next page

fehrest page


back page

گروهى بُخل خود را بدون پوشش و توجيه نشان مى دهند؛ در حالى كه گروه ديگر، پوششهاى ظاهرى براى آن درست مى كنند؛ مانند جلوگيرى از اسراف ، تاءمين مخارج فرزندان ، دورى از ريا و تظاهر و شك و ترديد در استحقاق مستحقّين و مانند اينها.
بنابراين ((بُخل )) شاخه هاى متعدد و اشكال گوناگون دارد كه مؤ منان متقى بايد مراقب همه آنها باشند و با آن در تمام اشكالش مبارزه كنند تا به حريم قرب پروردگار راه يابند.
در روايات اسلامى اشاره هاى لطيفى به اشكال و شاخه هاى ((بُخل )) شده است از جمله :
1- امام اميرمؤ منان على عليه السّلام مى فرمايند: ((البُخل باخراج ما افترضه اللّه سبحانه من الاءموال اءقبح البخل ؛ بخل در مورد پرداختن آنچه را كه خدا بر انسان از اموال واجب كرده است ، زشتترين نوع آن است )).(650)
2- در حديث ديگرى نقل شده است : (روزى ) حضرت على عليه السّلام مقدار قابل ملاحظه اى خرما براى كسى فرستاد. يكى از حاضران عرض ‍ كرد: به خداوند سوگند! آن شخص چيزى از شما مطالبه نكرده و كافى بود كه يك پنجم آن را برايش ارسال مى كرديد. امام عليه السّلام فرمودند: ((خداوند افرادى مانند تو را در ميان مؤ منان زياد نكند! من بخشش مى كنم ، تو بُخل مى ورزى )).(651)
3- در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمده است : ((انّ اءبخل النّاس من بخل بالسّلام ؛ بخيل ترين مردم كسى است كه حتّى در سلام كردن بُخل مى ورزد!)).(652)
4- حديث ديگرى از همان حضرت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است : ((البخيل حقّا من ذكرت عنده فلم يصلّ علىّ؛ بخيل ترين اشخاص كسى است كه نزد او اسم من برده شود و او صلوات نفرستد)).(653)
5- از برخى روايات استفاده مى شود كه بعضى از مراحل ((بُخل )) را تحت عنوان ((لئيم )) بودن ، ذكر كرده اند كه درجه شديد ((بُخل )) است . رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى فرمايند: ((الرّجال اءربعة سخى و كريم و بخيل و لئيم ، فالسّخى الذّى ياءكل و يعطى و الكريم الّذى لاياءكل و يعطى و البخيل الّذى ياءكل و لايعطى . اللّئيم الّذى لاياءكل و لايعطى ؛ افراد چهار دسته هستند: بعضى سخى هستند و بعضى كريم و بعضى بخيل و بعضى لئيم ؛ سخى كسى است كه از اموالش هم خود استفاده مى كند و هم به ديگران مى بخشد و كريم كسى است كه خودش نمى خورد و به ديگران مى بخشد و بخيل كسى است كه (فقط) خودش مصرف مى كند و به ديگران نمى بخشد و لئيم كسى است كه نه خودش مى خورد و نه به ديگران مى بخشد)).(654)
پيشگيرى و درمان بُخل
براى درمان بيمارى هاى اخلاقى همانند بيمارى هاى جسمانى بايد به سراغ ريشه ها رفت ؛ زيرا تا ريشه ها نخشكند، بيمارى همچنان وجود دارد، هر چند به صورت موقّت آثار آن زايل شود.
از آنجا كه انگيزه هاى ((بُخل )) متعدد است ، بايد ريشه يابى نمود؛ زيرا بعضى به خاطر علاقه زياد به شهوات دنيا، به اموال خود كه وسيله اى براى وصول به شهوات است ، عشق مى ورزند؛ به طورى كه حاضر نيستند كمترين چيزى در اختيار كسى بگذارند. اين افراد بايد به سراغ امورى روند كه اين عشق و علاقه را از ميان مى برد. به عواقب دردناك شهوترانى و سرانجام دنياپرستان شهوتران بينديشند تا از آن باز ايستند و بدانند چه عواقبى دارند.
