گفتوگو با آنتونیو باندراس، بازیگر فیلم پوستی كه در آن زندگی میكنم
هیچ وقت نمیخواستم یك ستاره هالیوودی باشم. در آمریكا هم بیشتر به دنبال نقشها و فیلمهای خوب بودم و اصراری نداشتم كه در هر نوع پروژهای بازی كنم. زندگی پرهیاهوی هالیوودی و....
هیولای درون نقش را پنهان كردم
آنتونیو باندراس تا به حال در بیش از 80 فیلم سینمایی ظاهر شده است. شروع كار او اوایل دهه 80 با بازی در چند فیلم پدرو آلمودوار بود و توانست دهه 90 درمحصولات آمریكایی هم ایفای نقش كند.
باندراس مدتی قبل و پس از سالها دوری از صنعت سینمای اسپانیا، نقش اصلی فیلم جدید آلمودوار با نام «پوستی كه در آن زندگی میكنم» را به عهده گرفت.
در این درام دلهرهآور اجتماعی، باندراس نقش یك جراح پلاستیك موفق و توانا را بازی میكند كه كشف جدید او میتواند تحولی در دنیای جراحیهای زیبایی ایجاد كند، اما این دكتر در عین حال درصدد انتقام گرفتن از كسی است كه دختر او را مورد آزار و شكنجه قرارداده است.
باندراس در یك گفتگوی تازه درباره جنبههای مختلف این شخصیت و همكاری دوبارهاش با دوست قدیمی فیلمساز خود، پدرو آلمودوار صحبت میكند. همكاری جدید آلمودوار و باندراس ماه می امسال در جشنواره فیلم كن نمایش داده شد و اكران اروپایی و آمریكایی آن بزودی شروع میشود.
بسیاری از حضور شما در فیلمی از پدرو آلمودوار و بازگشت به سینمای اسپانیا تعجب كردند!
تعجبی ندارد. من یك بازیگر اسپانیایی هستم كه در آمریكا زندگی و كار میكنم. همیشه دوستدار سینمای كشورم بودهام و خودم را عمیقا وابسته و متعلق به آن میدانم. هر زمان كه پیشنهاد خوبی از سوی صنعت سینمای كشورم به من بشود، با كمال میل همكاری خواهم كرد. من هم مثل بقیه بازیگران بینالمللی، فعالیتم را محدود به سینمای كشورم نكرده و در پروژههای خوب بینالمللی كه در خارج از مرزهای اسپانیا ساخته میشود نیز بازی میكنم.
در دهه 80 میلادی با بازی در فیلمهای آلمودوار هم درداخل و هم در خارج از اسپانیا تبدیل به یك چهره سرشناس شدید. همكاری مجدد با او پس از این همه سال چگونه بود؟
همیشه كارهای پدرو را دوست داشتهام و همكاری با او برایم باعث افتخار است. مدیون او و كمكهای بیدریغ او هستم. پدرو نه فقط بهترین كارگردان معاصر سینمای اسپانیا، كه یكی از بهترین فیلمسازان بینالمللی است. او تعدادی از بهترین محصولات هنری سینمای جهان را كارگردانی كرده و بازیگران بزرگ بینالمللی خواهان همكاری با او هستند. بههمین دلیل، برای من همكاری مشترك و مجدد با او یك افتخار بزرگ است. ما آخرین بار در فیلم تحسین شده «ببندم، بازم كن» در سال 1990 همكاری كردیم، بعد از آن من راهی آمریكا شدم و دیگر فرصت همكاری مجدد فراهم نشد. او از بازیگران خود بازیهای خیلی خوبی میگیرد و در تمام این سالها آرزو میكردم (و منتظر بودم) كه او كار روی پروژهای را شروع كند كه بتوانم در آن با او همكاری داشته باشم.
اولین بار كه فیلمنامه را خواندید، چه واكنشی نشان دادید؟
همان واكنشی كه هر بار پس از خواندن فیلمنامهای از پدرو دارم. شگفتزده شدم. نوشتههای او ، آدم را شگفتزده كرده و به هیجان میآورد. همیشه چیزی پررمز و راز در فیلمنامههای او وجود دارد كه تعجب بازیگر را برمیانگیزد. پدرو همیشه چیز تازه برای ارائه كردن دارد و شما میدانید كه باید منتظر یك سفر هیجانانگیز درونی و افسانهای باشید. اولین چیزی كه پس از خواندن فیلمنامه متوجه شدم، این بود كه كاراكتر محوری قصه، شخصیتی تازه بود كه مرا كاملا از آن كاراكتر هالیوودی مرسوم كه طی سالهای اخیر بازی كردهام، دور و جدا میكرد. در اكثر فیلمهای هالیوودی نقش یك آدم رمانتیك آمریكای لاتینی را بازی میكردم و پوستی كه در آن زندگی میكنم عزمتی باشكوه از این نوع نقشها به سمت یك نقش و كاراكتر غیرمتعارف بود. این شخصیت در عین سادگی، یكسری پیچیدگیهای درونی، روحی و روانی داشت. به پدرو گفتم این نقش را فقط با راهنماییهای او میتوانم بازی كنم و در تمام مراحل كار باید كاملا در كنارم باشد.
