روسری های رنگارنگت

جامه های قشنگ ونپوشیده ات

کفشهای جا مانده در جعبه ها

موهای بافته شده به رنگ خورشید

همه و همه انتظار طولانی تو را

به یاد می آورند

گذشت زمان ، روزگار از دست رفته

ثانیه ها که به انتظار نشسته اند

تا لحظات شیرین عمر را شکار کنند

آرزوهای کهنه شده و خوابهای بی رویا

حضور زمان را در روز گار سپری شده

با صدایی دلخراش بگوش می رسانند

تا در تنگنای آخرین حضور نگاهت را

با خورشید پیوند دهد

و آن را با همآغوشی ماه

به پایان رساند