انگيزه ديگر ((بُخل )) آرزوهاى بلند است كه انسان را به جمع مال و بُخل در مصرف دعوت مى كند. اگر آنها به ناپايدارى دنيا و قطع آمال و آرزوها توجّه داشته باشند و به كسانى بنگرند كه جان خود را به وسيله حوادث گوناگون و بيماريهاى مرموز و بى مقدّمه از دست داده اند؛ داشتن آرزوهاى بلند را اشتباه دانسته و از ((بُخل )) خويش مى كاهند.
انگيزه ديگر، عشق و علاقه به فرزندان و ثروت اندوزى براى آينده آنهاست ؛ در حالى كه خداوند روزى آنها را نيز تضمين كرده است . اگر آنها از دوستان خدا باشند، خدا آنها را تنها نمى گذارد و اگر از دشمنان خدا باشند، جمع مال براى كسانى كه آن را ابزار گناه قرار مى دهند كار نيكو و عاقلانه اى نيست ؛ البتّه گاهى نيز افرادى بدون اين كه ميراثى از پدران دريافت كنند، فقط بر اثر لياقت ذاتى خود، زندگى بسيار بهترى نسبت به كسانى كه ثروت سرشارى از پدر به آنها رسيده ، پيدا كرده اند.
عامل ديگرى كه به گفته بعضى از بزرگان ((علم اخلاق )) شبيه درد بى درمان است ، اين است كه بعضى مال را به خاطر خودش دوست داشته و به آن عشق مى ورزند و هميشه در جمع آورى آن مى كوشند و از خرج كردن آن وحشت دارند. آنها فراموش كرده اند كه مال وسيله اى است براى رسيدن به اهداف مادى و يا معنوى ؛ اگر از آن استفاده صحيح نشود، با سنگ و چوب و آجر تفاوتى نمى كند.
راه ديگر مبارزه با ((بُخل )) اين است كه شخص ((بخيل )) دندان روى جگر بگذارد و از اموال خود ببخشد. هرگاه اين كار تكرار شود عشق به مال در وجودش شكسته خواهد شد؛ همانند افراد ترسو كه اگر در ميدانهاى مختلف زندگى گام نهند، به تدريج ترس و وحشت آنها مى ريزد. افراد كم رو نيز اگر چندين بار در مجالسى كه بزرگان نشسته اند، سخن بگويند، حالت كمرويى آنها از بين مى رود.
انديشيدن درباره تنفر و انزجارى كه مردم از بخيلان دارند و آنها را موجوداتى پَست و كثيف مى دانند و احترامى كه براى سخاوتمندان قائلند و آنها را انسانهايى برتر مى شمارند؛ يكى از راه هاى درمان ((بُخل )) و دورى از اين رذيله زشت اخلاقى است .
همچنين انديشيدن در پيامدهاى سوء و آثار مرگبار ((بُخل )) نيز تاءثير فراوانى در درمان اين صفت زشت دارد.
در اين رابطه حضرت على عليه السّلام مى فرمايند: ((اءلبخيل يبخل على نفسه باليسير من دنياه و يسمح لورّاثه بكلّها!؛ بخيل نسبت به خودش در مورد كمترين چيزى بُخل مى كند، ولى همه آن را به آسانى در اختيار وارثانش مى گذارد)).(655)
حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است : ((من برء من البُخل نال الشّرف ؛ كسى كه از بُخل پاك شود، به شرف و افتخار نائل مى شود)).(656)
انديشه در اين امور، انسان را از بُخل بيزار مى كند؛ مخصوصا با توجّه به اين كه روايات ((بُخل )) را با ايمان سازگار نمى داند.
