يك سال اين عمل را ادامه دهد خداوند او را از استغفار كنندگان در سحر «وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» قرار مى‏دهد و او را مشمول عفو و رحمت خود مى‏سازد».
(آيه 18)- به دنبال بحثى كه در باره مؤمنان راستين در آيات قبل آمده بود در اين آيه اشاره به گوشه‏اى از دلايل توحيد و خداشناسى و بيان روشنى اين راه پرداخته مى‏گويد: «خداوند (با ايجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مى‏دهد كه معبودى جز او نيست» (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و نيز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر كدام به گونه‏اى و با استناد به دليل و آيه‏اى) به اين امر گواهى مى‏دهند» (وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
«اين در حالى است كه خداوند قيام به عدالت در جهان هستى فرموده» كه اين عدالت نيز نشانه بارز وجود اوست (قائِماً بِالْقِسْطِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 270
آرى! با اين اوصاف كه گفته شد «هيچ معبودى جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
بنابراين شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان همصدا شويد و نغمه توحيد سر دهيد.
اين آيه از آياتى است كه همواره مورد توجه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله بوده و كرارا در مواقع مختلف آن را تلاوت مى‏فرمود. زبير بن عوام مى‏گويد: «شب عرفه در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم، شنيدم كه مكررا اين آيه را مى‏خواند».
(آيه 19)- روح دين همان تسليم در برابر حق است! بعد از بيان يگانگى معبود به يگانگى دين پرداخته مى‏فرمايد: «دين در نزد خدا، اسلام است» (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ).
يعنى آيين حقيقى در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان اوست، و در واقع روح دين در هر عصر و زمان چيزى جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهد بود.
سپس به بيان سر چشمه اختلافهاى مذهبى كه على رغم وحدت حقيقى دين الهى به وجود آمده مى‏پردازد و مى‏فرمايد: «آنها كه كتاب آسمانى به آنها داده شده بود در آن اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه آگاهى و علم به سراغشان آمد و اين اختلاف به خاطر ظلم و ستم در ميان آنها بود» (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ).
بنابراين ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهى بود و ثانيا انگيزه‏اى جز طغيان و ظلم و حسد نداشت.
مثلا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله علاوه بر معجزات آشكار، از جمله قرآن مجيد و دلايل روشنى كه در متن اين آيين آمده، اوصاف و مشخصاتش در كتب آسمانى پيشين كه بخشهايى از آن در دست يهود و نصارى وجود داشت بيان شده بود و به همين دليل دانشمندان آنها قبل از ظهور او بشارت ظهورش را با شوق و تأكيد فراوان مى‏دادند، اما همين كه مبعوث شد چون منافع خود را در خطر مى‏ديدند از روى طغيان و ظلم و حسد همه را ناديده گرفتند. به همين دليل در پايان آيه سرنوشت آنها و امثال آنها برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 271
را بيان كرده مى‏گويد: «هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا حساب او را مى‏رسد زيرا) خداوند حسابش سريع است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
آرى! كسانى كه آيات الهى را بازيچه هوسهاى خود قرار دهند، نتيجه كار خود را در دنيا و آخرت مى‏بينند.
(آيه 20)- به دنبال بيان سر چشمه اختلافات دينى به گوشه‏اى از اين اختلاف كه همان بحث و جدال يهود و نصارى، با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اين آيه اشاره مى‏كند مى‏فرمايد: «اگر با تو، به گفتگو و ستيز برخيزند (با آنها) مجادله نكن و بگو: من و پيروانم در برابر خداوند، تسليم شده‏ايم» (فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ).
خداوند در اين آيه به پيامبرش دستور مى‏دهد كه از بحث و مجادله با آنها دورى كن و به جاى آن براى راهنمايى و قطع مخاصمه «بگو: به آنها كه اهل كتاب هستند (يهود و نصارى) و همچنين درس نخوانده‏ها (مشركان) آيا شما هم (همچون من كه تسليم فرمان حقم) تسليم شده‏ايد»؟ (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ).
«اگر براستى تسليم شوند هدايت يافته‏اند، و اگر روى گردان شوند و سرپيچى كنند بر تو ابلاغ (رسالت) است» و تو مسؤول اعمال آنها نيستى (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ).
