از آیه 61-80
(آيه 61)- تمنّاى غذاهاى رنگارنگ! به دنبال مواهب فراوانى كه خداوند به بنى اسرائيل ارزانى داشت، در اين آيه، چگونگى كفران و ناسپاسى آنها را در برابر اين نعمتهاى بزرگ منعكس مىكند و نشان مىدهد كه آنها چگونه مردم لجوجى بودهاند كه شايد در تمام تاريخ ديده نشده است، نخست مىگويد: «و به خاطر بياوريد زمانى را كه گفتيد: اى موسى! ما هرگز نمىتوانيم به يك نوع غذا قناعت كنيم» من و سلوى هر چند خوب و لذيذ است، اما ما غذاى متنوّع مىخواهيم (وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ). «بنابراين از خدايت بخواه تا از آنچه از زمين مىرويد براى ما قرار دهد از سبزيها، خيار، سير، عدس و پياز» (فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها).
ولى موسى به آنها گفت: «آيا شما غذاى پستتر را در مقابل آنچه بهتر است انتخاب مىكنيد»؟ (قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ).
«اكنون كه چنين است از اين بيابان بيرون رويد و كوشش كنيد وارد شهرى شويد، زيرا آنچه مىخواهيد در آنجا است» (اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ).
سپس قرآن اضافه مىكند: «خداوند مهر ذلّت و فقر را بر پيشانى آنها زد» (وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ).
و بار ديگر به غضب الهى گرفتار شدند» (وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ).
«اين به خاطر آن بود كه آنها آيات الهى را انكار مىكردند و پيامبران را بناحق مىكشتند» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ).
و «اين به خاطر آن بود كه آنها گناه مىكردند و تعدّى و تجاوز داشتند» (ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ).
آيا تنوّع طلبى جزء طبيعت انسان نيست؟ بدون شك، تنوّع از لوازم زندگى و جزء خواستههاى بشر است، كاملا طبيعى است كه انسان پس از مدّتى از غذاى يكنواخت خسته شود، اين كار خلافى نيست پس چگونه بنى اسرائيل با برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 83
درخواست تنوّع مورد سرزنش قرار گرفتند؟
پاسخ اين سؤال با ذكر يك نكته روشن مىشود و آن اين كه در زندگى بشر حقايقى وجود دارد كه اساس زندگى او را تشكيل مىدهد و نبايد فداى خورد و خواب و لذائذ متنوّع گردد. زمانهايى پيش مىآيد كه توجه به اين امور انسان را از هدف اصلى، از ايمان و پاكى و تقوى، از آزادگى و حرّيّت باز مىدارد، در اينجاست كه بايد به همه آنها پشت پا بزند.
تنوّع طلبى در حقيقت دام بزرگى است از سوى استعمارگران ديروز و امروز كه با استفاده از آن، افراد آزاده را چنان اسير انواع غذاها و لباسها و مركبها و مسكنها مىكنند كه خويشتن خويش را بكلّى به دست فراموشى بسپارند و حلقه اسارت آنها را بر گردن نهند.
(آيه 62)- قانون كلى نجات! در تعقيب بحثهاى مربوط به بنى اسرائيل در اينجا قرآن به يك اصل كلى و عمومى، اشاره كرده مىگويد: آنچه ارزش دارد واقعيّت و حقيقت است، نه تظاهر و ظاهر سازى، در پيشگاه خداوند بزرگ ايمان خالص و عمل صالح پذيرفته مىشود «كسانى كه (به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله) ايمان آوردهاند و همچنين يهوديان و نصارى و صابئان (پيروان يحيى يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان به خدا و روز قيامت آورند و عمل صالح انجام دهند پاداش آنها نزد پروردگارشان ثابت است» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ) «1».