18 : جود و سخاوت
اشاره :
اين دو واژه كه در مقابل ((بُخل )) است ، غالبا در يك معنى استعمال مى شود؛ ولى گاه از بعضى كلمات استفاده مى شود كه ((جود)) مرحله بالاتر از ((سخاوت )) است ؛ زيرا در تعريف ((جود)) گفته اند: ((بخشش ‍ بدون درخواست است كه در عين حال ، بخشش خود را كوچك بشمارند.)) گاه گفته اند: ((جود، خوشحال شدن از درخواست مردم و شادگشتن به هنگام بخشش است .)) بعضى نيز گفته اند: ((جود بخششى است كه مال را، مال خدا بشمرد وسائل را بنده خدا بداند و خودش را در اين ميان واسطه ببيند))؛ در حالى كه ((سخاوت )) معنى وسيع ترى دارد و هرگونه بذل و بخشش را شامل مى شود.
بعضى نيز گفته اند: ((كسى كه بخشى از اموال خود را ببخشد و بخش ديگر را براى خود بگذارد، صاحب سخاوت است و كسى كه اكثر آن را ببخشد و مقدار كمى را براى خود بگذارد، داراى جود است )). مطابق تمام اين تعريفها ((جود)) مرحله بالاتر از ((سخاوت )) است .
به هر حال ((جود)) و ((سخاوت )) از فضايل مهم اخلاقى است ، هر اندازه ((بُخل )) نشانه پَستى و حقارت و ضعف ايمان و فقدان شخصيّت است ؛ ((جود)) و ((سخاوت )) نشانه ايمان و شخصيّت والاى انسان است .
در آيات قرآن مجيد گرچه واژه ((جود)) و ((سخاوت )) به كار نرفته است ، امّا تعبيرات ديگرى ديده مى شود كه منطبق بر اين دو مفهوم است و قرآن نيز براى آن ارج فراوانى بيان كرده است ؛ به عنوان نمونه به آيات زير توجّه فرماييد:
1-...يحبّون من هاجر اليهم و لايجدون فى صدورهم حاجة ممّا اوتوا و يؤ ثرون على اءنفسهم و لوكان بهم خصاصة ... (سوره حشر، آيه 9)
2- و يطعمون الطّعام على حبّه مسكينا و يتيما و اءسيرا - انّما نطعمكم لوجه اللّه لانريد منكم جزاء و لاشكورا (سوره دهر، آيه 8 و 9)
3- مثل الّذين ينفقون اءموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبّة اءنبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة ماءة حبّة و اللّه يضاعف لمن يشاء و اللّه و اءسع عليم (سوره بقره ، آيه 261)
4- الّذين ينفقون اءموالهم باللّيل و النّهار سرّا و علانية فلهم اءجرهم عند ربّهم و لاخوف عليهم و لاهم يحزنون (سوره بقره ، آيه 274)
5- لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون و ما تنفقوا من شى ء فانّ اللّه به عليم (سوره آل عمران ، آيه 92)
6- الّذين يؤ منون بالغيب و يقيمون الصّلاة و ممّا رزقناهم ينفقون (سوره بقره ، آيه 3)
7- و لاتجعل يدك مغلولة الى عنفك و لاتبسطها كلّ البسط فتقعد ملوما محسورا (سوره اسراء، آيه 29)
ترجمه :
1-...و كسانى را كه به سويشان هجرت كنند، دوست مى دارند و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده ، احساس نمى كنند و آنها را برخود مقدّم مى دارند، هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند...
2- و غذاى (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند، به مِسكين و يتيم و اسير مى دهند - (و مى گويند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم .
3- كسانى كه اموال خود را در راه خدا ((انفاق )) مى كنند؛ همانند بذرى هستندكه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد (و شايستگى داشته باشد)، دو يا چند برابر مى كند و خدا (از نظر قدرت و رحمت ) وسيع و (به همه چيز) داناست .
4- آنها كه اموال خود را شب و روز پنهان و آشكار انفاق مى كنند، مزدشان نزد پروردگارشان است ، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند.
5- هرگز نه (حقيقت ) نيكوكارى نمى رسيد! مگر اينكه از آنچه دوست مى داريد (در راه خدا) انفاق كنيد و آنچه انفاق مى كنيد، خداوند از آن آگاه است .