بديهى است منظور تسليم زبانى و ادعايى نيست، بلكه منظور تسليم حقيقى و عملى در برابر حق است.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند به اعمال و افكار بندگان خود بيناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
از اين آيه به خوبى روشن مى‏شود كه روش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هرگز تحميل فكر و عقيده نبوده است. بلكه كوشش و مجاهدت داشته كه حقايق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود وا مى‏گذاشته كه خودشان تصميم لازم را در پيروى از حق بگيرند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 272
(آيه 21)- در تعقيب آيه قبل كه بطور ضمنى نشان مى‏داد يهود و نصارى و مشركانى كه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و ستيز برخاسته بودند تسليم حق نبودند در اين آيه به بعضى از نشانه‏هاى اين مسأله اشاره مى‏كند مى‏فرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر مى‏شوند، و پيامبران را به ناحق مى‏كشند و (همچنين) كسانى را از مردم كه امر به عدل و داد مى‏كنند به قتل مى‏رسانند، آنها را به مجازات دردناك (الهى) بشارت بده» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
در اين آيه به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده كه ثابت مى‏كند آنها تسليم فرمان حق نيستند، بلكه صداى حق گويان را در گلو خفه مى‏كنند.
(آيه 22)- در آيه قبل به يك كيفر آنها (عذاب اليم) اشاره شد، و در اين آيه به دو كيفر ديگر آنها اشاره مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه اعمال نيكشان در دنيا و آخرت نابود گشته» و اگر اعمال نيكى انجام داده‏اند تحت تأثير گناهان بزرگ آنان اثر خود را از دست داده است. (أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
ديگر اين كه «آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هيچ يار و ياور (و شفاعت كننده‏اى) ندارند» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
(آيه 23)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله زن و مردى از يهود مرتكب زناى محصنه شدند با اين كه در تورات دستور مجازات سنگباران در باره اين چنين اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه اشراف بودند بزرگان يهود از اجراى اين دستور در مورد آنها سر باز زدند و پيشنهاد شد كه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مراجعه كرده داورى طلبند.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: همين تورات فعلى ميان من و شما داورى مى‏كند آنها پذيرفتند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد قسمتى از تورات را كه آيه «رجم» (سنگباران) در آن بود پيش روى دانشمند يهود «ابن صوريا» بگذارند. او كه قبلا از جريان آگاه شده بود هنگامى كه به اين آيه رسيد دست روى آن گذاشت و جمله‏هاى بعد را خواند «عبد اللّه بن سلام» كه نخست از دانشمندان يهود بود و سپس اسلام اختيار كرده بود برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 273
فورا متوجه پرده‏پوشى «ابن صوريا» شد و برخاست و دست او را از روى اين جمله برداشت و آن را از متن تورات قرائت كرد، سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد مجازات مزبور طبق آيين آنها در مورد اين دو مجرم اجرا شود. جمعى از يهود خشمناك شدند و اين آيه در باره وضع آنها نازل گرديد.
تفسير:
به دنبال آيات گذشته كه سخن از محاجّه و بحث و گفتگوهاى لجوجانه گروهى از اهل كتاب به ميان آورد، در اينجا روشن مى‏سازد كه آنها تسليم پيشنهادهاى منطقى نبودند و انگيزه‏هاى اين عمل و نتايج آن را نيز بازگو مى‏كند.
آيه نخست مى‏فرمايد: «آيا مشاهده نكردى كسانى را كه بهره‏اى از كتاب آسمانى داشتند و دعوت به سوى كتاب الهى شدند تا در ميان آنها داورى كند ولى عده‏اى از آنها روى گرداندند و از قبول حق اعراض نمودند» اين در حالى بود كه كتاب آسمانى آنها حكم الهى را بازگو كرده بود و آنها از آن آگاهى داشتند. (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى‏ كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
از جمله «اوتوا نصيبا من الكتاب» بر مى‏آيد كه تورات و انجيلى كه در دست يهود و نصارى در آن عصر بود، تنها قسمتى از آن بود و احتمالا قسمت بيشتر از اين دو كتاب آسمانى، از ميان رفته يا تحريف شده بود.
آرى! آنها به همان حكم موجود در كتاب مذهبى خويش نيز گردن ننهادند و با بهانه‏جويى و مطالب بى‏اساس از اجراى حدود الهى سرپيچى كردند.