و بنابراين «نه ترسى از آينده دارند و نه غمى از گذشته» (وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
يك سؤال مهم: بعضى از بهانه جويان آيه فوق را دستاويزى براى افكار نادرستى از قبيل صلح كلى و اين كه پيروان هر مذهبى بايد به مذهب خود عمل كنند قرار دادهاند، آنها مىگويند بنابراين آيه لازم نيست يهود و نصارى و پيروان
__________________________________________________
(1) در اين كه «صابئان» چه كسانى هستند و عقايد آنها چيست؟ رجوع كنيد به «تفسير نمونه» جلد اول، ذيل همين آيه.
برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 84
اديان ديگر اسلام را پذيرا شوند، همين قدر كه به خدا و آخرت ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند كافى است.
پاسخ: به خوبى مىدانيم كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مىكنند، قرآن در آيه 85 سوره آل عمران مىگويد: وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ: «هر كس دينى غير از اسلام براى خود انتخاب كند پذيرفته نخواهد شد».
به علاوه آيات قرآن پر است از دعوت يهود و نصارى و پيروان ساير اديان به سوى اين آيين جديد اگر تفسير فوق صحيح باشد با بخش عظيمى از آيات قرآن تضاد صريح دارد، بنابراين بايد به دنبال معنى واقعى آيه رفت.
در اينجا دو تفسير از همه روشنتر و مناسبتر بنظر مىرسد.
1- اگر يهود و نصارى و مانند آنها به محتواى كتب خود عمل كنند مسلّما به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله ايمان مىآورند چرا كه بشارت ظهور او با ذكر صفات و علايم مختلف در اين كتب آسمانى آمده است.
2- اين آيه ناظر به سؤالى است كه براى بسيارى از مسلمانان در آغاز اسلام مطرح بوده، آنها در فكر بودند كه اگر راه حق و نجات تنها اسلام است، پس تكليف نياكان و پدران ما چه مىشود؟، آيا آنها به خاطر عدم درك زمان پيامبر اسلام و ايمان نياوردن به او مجازات خواهند شد؟
در اينجا آيه فوق نازل گرديد و اعلام داشت هر كسى كه در عصر خود به پيامبر بر حق و كتاب آسمانى زمان خويش ايمان آورده و عمل صالح كرده است اهل نجات است، و جاى هيچ گونه نگرانى نيست.
بنابراين يهوديان مؤمن و صالح العمل قبل از ظهور مسيح، اهل نجاتند، همان گونه مسيحيان مؤمن قبل از ظهور پيامبر اسلام.
اين معنى از شأن نزولى كه براى آيه فوق ذكر شده نيز استفاده مىشود.
شرح اين شأن نزول را در «تفسير نمونه» جلد اول ذيل همين آيه مطالعه كنيد.
(آيه 63)- آيات خدا را با قوت بگيريد! در اين آيه مسأله پيمان گرفتن از بنى اسرائيل، براى عمل به محتويات تورات و سپس تخلّف آنها از اين پيمان اشاره برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 85
شده است، نخست مىگويد: «به خاطر بياوريد زمانى را كه از شما پيمان گرفتيم» (وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ).
«و طور را بالاى سر شما قرار داديم» (وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ).
«و گفتيم آنچه را از آيات الهى به شما دادهايم با قدرت و قوت بگيريد» (خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ).
«و آنچه را در آن است دقيقا به خاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تا پرهيزكار شويد» (وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
(آيه 64)- ولى شما پيمان خود را به دست فراموشى سپرديد «و بعد از اين ماجرا، روى گردان شديد» (ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ).
«و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، از زيانكاران بوديد» (فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ).
1- چگونه كوه بالاى سر بنى اسرائيل قرار گرفت؟
مفسر بزرگ اسلام مرحوم طبرسى از قول «ابن زيد» چنين نقل مىكند: هنگامى كه موسى (ع) از كوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خويش اعلام كرد كتاب آسمانى آوردهام كه حاوى دستورات دينى و حلال و حرام است، دستوراتى كه خداوند برنامه كار شما قرار داده، آن را بگيريد و به احكام آن عمل كنيد.