6- (پرهيزكاران ) كسانى هستند كه به غيب (آنچه از حس پوشيده و پنهان است ) ايمان مى آورند و نماز را برپا مى دارند و از تمام نعمت ها و مواهبى كه به آنان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند.
7- هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز دست خود را مگشا تا مورد سرزنش قرارگيرى و از كار فرومانى .
تفسير و جمع بندى
چهره سخاوتمندان در قرآن
در نخستين آيه مورد بحث ، سخن از گروهى از سخاوتمندان انصار مدينه است كه با آغوش باز از مهاجرانى كه خانه و كسب و كارى نداشتند، استقبال كردند و آنها را بر خودشان مقدّم داشتند و حتّى گفتند: ((ما اموال و خانه هايمان را با آنها تقسيم مى كنيم و چشم داشتى به غنائم جنگى نيز نداريم )).
قرآن درباره آنها در آيه فوق مى گويد: ((آنها كسانى را كه به سويشان هجرت مى كنند، دوست دارند و در درون دل نيازى نسبت به آنچه به مهاجران داده شده ، احساس نمى كنند و آنها را بر خود مقدّم مى دارند؛ هر چند شديدا فقير باشند؛ ...يحبّون من هاجر اليهم و لايجدون فى صدورهم حاجة ممّا اوتوا و يؤ ثرون على اءنفسهم و لوكان بهم خصاصة ...)).(657)
به گفته بعضى از مفسّران معروف : ((در تاريخ بشريّت ، چنين استقبالى سابقه نداشته است كه گروهى غريب در شهرى وارد شوند و مؤ منان آن شهر چنان استقبالى از آنان كنند كه حتّى آنها را بر خويش مقدّم شمرند و حاضر باشند تمام زندگى خود را با آنان تقسيم نمايند؛ حتّى در بعضى از روايات وارد شده است كه عدد مهاجران نسبت به داوطلبان پذيرايى از آنها كم بود به همين دليل ، گاه در ميان دو و يا چند نفر، بر سر افتخار ميزبانى مهاجران ، اختلاف پيدا مى شد كه براى حل آن به قرعه متوسّل شدند)).(658)
به هر حال ، خداوند اين محبّت و بلندنظرى و ايثار و سخاوت را كه از ويژگى هاى انصار بود، مى ستايد.
در دوّمين آيه مورد بحث ، سخن از بزرگوارانى است كه غذاى خود را در حالى كه شديدا به آن نياز داشتند به مِسكين و يتيم و اسير دادند، بدون اين كه هيچ انتظار پاداش و تشكرى داشته باشند؛ ((و يطعمون الطّعام على حبّه مسكينا و يتيما و اءسيرا - انّما نطعمكم لوجه اللّه لانريد منكم جزاء و لاشكورا)).(659)
روايات فراوانى از طريق شيعه و سنّى ، حكايت از اين دارد كه آيات 8 و 9 سوره ((دهر)) در فضيلت اهلبيت عليهم السّلام نازل شده است . ((مرحوم علّامه امينى )) در ((الغدير)) 34 نفر از علماى معروف اهل سنّت را نام مى برد كه اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند (با ذكر نام كتاب و صفحه آن ).(660)
بنابراين حديث مزبور در ميان اهل سنّت مشهور، بلكه متواتر است و علماى شيعه اتفاق نظر دارند كه همه سوره ((دهر)) يا بخش قابل ملاحظه اى از آيات آن ، درباره اهلبيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم (على ، فاطمه ، زهرا، حسن و حسين عليهم السّلام ) نازل شده است .
دقّت در آيات سوره ((دهر)) نشان مى دهد كه خداوند چگونه از اين سخاوتمندان ايثارگر مدح و ستايش كرده و عمل آنها را ستوده و بالاترين پاداش را براى آنها قرار داده است . در يك جا از آنها به عنوان ((ابرار)) و در جاى ديگر از آنها به عنوان ((عباداللّه )) (بندگان خاص خدا) ياد كرده است .