(آيه 24)- در اين آيه دليل مخالفت و سرپيچى آنها را شرح مى‏دهد كه آنها بر اساس يك فكر باطل معتقد بودند از نژاد ممتازى هستند (همان گونه كه امروز نيز چنين فكر مى‏كنند) به همين دليل براى خود مصونيتى در مقابل مجازات الهى قائل بودند. لذا قرآن مى‏گويد: اين اعمال و رفتار به خاطر آن است كه «گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى‏رسد» و اگر مجازاتى داشته باشيم بسيار محدود است (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
سپس مى‏افزايد: آنها اين امتيازات دروغين را به خدا نسبت مى‏دادند «و اين برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 274
افتراء و دروغى را كه به خدا بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود» (وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
(آيه 25)- در اين آيه، خط بطلان بر تمام اين ادعاهاى واهى و خيالات باطل مى‏كشد و مى‏گويد: «پس چگونه خواهد بود هنگامى كه آنها را در روزى كه در آن شكى نيست جمع كنيم، و به هر كس آنچه را به دست آورده، داده شود و به آنها ستم نخواهد شد» (فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
آرى! در آن روز همه در دادگاه عدل الهى حاضر خواهند شد، و هر كس نتيجه كشته خود را درو مى‏كند، و آن روز است كه مى‏فهمند هيچ امتيازى بر ديگران ندارند.
(آيه 26)
شأن نزول:
هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مكه را فتح نمود، به مسلمانان نويد داد كه به زودى كشور ايران و روم نيز زير پرچم اسلام قرار خواهد گرفت، منافقان كه دلهايشان به نور ايمان روشن نشده بود و روح اسلام را درك نكرده بودند، اين مطلب را اغراق آميز تلقى كرده و با تعجب گفتند: محمد صلّى اللّه عليه و آله به مدينه و مكه قانع نيست و طمع در فتح ايران و روم دارد، در اين هنگام آيه نازل شد.
تفسير:
همه چيز به دست اوست- در آيات قبل سخن از امتيازاتى بود كه اهل كتاب (يهود و نصارى) براى خود قائل بودند و خود را از خاصّان خداوند مى‏پنداشتند، خداوند در اين آيه و آيه بعد ادعاى باطل آنان را با اين بيان جالب، رد مى‏كند مى‏فرمايد: «بگو: بار الها! مالك ملكها تويى، تو هستى كه به هر كس بخواهى و شايسته بدانى حكومت مى‏بخشى و از هر كس بخواهى حكومت را جدا مى‏سازى» (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ).
«هر كس را بخواهى بر تخت عزت مى‏نشانى، و هر كس را اراده كنى بر خاك مذلت قرار مى‏دهى» (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ).
و در يك جمله «كليد تمام خوبيها به دست تواناى توست، زيرا تو به هر چيز توانايى» (بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
ناگفته پيداست كه منظور از اراده و مشيت الهى در اين آيه اين نيست كه بدون برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 275
حساب و بى‏دليل چيزى را به كسى مى‏بخشد و يا از او مى‏گيرد بلكه مشيت او از روى حكمت و مراعات نظام و مصلحت و حكمت جهان آفرينش و عالم انسانيت است و گاه اين حكومتها به خاطر شايستگيها است، و گاه حكومت ظالمان هماهنگ ناشايستگى امتهاست.
خلاصه اينكه خواست خداوند همان است كه در عالم اسباب آفريده تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده كنيم.
(آيه 27)- در اين آيه براى تكميل معنى فوق و نشان دادن حاكميت خداوند بر تمام عالم هستى مى‏افزايد: «شب را در روز داخل مى‏كنى و روز را در شب و موجود زنده را از مرده خارج مى‏سازى و مرده را از زنده، و به هر كس اراده كنى بدون حساب روزى مى‏بخشى» (تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
و اينها نشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست.
منظور از دخول شب در روز و روز در شب همان تغيير محسوسى است كه در شب و روز در طول سال مشاهده مى‏كنيم، اين تغيير بر اثر انحراف محور كره زمين نسبت به مدار آن كه كمى بيش از 23 درجه است، و تفاوت زاويه تابش خورشيد مى‏باشد و اين تدريجى بودن تغيير شب و روز آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات كره زمين دارد زيرا پرورش گياهان و بسيارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدريجى آفتاب صورت مى‏گيرد.
منظور از بيرون آوردن «زنده» از «مرده» همان پيدايش حيات از موجودات بى‏جان است، زيرا مى‏دانيم آن روز كه زمين آماده پذيرش حيات شد موجودات زنده از مواد بى‏جان به وجود آمدند، از اين گذشته دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بى‏جان، جزو سلولها شده، تبديل به موجودات زنده مى‏گردند.
پيدايش مردگان از موجودات زنده، نيز دائما در مقابل چشم ما مجسم است.
