تقدير چنين بود
که ما هر کدام بر صفحه اي بنشينم
و گاه گاهي که چشم هايمان به هم مي افتد
دل بر تنهايي هم بسوزانيم
در ناگزير بازي شطرنجي
که مي دانيم مات خواهيم شد
چگونه سر از فرمان برگيريم؟!