عزیمت از آن نقشهای به ظاهر كلیشهای و بازی در چنین نقشی كار سادهای بود؟
به هیچ وجه. بازی در نقشهای غیرمتعارف، رنج و ممارست خاصی میطلبد. شما باید ذات شخصیت مورد نظر را كشف كنید، سپس یك بازی زیرپوستی ارائه دهید. مطالعه نقش، وقت میبرد و دقت خاصی میطلبد. به همین دلیل، عزیمت از آن نقشهای معمول و متداول به سمت یك چنین نقشی، حكم یك پروسه سخت و دشوار را داشت، ولی با وجود تمام سختیهای كار، این نوع نقشها را دوست دارم و از بازی در آنها لذت میبرم. چالشی كه در این كار وجود دارد، برایم جذاب است. نقش و كار روی آن سخت و طاقتفرساست و شما هم نمیخواهید تسلیم شده و عقبنشینی كنید. رمز و جذابیت بازیگری در همین است.
هدایت پدرو آلمودوار در این رابطه چگونه بود؟
او میخواست این شخصیت در همه حال تحت كنترل باشد و نباید هیولای درون او خودش را آشكار میكرد. این وجه از شخصیت این آدم باید پنهان میماند و انجام این كار، چندان هم ساده نبود. ظاهر شخصیت باید آن چیزی را نشان داده یا به نمایش میگذاشت كه با واقعیت درونی او فاصله زیادی داشت.
در حقیقت، این شخصیت باید جلوی بقیه آدمهای قصه فیلم، نقش بازی میكرد و این نقش در نقش كه باید به صورت همزمان توسط من بازی میشد، كاردشواری بود. با این حال پدرو با ارائه این شخصیت به من، درهای تازهای را به رویم باز كرد و یك شكل متفاوت بازیگری را به من آموخت. او با این كار، چهره دیگری از فن بازیگری را در معرض دید و قضاوت عمومی قرار داد.
این روزها بازی در چنین نقشهایی مطلوب شماست؟
من 51 سال سن دارم و میخواهم فرصت و امكان آن را پیدا كنم كه در نقش كاراكترهایی ظاهر شوم كه تا قبل از این فرصت بازی در آنها را نداشتهام. مایلم كه بیشتر در این جور نقشها ایفای نقش كنم.
هالیوود بجز با بازیگران اكشنی همچون آرنولد و وندم، با هنرپیشگان لهجهدار خارجی چندان مهربان نبوده است، ولی مثل این كه شما یك استثنا هستید.
شاید یك دلیل آن این باشد كه هیچ وقت نمیخواستم یك ستاره هالیوودی باشم. در آمریكا هم بیشتر به دنبال نقشها و فیلمهای خوب بودم و اصراری نداشتم كه در هر نوع پروژهای بازی كنم. زندگی پرهیاهوی هالیوودی و تبلیغات دروغین آن را دوست ندارم. یادتان باشد كه من یك بازیگر اروپایی هستم و از جایی میآیم كه پسزمینه قوی فرهنگی و اجتماعی دارد. در اروپا فیلم و نقش، مهمترین عنصر برای یك بازیگر هستند و او به جنبههای تبلیغاتی كار اهمیت زیادی نمیدهد. برای من كه در چنین سیستمی آموزش دیده و رشد كرده بودم، پذیرش جار و جنجالهای هالیوودی كار سادهای نیست. در آمریكا هم تمام سعیام این بود كه در فیلمهای خوب بازی كنم و خودم را به عنوان بازیگری به تماشاچی بشناسانم كه به دنبال ارائه بازی طبیعی و معقولی است.
پوستی كه در آن زندگی میكنم براساس قصه یك كتاب پرخواننده ساخته شده است. آن كتاب را خوانده بودید؟
مدتها قبل از این كه قرار باشد فیلم را بازی كنم، آن كتاب را مطالعه كردم. احساس كردم قصه جذابی دارد و كاراكتر اصلی آن یك جراح پلاستیك كه در پنهان، روحیهای فرانكشتاینیگونه دارد و درصدد انتقام گرفتن از آزاردهندگان دخترش است، خیلی مورد توجهم قرار گرفت. نمیخواهم این جمله را تكرار كنم كه با خواندن كتاب، به این فكر افتادم كه در اقتباس سینمایی احتمالی آن، نقش این دكتر را بازی كنم. زمانی كه پدرو با من تماس گرفت، این كتاب تقریبا از یادم رفته بود. دوباره آن را خواندم و جالب است كه این بار چیزهای تازهای در ارتباط با این كاراكتر و دنیای پیرامونش را كشف كردم.
فكر میكنید آلمودوار با این فیلم، قصد ساخت چگونه اثری را داشت؟
احساس میكنم یك جورهایی میخواست فیلمی شبیه آثار صامت فرتیزلانگ و در مایههای دلهرهآور بسازد. خودپدرو هم سر صحنه فیلمبرداری میگفت: پوستی كه در آن زندگی میكنم چنین حال و هوایی را میطلبد. ملودرام، ژانر مورد علاقه اوست و حالا با این فیلم، یك كار دلهرهآور ارائه داده است. حس عمومی سر صحنه فیلمبرداری این بود كه این نوع فیلمسازی میتواند فرصتها و احتمالات زیادی را در كنار هم قرار دهد تا به نتایج و فرصتهای متفاوتی دست پیدا كند.
وقتی نقش را بازی میكردید، چه حسی داشتید؟
فیلم را كه نگاه میكنید، متوجه میشوید این شخصیت، آزار روحی زیادی دیده، ولی تلاش دارد آن را نشان ندهد و از چشم دوربین و بقیه كاراكترهای قصه پنهانش كند. این توفان و تلاطم درونی رنج كشیده در وجود این آدم پردردسر، به وضوع به نمایش درمیآید. او از هر نوع یكدلی و همراهی فارغ است و توانایی آن را ندارد، بشدت خونسرد است و من باید همه این حالات را جلوی دوربین نشان میدادم. تماشاگران فیلم بتدریج حس بیرحمی، دیوانگی و اشتیاق دیوانهوار او برای انتقام را كشف میكنند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)