(آيه 28)- پيوند با بيگانگان ممنوع! در آيات گذشته سخن از اين بود كه عزت و ذلت و تمام خيرات به دست خداست و در اين آيه به همين مناسبت برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 276
مؤمنان را از دوستى با كافران شديدا نهى مى‏كند، مى‏فرمايد: «افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان (يعنى) كافران را دوست و ولى و حامى خود انتخاب كنند» (لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
«و هر كس چنين كند در هيچ چيز از خداوند نيست» و رابطه خود را بكلى از پروردگارش گسسته است (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ).
اين آيه در واقع يك درس مهم سياسى- اجتماعى به مسلمانان مى‏دهد كه بيگانگان را به عنوان دوست و حامى و يار و ياور هرگز نپذيرند.
سپس به عنوان يك استثنا از اين قانون كلى مى‏فرمايد: «مگر اين كه از آنها بپرهيزيد و تقيه كنيد» (إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً).
همان تقيه‏اى كه براى حفظ نيروها و جلوگيرى از هدر رفتن قوا و امكانات و سر انجام پيروزى بر دشمن است.
مسأله تقيه در جاى خود يك حكم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است.
و در پايان آيه، هشدارى به همه مسلمانان داده مى‏فرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خود بر حذر مى‏دارد، و بازگشت (همه شما) به سوى خداست» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).
دو جمله فوق بر مسأله تحريم دوستى با دشمنان خدا تأكيد مى‏كند، از يك سو مى‏گويد از مجازات و خشم و غضب خداوند بپرهيزيد، و از سوى ديگر مى‏فرمايد: «اگر مخالفت كنيد بازگشت همه شما به سوى اوست و نتيجه اعمال خود را خواهيد گرفت».
(آيه 29)- در آيه قبل، دوستى و همكارى با كافران و دشمنان خدا شديدا مورد نهى واقع شده، در اين آيه به كسانى كه ممكن است از حكم تقيه سوء استفاده كنند، هشدار داده مى‏فرمايد: «بگو: اگر آنچه را در سينه‏هاى شماست، پنهان سازيد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مى‏داند» (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).
نه تنها اسرار درون شما را مى‏داند بلكه «آنچه را كه در آسمانها و آنچه را در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 277
زمين است (نيز) مى‏داند (و علاوه بر اين آگاهى وسيع) خداوند بر هر چيزى تواناست» (وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
(آيه 30)- اين آيه تكميلى است بر آنچه در آيه قبل آمد، و از حضور اعمال نيك و بد در قيامت پرده بر مى‏دارد، مى‏فرمايد: «به ياد آوريد روزى را كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر مى‏بيند و همچنين آنچه را از كار بد، انجام داده است» (يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ).
«در حالى كه دوست مى‏دارد ميان او و آن اعمال بد فاصله زمانى زيادى باشد» (تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً).
در پايان آيه، باز براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خويش بر حذر مى‏دارد و در عين حال خدا نسبت به همه بندگان مهربان است» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).
در واقع اين جمله معجونى است از بيم و اميد، از يك سو اعلام خطر مى‏كند و هشدار مى‏دهد، از سوى ديگر بندگان را به لطفش اميدوار مى‏سازد تا تعادلى ميان خوف و رجا كه عامل مهم تربيت انسان است برقرار شود.
(آيه 31)
شأن نزول:
جمعى در حضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله ادعاى محبت پروردگار كردند، در حالى كه «عمل» به برنامه‏هاى الهى در آنها كمتر ديده مى‏شد، اين آيه و آيه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
محبت واقعى- اين آيه مفهوم دوستى واقعى را تبيين مى‏كند، نخست مى‏فرمايد: «بگو: اگر خدا را دوست مى‏داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد كه خدا آمرزنده مهربان است» (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
يعنى محبت يك علاقه قلبى ضعيف و خالى از هر گونه اثر نيست، بلكه بايد آثار آن، در عمل انسان منعكس باشد.
اين آيه نه تنها به مدعيان محبت پروردگار در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پاسخ مى‏گويد، بلكه يك اصل كلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است آنها كه شب برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 278
و روز دم از عشق پروردگار يا عشق و محبت پيشوايان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نيكان مى‏زنند اما در عمل، كمترين شباهتى به آنها ندارند، مدعيان دروغينى بيش نيستند.
(آيه 32)- در اين آيه بحث را ادامه داده مى‏فرمايد: «بگو: اطاعت كنيد خدا و فرستاده او را» (قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).