يهود به بهانه اين كه تكاليف مشكلى براى آنان آورده، بناى نافرمانى و سركشى گذاشتند، خدا هم فرشتگان را مأمور كرد، تا قطعه عظيمى از كوه طور را بالاى سر آنها قرار دهند.
در اين هنگام موسى (ع) اعلام كرد چنانچه پيمان ببنديد و به دستورات خدا عمل كنيد و از سركشى و تمرّد توبه نماييد اين عذاب و كيفر از شما بر طرف مىشود و گر نه همه هلاك خواهيد شد.
آنها تسليم شدند و تورات را پذيرا گشتند و براى خدا سجده نمودند، در حالى كه هر لحظه انتظار سقوط كوه را بر سر خود مىكشيدند، ولى به بركت توبه برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 86
سر انجام اين عذاب الهى از آنها دفع شد».
اما در چگونگى قرار گرفتن كوه بالاى سر بنى اسرائيل: اين احتمال وجود دارد كه قطعه عظيمى از كوه به فرمان خدا بر اثر زلزله و صاعقه شديد از جا كنده شد، و از بالاى سر آنها گذشت بطورى كه چند لحظه، آن را بر فراز سر خود ديدند و تصوّر كردند كه بر آنها فرو خواهد افتاد.
2- پيمان اجبارى چه سودى دارد؟
در پاسخ اين سؤال مىتوان گفت: هيچ مانعى ندارد كه افراد متمرّد و سركش را با تهديد به مجازات در برابر حق تسليم كنند، اين تهديد و فشار كه جنبه موقتى دارد، غرور آنها را در هم مىشكند و آنها را وادار به انديشه و تفكّر صحيح مىكند و در ادامه راه با اراده و اختيار به وظايف خويش عمل مىكند.
و به هر حال، اين پيمان، بيشتر مربوط به جنبههاى عملى آن بوده است و گر نه اعتقاد را نمىتوان با اكراه تغيير داد.
(آيه 65)- عصيانگران روز شنبه! اين آيه به روح عصيانگرى و نافرمانى حاكم بر يهود و علاقه شديد آنها به امور مادّى اشاره مىكند، نخست مىگويد:
«قطعا حال كسانى را كه از ميان شما در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند دانستيد» (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ).
و نيز دانستيد كه «ما به آنها گفتيم: به صورت بوزينهگان طرد شدهاى درآييد و آنها چنين شدند» (فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ).
(آيه 66)- «ما اين امر را كيفر و عبرتى براى مردم آن زمان و زمانهاى بعد قرار داديم» (فَجَعَلْناها نَكالًا لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها).
«و همچنين پند و اندرزى براى پرهيزكاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ).
شرح اين ماجرا ذيل آيات (163 تا 166) سوره اعراف خواهد آمد.
و خلاصه آن چنين است: «خداوند به يهود دستور داده بود، روز «شنبه» را تعطيل كنند، گروهى از آنان كه در كنار دريا مىزيستند به عنوان آزمايش دستور يافتند از دريا در آن روز ماهى نگيرند، ولى از قضا روزهاى شنبه كه مىشد، ماهيان فراوانى بر برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 87
صفحه آب ظاهر مىشدند، آنها به فكر حيلهگرى افتادند و با يك نوع كلاه شرعى روز شنبه از آب ماهى گرفتند، خداوند آنان را به جرم اين نافرمانى مجازات كرد و چهرهشان را از صورت انسان به حيوان دگرگون ساخت»!
(آيه 67)- ماجراى گاو بنى اسرائيل! از اين آيه به بعد بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پيرامون بنى اسرائيل خواندهايم كه همه بطور فشرده و خلاصه بود، ماجرايى به صورت مشروح آمده.
ماجرا (آن گونه كه از قرآن و تفاسير بر مىآيد) چنين بود كه يكنفر از بنى اسرائيل به طرز مرموزى كشته مىشود، در حالى كه قاتل به هيچ وجه معلوم نيست.