در سوّمين آيه ، تشويق بى نظيرى نسبت به انفاق كنندگان سخاوتمند ديده مى شود. با تعابيرى كه در آيات انفاق بى نظير است ، مى فرمايد: ((كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه نيز يكصد دانه باشد و خداوند آن را بر هر كسى بخواهد (و شايسته بداند) دو يا چند برابر مى كند و خداوند توانا و داناست ؛ مثل الّذين ينفقون اءموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبّة اءنبتت سبع سنابل فى كلّ سنبلة ماءة حبّة و اللّه يضاعف لمن يشاء و اللّه واسع عليم )).(661)
اگر آيه را بر خلاف ظاهر آن تفسير نكنيم و حذف و تقدير نيز قايل نشويم ؛ آيه دلالت بر اين دارد كه رشد و نمو بى نظير در روح و جان انفاق كنندگان نيكوكار صورت مى گيرد. اموال آنها بر اثر انفاق چندين برابر شده و خودشان نيز در پرتوى سخاوت ، مدارج كمال را به سرعت مى پيمايند و حتى گام هاى كوچك در اين راه آثار عظيم دارد.
به اين ترتيب انفاق علاوه بر اين كه مايه رشد بشرى است ، مايه رشد و تكامل اخلاقى و معنوى خود انسان نيز هست .
در روايت آمده است كه امام سجّاد عليه السّلام ، هرگاه چيزى به سائلى مى بخشيد، دست سائل را نيز مى بوسيد؛ عده اى علت اين كار را از حضرت جويا شدند. حضرت عليه السّلام در جواب فرمودند: ((لاءنّها تقع فى يداللّه قبل يد العبد؛ اين به خاطر آن است كه (اين بخشش ) پيش از آن كه به دست بنده قرار گيرد، به دست خدا مى رسد)).(662)
در چهارمين آيه ، ضمن اشاره به نكته مهمى درباره انفاق ، آمده است : ((كسانى كه اموال خود را در شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مى كنند، پاداششان نزد پروردگارشان است ؛ نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى شوند؛ الّذين ينفقون اءموالهم باللّيل و النّهار سرّا و علانية فلهم اءجرهم عند ربّهم و لاخوف عليهم و لاهم يحزنون )).(663)
بنابراين ((سخاوت )) و ((انفاق )) در راه خدا به هر شكل و صورتى كه باشد، محبوب و پسنديده است ، از سوى ديگر ((انفاق )) ترس از عذاب الهى را برطرف ساخته و حُزن و اندوه را مى زدايد. افراد انفاق گر و بخشنده خوف و وحشتى از آينده ندارند؛ زيرا، خداوند زندگى آنها را تضمين كرده است و به خاطر از دست دادن بخشى از اموالشان اندوهگين نمى شوند؛ زيرا مى دانند، آنچه از فضل پروردگار به آنها داده مى شود، بيشتر از آن است كه از دست داده اند.
در پنجمين آيه باز با تعبير تازه اى در زمينه انفاق مى فرمايد ((هرگز به (حقيقت ) نيكوكارى نمى رسيد، مگر آن كه از آنچه دوست مى داريد (در راه خدا) انفاق كنيد و آنچه انفاق مى كنيد، خداوند از آن باخبر است ؛ لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون و ماتنفقوا من شى ء فانّ اللّه به عليم )).(664)
در ادبيات عرب ((برّ)) به معنى نيكوكارى تواءم با توجّه و از روى قصد و اختيار است و اين نشانه شخصيّت و روحانيّت انسان مى باشد. جالب اين كه ((برّ)) در آيه به طور مطلق ذكر شده و نشان مى دهد تا سخاوت و انفاق نباشد، انسان هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسد. گرچه بعضى از مفسّران واژه ((برّ)) را به معنى ((بهشت )) و بعضى به معنى ((تقوا)) و بعضى به معنى ((پاداش نيك )) گرفته اند؛ ولى ظاهر اين است كه مفهوم ((برّ)) وسيع بوده و شامل همه اينها نيز مى شود.