بنابراين، چون شما مدعى محبت او هستيد بايد با اطاعت از فرمان او و پيامبرش اين محبت را عملا اثبات كنيد.
سپس مى‏افزايد: «اگر آنها سرپيچى كنند، خداوند كافران را دوست ندارد» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ).
سرپيچى آنها نشان مى‏دهد كه محبت خدا را ندارند. بنابراين، خدا هم آنها را دوست ندارد زيرا محبت يكطرفه بى‏معنى است.
(آيه 33)- اين آيه سرآغازى است براى بيان سرگذشت مريم و اشاره‏اى به مقامات اجداد او و نمونه بارزى است از محبت واقعى به پروردگار و ظهور آثار اين محبت در عمل، كه در آيات گذشته به آن اشاره شده بود، نخست مى‏فرمايد:
«خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر عالميان برگزيد» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ).
ممكن است اين گزينش، تكوينى باشد و يا تشريعى، به اين معنى كه خداوند آفرينش آنها را از آغاز، آفرينش ممتازى قرار داد، هر چند با داشتن آفرينش ممتاز با اراده و اختيار خود راه حق را پيمودند، سپس به خاطر اطاعت فرمان خدا و كوشش در راه هدايت انسانها، امتيازهاى جديدى كسب كردند كه با امتياز ذاتى آنها آميخته شد.
(آيه 34)- در اين آيه مى‏افزايد: «آنها فرزندان و دودمانى بودند كه بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند» (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ).
اين برگزيدگان الهى از نظر اسلام و پاكى و تقوا و مجاهده براى راهنمايى بشر همانند يكديگر بودند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 279
و در پايان آيه اشاره به اين حقيقت مى‏كند كه خداوند مراقب كوششها و تلاشهاى آنها بوده، و سخنانشان را شنيده است و از اعمالشان آگاه است مى‏فرمايد: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
در آيات فوق علاوه بر آدم، به تمام پيامبران اولوا العزم اشاره شده است. نام نوح صريحا آمده، و آل ابراهيم هم خود او و هم موسى و عيسى و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را شامل مى‏شود.
(آيه 35)- به دنبال اشاره‏اى كه به عظمت آل عمران در آيات قبل آمده بود در اينجا، سخن از عمران و دخترش مريم به ميان مى‏آورد و بطور فشرده چگونگى تولد و پرورش و بعضى از حوادث مهم زندگى اين بانوى بزرگ را بيان مى‏كند.
از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه خداوند به عمران وحى فرستاده بود كه پسرى به او خواهد داد كه به عنوان پيامبر به سوى بنى اسرائيل فرستاده مى‏شود. او اين جريان را با همسر خود «حنّه» در ميان گذاشت لذا هنگامى كه او باردار شد تصور كرد فرزند مزبور همان است كه در رحم دارد بى‏خبر از اين كه كسى كه در رحم اوست مادر آن فرزند (مريم) مى‏باشد و به همين دليل نذر كرد كه پسر را خدمتگزار خانه خدا «بيت المقدس» نمايد، اما به هنگام تولد مشاهده كرد كه دختر است.
در اين آيه مى‏فرمايد: به ياد آريد «هنگامى را كه همسر عمران گفت:
خداوندا! آنچه را در رحم دارم براى تو نذر كردم كه محرّر (و آزاد براى خدمت خانه تو) باشد آن را از من بپذير كه تو شنوا و دانايى» (إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
(آيه 36)- سپس مى‏افزايد: «هنگامى كه فرزند خود را به دنيا آورد (او را دختر يافت) گفت: پروردگارا! من او را دختر آوردم» (فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى‏). «البته خدا از آنچه او به دنيا آورده بود آگاهتر بود» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ). سپس افزود: «تو مى‏دانى كه دختر و پسر (براى هدفى كه من نذر كرده‏ام) يكسان نيستند» (وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى‏).
دختر، پس از بلوغ، عادت ماهانه دارد و نمى‏تواند در مسجد بماند، به علاوه برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 280
نيروى جسمى آنها يكسان نيست و نيز مسائل مربوط به حجاب و باردارى و وضع حمل، ادامه اين خدمت را براى دختر مشكل مى‏سازد و لذا هميشه پسران را نذر مى‏كردند.
سپس افزود: «من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه‏هاى) شيطان رجيم و رانده شده (از درگاه خدا) در پناه تو قرار مى‏دهم» (وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ).