در ميان قبايل و اسباط بنى اسرائيل نزاع درگير مىشود، داورى را براى فصل خصومت نزد موسى (ع) مىبرند و حل مشكل را از او خواستار مىشوند.
موسى (ع) با استمداد از لطف پروردگار از طريق اعجاز آميزى به حل اين مشكل چنانكه در تفسير آيات مىخوانيد مىپردازد.
نخست مىگويد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت بايد گاوى را سر ببريد» (وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً).
آنها از روى تعجّب «گفتند: آيا ما را به مسخره گرفتهاى»؟! (قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً). «موسى در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه مىبرم كه از جاهلان باشم» (قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ).
يعنى استهزا نمودن و مسخره كردن، كار افراد نادان و جاهل است، و پيامبر خدا هرگز چنين نيست.
(آيه 68)- پس از آن كه آنها اطمينان پيدا كردند استهزايى در كار نيست و مسأله جدّى مىباشد «گفتند: اكنون كه چنين است از پروردگارت بخواه براى ما مشخص كند كه اين چگونه گاوى بايد باشد»؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ).
به هر حال، موسى در پاسخ آنها «گفت: خداوند مىفرمايد بايد ماده گاوى باشد كه نه پير و از كار افتاده و نه بكر و جوان بلكه ميان اين دو باشد» (قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 88
و براى اين كه آنها بيش از اين مسأله را كش ندهند، و با بهانه تراشى فرمان خدا را به تأخير نيندازند در پايان سخن خود اضافه كرد: «آنچه به شما دستور داده شده است انجام دهيد» (فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ).
(آيه 69)- ولى باز آنها دست از پرگويى و لجاجت برنداشتند و «گفتند: از پروردگارت بخواه كه براى ما روشن كند كه رنگ آن بايد چگونه باشد»؟! (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها).
موسى (ع) در پاسخ «گفت: خدا مىفرمايد: گاو مادهاى باشد زرد يكدست كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد» (قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ).
عجب اين است كه باز هم به اين مقدار اكتفا نكردند و هر بار با بهانه جويى كار خود را مشكلتر ساخته، و دايره وجود چنان گاوى را تنگتر نمودند.
(آيه 70)- باز «گفتند: از پروردگارت بخواه براى ما روشن كند اين چگونه گاوى بايد باشد»؟ از نظر نوع كار كردن (قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ).
«چرا كه اين گاو براى ما مبهم شده» (إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا).
«و اگر خدا بخواهد ما هدايت خواهيم شد»! (وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ).
(آيه 71)- مجدّدا «موسى گفت: خدا مىفرمايد: گاوى باشد كه براى شخم زدن، رام نشده، و براى زراعت آبكشى نكند» (قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ).
«و از هر عيبى بر كنار باشد» (مُسَلَّمَةٌ).
و حتى «هيچ گونه رنگ ديگرى در آن نباشد» (لا شِيَةَ فِيها).
در اينجا كه گويا سؤال ديگرى براى مطرح كردن نداشتند «گفتند: حالا حق مطلب را ادا كردى»! (قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ).
سپس گاو را با هر زحمتى بود به دست آوردند «و آن را سر بريدند، ولى مايل نبودند اين كار را انجام دهند»! (فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ).
(آيه 72)- قرآن بعد از ذكر ريزه كاريهاى اين ماجرا، باز آن را بصورت برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 89
خلاصه و كلى در اين آيه و آيه بعد چنين مطرح مىكند: «به خاطر بياوريد هنگامى كه انسانى را كشتيد، سپس در باره قاتل آن به نزاع پرداختيد و خداوند (با دستورى كه در آيات بالا آمد) آنچه را مخفى داشته بوديد آشكار ساخت» (وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ).
(آيه 73)- «سپس گفتيم قسمتى از گاو را به مقتول بزنيد» تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى كند (فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها)
.
«آرى! خدا اين گونه مردگان را زنده مىكند» (كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى)
.