در ششمين آيه ، انفاق را ضمن اين كه يكى از اركان مهم تقوا ذكر كرده - تقوايى كه سرچشمه هدايت الهى و محتواى قرآنى است - مى فرمايد: ((پرهيزكاران كسانى هستند كه ايمان غيب دارند (ايمان به خدا و جهان ماوراءطبيعت ) و نماز را برپا مى دارند و از نعمتهايى كه بر آنها روزى داده ايم ، انفاق مى كنند؛ الّذين يؤ منون بالغيب و يقيمون الصّلاة و ممّا رزقناهم ينفقون )).(665)
با توجّه به اينكه ((ينفقون )) به صورت فعل مضارع ذكر شده ، مفهومش اين است كه آنها انفاق مواهب الهى را به طور مستمر انجام مى دهند و اين نشانه سخاوتمندى آنهاست كه در نهادشان ريشه دوانده و به صورت يك صفت برجسته درآمده است .
تعبير به ((ممّا رزقناهم )) (از آنچه به آنان روزى داده ايم ) اشاره به نكته لطيفى مى كند و آن اين كه آنها مى دانند كه همه اموال ، مواهب الهى است ؛ بنابراين ، دليلى ندارد كه از انفاق بخشى از آن در راه بندگان نيازمند خدا، ((بُخل )) بورزند. در ضمن روشن است كه ((انفاق )) منحصر به زكات نيست ، بلكه معنى گسترده اى دارد كه هم صدقات واجب و هم مستحب را شامل مى شود.
در هفتمين و آخرين آيه ، ضمن دادن دستور به رعايت اعتدال در بذل و بخشش و دورى از افراط و تفريط و نشان دادن تصويرى از صفت سخاوت كه حد وسط در ميان ((بُخل )) و ((اسراف )) است ، مى فرمايد: ((دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز آن را مگشا (و آلوده اسراف و تبذير مشو) مبادا مورد سرزنش قرارگيرى و از كار فرومانى ؛ ((و لاتجعل يدك مغلولة الى عنقك و لاتبسطها كلّ البسط فتقعد ملوما محسورا))(666). اين آيه ، تعريف روشنى براى سخاوت است .
امام صادق عليه السّلام در حديث معروفى اين مطلب را ضمن مثال روشنى بيان داشته اند: ((مُشتى خاك را از زمين برداشت و محكم در دست گرفت ، فرمودند: اين بُخل است ، سپس مُشت ديگرى برداشت و دست را چنان گشود كه تمام خاكها، روى زمين ريخت ، سپس فرمودند: اين اسراف است ؛ مرتبه سوم ، مُشتى خاك برداشت و كف دست را رو به آسمان كرد و دست را گشود، مقدارى از خاكها از لا به لاى انگشتان و اطراف دستشان فرو ريخت و مقدارى باقى ماند، حضرت عليه السّلام فرمودند: اين حد اعتدال است (و حقيقت سخاوت همين است ))).(667)
در آيه مورد بحث از ((بُخل )) تعبير به ((زنجير شدن بر گردن )) شده است و از اسراف به گشودن دست ، آن چنان كه كارى از آن ساخته نباشد و هر دو را مورد سرزنش قرار گرفتن و از كار باز ماندن (ملوما محسورا) ذكر مى كند.
از مجموع آيات مختلفى كه به نحوى به مسئله سخاوت و انفاق و بذل و بخشش ارتباط دارد - كه بخشى از آن را در بالا تفسير كرديم - به خوبى عظمت و اهمّيّت و ارزش والاى اين صفت برجسته انسانى ظاهر مى شود؛ نه تنها باعث نظم و سعادت جوامع انسانى و مبارزه با فقر و محروميّتى كه سرچشمه انواع نابسامانى ها و گناهان است ، مى شود بلكه در تكامل معنوى و روحى انسان نيز نقش بسيار مهمّى دارد.
سخاوت در منابع حديث
در روايات اسلامى تعبيراتى بسيار والايى درباره