مريم در لغت، زن عبادتكار و خدمتگزار است و از آنجا كه اين نامگذارى به وسيله مادرش بعد از وضع حمل انجام شد، نهايت عشق و علاقه اين مادر با ايمان را براى وقف فرزندش در مسير بندگى و عبادت خدا نشان مى‏دهد.
(آيه 37)- اين آيه ادامه بحث آيه قبل در باره سرگذشت مريم است، مى‏فرمايد: «پروردگارش او را به طرز نيكويى پذيرفت و بطور شايسته‏اى (گياه وجود) او را رويانيد و پرورش داد» (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً).
جمله اخير اشاره به نكته لطيفى دارد و آن اينكه كار خداوند، انبات و رويانيدن است يعنى همان گونه كه در درون بذر گلها و گياهان استعدادهايى نهفته است، در درون وجود آدمى و اعماق روح و فطرت او نيز همه گونه استعدادهاى عالى نهفته شده است كه اگر انسان خود را تحت تربيت مربيان الهى كه باغبانهاى باغستان جهان انسانيتند قرار دهد، به سرعت پرورش مى‏يابد و آن استعدادهاى خداداد آشكار مى‏شود.
سپس مى‏افزايد: «خداوند زكريا را سرپرست و كفيل او قرار داد» (وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا).
هر چه بر سن مريم افزوده مى‏شد، آثار عظمت و جلال در وى نمايانتر مى‏گشت و به جايى رسيد كه قرآن در ادامه اين آيه در باره او مى‏گويد: «هر زمان زكريا وارد محراب او مى‏شد غذاى جالب خاصى نزد او مى‏يافت» (كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً).
زكريا از روى تعجب، روزى «به او گفت اين غذا را از كجا آوردى»! (قالَ يا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 281
مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا)
.
مريم در جواب «گفت: اين از طرف خداست و اوست كه هر كس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» (قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
از روايات متعددى استفاده مى‏شود كه آن غذا يك نوع ميوه بهشتى بوده كه در غير فصل، در كنار محراب مريم به فرمان پروردگار حاضر مى‏شده است و اين موضوع جاى تعجب نيست كه خدا از بنده پرهيزگارش اين چنين پذيرايى كند!
(آيه 38)- از اين به بعد گوشه‏اى از زندگى پيامبر الهى، زكريا را در ارتباط با داستان مريم بيان مى‏كند.
همسر زكريا و مادر مريم خواهر يكديگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا و عقيم بودند. با اين كه ساليان درازى از عمر زكريا و همسرش گذشته و از نظر معيارهاى طبيعى بسيار بعيد به نظر مى‏رسيد كه صاحب فرزندى شود، با ايمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود ميوه‏هاى تازه در غير فصل، قلب او لبريز از اميد گشت كه شايد در فصل پيرى، ميوه فرزند بر شاخسار وجودش آشكار شود، به همين دليل هنگامى كه مشغول نيايش بود از خداوند تقاضاى فرزند كرد، آن گونه كه قرآن در اين آيه مى‏گويد: «در اين هنگام زكريا پروردگار خويش را خواند و گفت:
پروردگارا! فرزند پاكيزه‏اى از سوى خودت به من (نيز) عطا فرما كه تو دعا را مى‏شنوى» و اجابت مى‏كنى (هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ).
(آيه 39)- «در اين موقع فرشتگان به هنگامى كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود، وى را صدا زدند كه خداوند تو را به يحيى بشارت مى‏دهد، در حالى كه كلمه خدا (حضرت مسيح) را تصديق مى‏كند و آقا و رهبر خواهد بود، از هوى و هوس بر كنار و پيامبرى از صالحان است» (فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ).
نه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسيله فرشتگان خبر داد، بلكه پنج برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 282
وصف از اوصاف اين فرزند پاكيزه را بيان داشت.
(آيه 40)- زكريا از شنيدن اين بشارت، غرق شادى و سرور شد و در عين حال نتوانست شگفتى خود را از چنين موضوعى پنهان كند، «عرض كرد پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده و همسرم ناز است» (قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ).
در اينجا خداوند به او پاسخ داد و «فرمود: اين گونه خداوند هر كارى را كه بخواهد انجام مى‏هد» (قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ).
و با اين پاسخ كوتاه كه تكيه بر نفوذ اراده و مشيت الهى داشت، زكريا قانع شد.