«و اين گونه آيات خود را به شما نشان مىدهد تا تعقّل كنيد» (وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)
.
(آيه 74)- در اين آيه به مسأله قساوت و سنگدلى بنى اسرائيل پرداخته مىگويد: «بعد از اين ماجراها و ديدن اين گونه آيات و معجزات و عدم تسليم در برابر آنها دلهاى شما سخت شد همچون سنگ يا سختتر» (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً).
چرا كه «پارهاى از سنگها مىشكافد و از آن نهرها جارى مىشود» (وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ).
يا لا اقل «بعضى از آنها شكاف مىخورد و قطرات آب از آن تراوش مىنمايد» (وَ إِنَّ مِنْها لَما يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ).
و گاه «پارهاى از آنها (از فراز كوه) از خوف خدا فرو مىافتد» (وَ إِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ).
اما دلهاى شما از اين سنگها نيز سختتر است، نه چشمه عواطف و علمى از آن مىجوشد و نه قطرات محبتى از آن تراوش مىكند، و نه هرگز از خوف خدا مىطپد.
و در آخرين جمله مىفرمايد: «خداوند از آنچه انجام مىدهيد غافل نيست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
و اين تهديدى است سر بسته براى اين جمعيّت بنى اسرائيل و تمام كسانى كه خط آنها را ادامه مىدهند. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 90
نكات آموزنده اين داستان-
اين داستان عجيب، علاوه بر اين كه دليل بر قدرت بىپايان پروردگار بر همه چيز است، دليلى بر مسأله معاد نيز مىباشد.
از اين گذشته اين داستان به ما درس مىدهد كه سختگير نباشيم تا خدا بر ما سخت نگيرد به علاوه انتخاب گاو براى كشتن شايد براى اين بوده كه بقاياى فكر گوساله پرستى و بتپرستى را از مغز آنها بيرون براند.
(آيه 75)- انتظار بيجا! در اين آيه قرآن، ماجراى بنى اسرائيل را رها كرده، روى سخن را به مسلمانان نموده و نتيجهگيرى آموزندهاى مىكند، مىگويد: «شما چگونه انتظار داريد كه اين قوم به دستورات آيين شما ايمان بياورند، با اين كه گروهى از آنان سخنان خدا را مىشنيدند و پس از فهم و درك آن را تحريف مىكردند، در حالى كه علم و اطلاع داشتند»؟! (أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
(آيه 76)- شأن نزول: در مورد نزول اين آيه و آيه بعد از امام باقر عليه السّلام چنين نقل كردهاند: «گروهى از يهود كه دشمنى با حق نداشتند هنگامى كه مسلمانان را ملاقات مىكردند از آنچه در تورات پيرامون صفات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله آمده بود به آنها خبر مىدادند، بزرگان يهود از اين امر آگاه شدند و آنها را از اين كار نهى كردند، و گفتند شما صفات محمد صلّى اللّه عليه و اله را كه در تورات آمده براى آنها بازگو نكنيد تا در پيشگاه خدا دليلى بر ضدّ شما نداشته باشند، اين دو آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت».
تفسير: اين آيه پرده از روى حقيقت تلخ ديگرى پيرامون قوم يهود، اين جمعيت حيلهگر و منافق بر مىدارد و مىگويد: «پاكدلان آنها هنگامى كه مؤمنان را ملاقات مىكنند اظهار ايمان مىنمايند» و صفات پيامبر را كه در كتبشان آمده است خبر مىدهند (وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا).
«اما در پنهانى و خلوت، جمعى از آنها مىگويند: «چرا مطالبى را كه خداوند در تورات براى شما بيان كرده به مسلمانان مىگوييد»؟ (وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ).
«تا در قيامت در پيشگاه خدا بر ضدّ شما به آن استدلال كنند، آيا برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 91
نمىفهميد»؟ (لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه ايمان اين گروه منافق در باره خدا آن قدر ضعيف بود كه او را همچون انسانهاى عادى مىپنداشتند و تصور مىكردند اگر حقيقتى را از مسلمانان كتمان كنند از خدا نيز مكتوم خواهد ماند!