(آيه 41)- در اينجا زكريا تقاضاى نشانه‏اى بر اين بشارت مى‏كند، تا قلبش مالامال از اطمينان شود همان گونه كه ابراهيم خليل تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بيشتر قلب مى‏نمود زكريا عرضه داشت: «پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً).
در پاسخ خداوند به او «گفت: نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره و رمز سخن نخواهى گفت» و زبان تو بدون هيچ عيب و علت براى گفتگوى با مردم از كار مى‏افتد (قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً).
«ولى پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت) بسيار ياد كن و هنگام شب و صبحگاهان او را تسبيح گوى» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ).
به اين ترتيب خداوند درخواست زكريا را پذيرفت و سه شبانه‏روز زبان او بدون هيچ عامل طبيعى از سخن گفتن با مردم باز ماند در حالى كه به ذكر خدا مترنم بود، اين وضع عجيب نشانه‏اى از قدرت پروردگار بر همه چيز بود، خدايى كه مى‏تواند زبان بسته را به هنگام ذكرش بگشايد، قادر است از رحم عقيم و بسته، فرزندى با ايمان كه مظهر ياد پروردگار باشد به وجود آورد.
(آيه 42)- قرآن بار ديگر به داستان مريم باز مى‏گردد، و از دوران شكوفايى او سخن مى‏گويد و مقامات والاى او را برمى‏شمرد.
نخست از گفتگوى فرشتگان با مريم، بحث مى‏كند، مى‏فرمايد: به ياد آور برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 283
«هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است» (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ).
و اين برگزيدگى و برترى مريم بر تمام زنان جهان، نبود جز در سايه تقوا و پرهيزگارى آرى او برگزيده شده تا پيامبرى همچون عيساى مسيح به دنيا آورد.
(آيه 43)- در اين آيه سخن از خطاب ديگرى از فرشتگان به مريم است، مى‏گويند: «اى مريم! (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ) براى پروردگارت سجده كن و همراه ركوع كنندگان ركوع نما» (يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ).
(آيه 44)- اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از داستان مريم مى‏كند و مى‏گويد:
«آنچه را در باره سرگذشت مريم و زكريا براى تو بيان كرديم از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى‏كنيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ).
زيرا اين داستانها به اين صورت (صحيح و خالى از هر گونه خرافه) در هيچ يك از كتب پيشين كه تحريف يافته است، وجود ندارد و سند آن تنها وحى آسمانى قرآن است.
سپس در ادامه اين سخن مى‏گويد: «در آن هنگام كه آنها قلمهاى خود را براى (قرعه كشى و) تعيين سرپرستى مريم در آب مى‏افكندند، تو حاضر نبودى و نيز به هنگامى كه (علماى بنى اسرائيل براى كسب افتخار سرپرستى او) با هم كشمكش داشتند حضور نداشتى» و ما همه اينها را از طريق وحى به تو گفتيم (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ).
از اين آيه و آياتى كه در سوره صافات در باره يونس آمده استفاده مى‏شود كه براى حل مشكل و يا در هنگام مشاجره و نزاع و هنگامى كه كار به بن بست كامل مى‏رسد و هيچ راهى براى پايان دادن به نزاع ديده نمى‏شود مى‏توان از «قرعه» استمداد جست.
(آيه 45)- از اين آيه به بعد به بخش ديگرى از زندگى مريم يعنى جريان برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 284
تولد فرزندش حضرت مسيح (ع) مى‏پردازد، نخست مى‏فرمايد: «به ياد آور: هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمه‏اى (وجود با عظمتى) از سوى خودش بشارت مى‏دهد كه نامش مسيح، عيسى (ع) پسر مريم است» (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).
«در حالى كه هم در اين جهان و هم در جهان ديگر، آبرومند و با شخصيت و از مقربان (درگاه خدا) خواهد بود» (وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ).
(آيه 46)- در اين آيه به يكى از فضايل و معجزات حضرت مسيح (ع) اشاره مى‏كند مى‏گويد: «او با مردم در گهواره، و در حال كهولت (ميانسال شدن) سخن خواهد گفت و او از صالحان است» (وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِينَ).
ذكر «فى المهد» و «كهلا» ممكن است اشاره به اين باشد كه او در گهواره همان گونه سخن مى‏گفت كه در موقع رسيدن به كمال عمر، سخنانى سنجيده و پرمحتوا و حساب‏شده، نه سخنانى كودكانه!
(آيه 47)- باز در اين آيه داستان مريم ادامه مى‏يابد، او هنگامى كه بشارت تولد عيسى (ع) را شنيد، چنين «گفت: پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود، در حالى كه هيچ انسانى با من تماس نگرفته» و هرگز همسرى نداشته‏ام. (قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ).
ولى خداوند به اين شگفتى حضرت مريم پايان داد و «فرمود: اين گونه خدا هر چه را بخواهد مى‏آفريند» (قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ).
سپس براى تكميل اين سخن مى‏فرمايد: «هنگامى كه چيزى را مقرر كند (و فرمان وجود آن را صادر نمايد) تنها به آن مى‏گويد: موجود باش، آن نيز فورا موجود مى‏شود» (إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
(آيه 48)- به دنبال صفات چهارگانه‏اى كه در آيات قبل براى حضرت مسيح (ع) بيان شده بود (آبرومند در دنيا و آخرت بودن، از مقربان بودن، و سخن گفتن در گاهواره و از صالحان بودن) به دو وصف ديگر آن پيامبر بزرگ اشاره مى‏كند.
نخست مى‏فرمايد: «خداوند به او كتاب و دانش و تورات و انجيل مى‏آموزد» برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 285
(وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ).
جمله فوق نخست به تعليم كتاب و حكمت بطور كلى اشاره مى‏كند و بعد دو مصداق روشن اين كتاب و حكمت، يعنى تورات و انجيل را بيان مى‏نمايد.
(آيه 49)- در اين آيه به معجزات حضرت مسيح اشاره كرده مى‏فرمايد:
«و (خداوند) او را رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل قرار مى‏دهد» (وَ رَسُولًا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ).
سپس مى‏افزايد: او مأمور بود به آنها بگويد: «من نشانه‏اى از سوى پروردگارتان براى شما آورده‏ام» (أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
نه يك نشانه بلكه نشانه‏هاى متعدد! «من از گل چيزى به شكل پرنده مى‏سازم، سپس در آن مى‏دمم و به فرمان خدا پرنده‏اى مى‏گردد» (أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ).
سپس به بيان دومين معجزه يعنى درمان بيماريهاى صعب العلاج يا غير قابل علاج از طريق عادى پرداخته مى‏گويد: «من كور مادر زاد و مبتلا به برص (پيسى) را بهبودى مى‏بخشم» (وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ).
شك نيست كه اين موضوعات مخصوصا براى پزشكان و دانشمندان آن زمان معجزات غير قابل انكارى بوده است.
در سومين مرحله، اشاره به معجزه ديگرى مى‏كند و آن اين كه: «من مردگان را به فرمان خدا زنده مى‏كنم» (وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ).
چيزى كه در هر عصر و زمانى جزء معجزات و كارهاى خارق العاده است.
و در مرحله چهارم موضوعات خبر دادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مى‏كند، زيرا هر كس معمولا در زندگى فردى و شخصى خود، اسرارى دارد كه ديگران از آن آگاه نيستند مسيح مى‏گويد: «من شما را از آنچه مى‏خوريد و در خانه‏ها ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم» (وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ).
و در پايان به تمام اين چهار معجزه اشاره كرده مى‏گويد: «مسلما در اينها برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 286
نشانه‏اى است براى شما اگر ايمان داشته باشيد» و در جستجوى حقيقت باشيد (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
از مفاد آيه فوق و آيات مشابه آن استفاده مى‏شود كه فرستادگان و اولياى خدا به اذن او مى‏توانند به هنگام لزوم در جهان تكوين و آفرينش تصرف كنند و بر خلاف عادت و جريان طبيعى حوادثى به وجود آورند و اين چيزى است بالاتر از ولايت تشريعى يعنى سرپرستى مردم كه نام آن ولايت تكوينى است.
(آيه 50)- اين آيه نيز ادامه سخنان حضرت مسيح است، و در واقع بخشى از اهداف بعثت خود را شرح مى‏دهد مى‏گويد: «من آمده‏ام تورات را تصديق كنم و مبانى و اصول آن را تحكيم بخشم» (وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ).
و نيز آمده‏ام تا پاره‏اى از چيزهايى كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما تحريم شده بود (مانند ممنوع بودن گوشت شتر و پاره‏اى از چربيهاى حيوانات و بعضى از پرندگان و ماهيها) بر شما حلال كنم» (وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ).
سپس مى‏افزايد: «من نشانه‏اى از سوى پروردگارتان براى شما آورده‏ام» (وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
و در پايان آيه چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند: «بنابراين، از (مخالفت) خداوند بترسيد و مرا اطاعت كنيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).