(آيه 77)- در اين آيه با صراحت مىگويد: «آيا اينها نمىدانند كه خداوند از اسرار درون و برونشان آگاه است» (أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ).
(آيه 78 و 79)
شأن نزول:
جمعى از دانشمندان يهود اوصافى را كه براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در تورات آمده بود تغيير دادند و اين تغيير به خاطر حفظ موقعيّت خود و منافعى بود كه همه سال از ناحيه عوام به آنها مىرسيد.
هنگامى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مبعوث شد، و اوصاف او را با آنچه در تورات آمده بود مطابق ديدند ترسيدند كه در صورت روشن شدن اين واقعيّت منافع آنها در خطر قرار گيرد، لذا بجاى اوصاف واقعى مذكور در تورات، صفاتى بر ضدّ آن نوشتند.
عوام يهود كه تا آن زمان كم و بيش صفات واقعى او را شنيده بودند، از علماى خود مىپرسيدند: آيا اين همان پيامبر موعود نيست كه بشارت ظهور او را مىداديد؟
آنها آيات تحريف شده تورات را بر آنها مىخواندند تا به اين وسيله قانع شوند.
تفسير:
نقشههاى يهود براى استثمار عوام! در تعقيب آيات گذشته پيرامون خلافكاريهاى يهود، در اينجا جمعيّت آنها را به دو گروه مشخص تقسيم مىكند، «عوام» و «دانشمندان حيلهگر» مىگويد: «گروهى از آنها افرادى هستند كه از دانش بهرهاى ندارند، و از كتاب خدا جز يك مشت خيالات و آرزوها نمىدانند، و تنها به پندارهايشان دل بستهاند» (وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ).
(آيه 79)- دستهاى ديگر دانشمندان آنها بودند كه حقايق را به سود خود تحريف مىكردند چنانكه قرآن مىگويد: «واى بر آنها كه مطالب خود را به دست خود مىنويسند، و بعد مىگويند اينها از سوى خداست» (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 92
«و هدفشان اين است كه با اين كار، بهاى كمى به دست آورند» (لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا). «واى بر آنها از آنچه با دست خود مىنويسند» (فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ).
«و واى بر آنها از آنچه با اين خيانتها به دست مىآورند» (وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ).
از جملههاى اخير اين آيه بخوبى استفاده مىشود كه آنها هم وسيله نامقدسى داشتند، و هم نتيجه نادرستى مىگرفتند.
(آيه 80)- بلند پروازى و ادّعاهاى توخالى! قرآن در اينجا به يكى از گفتههاى بىاساس يهود كه آنان را به خود مغرور ساخته و سر چشمه قسمتى از انحرافات آنها شده بود اشاره كرده و به آن پاسخ مىگويد، نخست مىفرمايد: «آنها گفتند: هرگز آتش دوزخ، جز چند روزى به ما نخواهد رسيد» (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً).
«بگو آيا پيمانى نزد خدا بستهايد كه هرگز خداوند از پيمانش تخلّف نخواهد كرد يا اين كه چيزى را به خدا نسبت مىدهيد كه نمىدانيد»؟! (قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
اعتقاد به برترى نژادى ملت يهود، و اين كه آنها تافتهاى جدا بافتهاند، و گنهكارانشان فقط چند روزى كيفر و مجازات مىبينند. سپس بهشت الهى براى ابد در اختيار آنان است اين امتياز طلبى با هيچ منطقى سازگار نيست. به هر حال آيه فوق، اين پندار غلط را ابطال مىكند و مىگويد اين گفتار شما از دو حال خارج نيست: يا بايد عهد و پيمان خاصّى از خدا در اين زمينه گرفته باشيد- كه نگرفتهايد- و يا دروغ و تهمت به خدا مىبنديد!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)