اجماع نظر بین نخبگان ---------- بود که در صورت عدم حضور آمریکا در صحنه بین‌المللی به شکل فعال و پویای آن منجر به اشاعه جهانی کمونیسم و تبدیل شوروی به عنوان محور سیاستگذاری جهانی خواهد شد. این واقعیت که امکان نهادینه شدن کمونیسم در قالب تفوق شوروی بود برای تمامی نخبگان آمریکایی حرکت به سوی توجه به سازمان‌های بین‌المللی را به یک ضرورت تبدیل ساخت. حزب جمهوریخواه که عامل اصلی عدم پیوستن این کشور به جامعه ملل بود به جهت الزامات محیطی و شرایط بین‌المللی یکی از ستون‌های نظم لیبرال آمریکایی را تکیه بر سازمان‌های بین‌المللی از جمله سازمان ملل دانست. محافظه‌کاران برخلاف همتایان خود در بعد از جنگ اول جهانی شرایط جهانی را به گونه‌ای یافتند که نیاز به حضور آمریکا در قلمرو گیتی را طلب می‌کرد. از نظر آنان به مانند لیبرال‌ها منافع ملی تنها در صورت وجود مکانیسم‌های نهادی است که با هزینه کمتر و کارآمدتر قابل تحقق است. محافظه‌کاران آمریکایی با تاسیس سازمان ملل و بسیاری از نهادهای دیگر موافقت کردند چون که به این نتیجه رسیده بودند که راهی جز این میسر نیست تا بتوان خرس شوروی را بدون توسل به جنگ مهار کرد و ارزش‌های آمریکایی را گستراند. تسهیل مهار شوروی و اشاعه ارزش‌ها، نهادها و ساختارهای مطلوب نظر آمریکا، محافظه‌کاران را به جرگه حامیان سازمان ملل سوق داد. لیبرال‌ها یک اعتبار ذاتی برای نهادهایی از قبیل سازمان ملل قایل هستند، در حالی که محافظه‌کاران معتقد به اعتبار ابزاری سازمان ملل هستند که آن هم با توجه به شرایط است که باید به ارزیابی گرفته شود. سازمان ملل در چارچوب ارزش‌ها و الگوهای لیبرال شکل گرفت. اساسنامه و ساختار اجرایی و کاری این سازمان مانند بنیان‌های الگوهای رفتاری و اشاعه‌ای کاملا منطبق بر مولفه‌ها، مقوله‌ها و چشم‌اندازهای غربی هستند: سازمان ملل شکل گرفت تا مشروعیت بر عملکرد آمریکا و متحدان این کشور در صحنه جهانی ببخشد و اهرمی باشد برای اینکه هزینه‌های رفتاری و هنجاری شوروی را به میزان فزاینده بالا ببرد. سازمان ملل شکل گرفت تا مکمل قدرت این کشور باشد. برپایه قدرت و استفاده ابزاری از سازمان ملل دولت آمریکا توانست به مدیریت بحران‌های بین‌المللی و چالش‌های متوجه این کشور بپردازد. نظم لیبرالی که آمریکا در دوران جنگ سرد آن را چارچوب ‌داد برای اینکه بتواند کارآمد باشد و منافع ملی را تامین کند نیازمند وجود اهرم‌های بین‌المللی از قبیل سازمان ملل بود. سازمان ملل نقش تبدیل هنجارهای آمریکایی به هنجارهای بین‌المللی، نقش توجیه سیاست‌های آمریکا در صحنه جهانی و در کنار آنها نقش مکانیسمی را بازی کرد که از طریق آن غرب به رهبری آمریکا موفق شد سقوط ارزشی و هنجارهای کمونیسم جهانی به رهبری شوروی را سازماندهی کند و سامان دهد.
سازمان ملل بستر مناسب برای اعمال قدرت آمریکا و مبارزه کم‌هزینه با شوروی و متحدان این کشور را به وجود آورد. البته این به معنای آن نیست که کشورهای جهان سوم و متحدان شوروی در حد و اندازه‌های خود نتوانسته‌اند از سازمان ملل برای لطمه زدن به منافع آسیا و تسهیل اشاعه ارزش‌های کمونیستی و دیدگاه‌های چپی استفاده کنند. بهترین نمونه همان فعالیت یونسکو به عنوان یکی از زیرمجموعه‌های سازمان ملل در مساوی قملداد کردن صهیونیسم با نژادپرستی، تقبیح سرمایه‌داری و حمایت از مبارزات چپ‌گرایان در آمریکای لاتین باید ذکر شود. با بزرگ نمودن این اقدامات بود که درج مخالفت با سازمان ملل در حزب جمهوری‌خواه از اوایل دهه ۷۰ گسترش یافت و جسی هلمز، سناتور به شدت محافظه‌کار آمریکایی در جنوب آمریکا سمبل مخالفت با سازمان ملل و مبارزه با این نهاد از طریق جلوگیری از پرداخت دیون آمریکا به این نهاد تبدیل شد. اما در یک ارزیابی کلی واضح بود که آمریکا سازمان ملل را مطلوب برای تحقق منافع ملی خود قلمداد می‌کند و خواهان تقویت هر چه فزون‌تر این نهاد فراملی در راستای دستیابی به خواست‌های خود است. اما سقوط شوروی و حیات یافتن نظام تک‌قطبی فضای حیاتی لازم برای تداوم و تقویت عملکرد سازمان ملل را به شدت کاهش داد. شرایط بین‌‌المللی که به شدت مستعد پذیرش قدرت آمریکاست و از سویی دیگر به قدرت رسیدن محافظه‌‌کار در عرصه ----------- روشنفکرانه تحت عنوان نومحافظه‌کاران و قدرت‌یابی آنها در شکل دادن به مولفه‌‌های زیربنایی فرهنگی در آمریکا به یکباره موقعیت سازمان ملل را به خطر انداخت. نظم دوران جنگ سرد سقوط کرده و عناصر بنیانی و شکل‌دهنده آن دچار چالش و تعارض شده‌اند. یکی از این ارکان‌ها که این نظم براساس آن شکل گرفت حمایت آمریکا و نقش فعال این کشور در به وجود آمدن این سازمان‌ها باید مطرح شود. اما دوران بعد از جنگ سرد که عصر هژمونی است نیازمند صلحی متفاوت و نظمی لیبرال اما قدرت‌محورتر است. شرایط بین‌المللی به گونه‌ای است که کمتر کشوری درصدد چالش آمریکا و مقابله با توسعه‌طلبی فرهنگی- اجتماعی، اقتصادی و ---------- این کشور است. حجم قدرت آمریکا، کیفیت حیات داخلی در آمریکا و عناصر حیات‌بخش منافع ملی آمریکا منجر به این شده است که کشورهای بزرگ از قبیل روسیه، چین و فرانسه احساس خطر از بسط نفوذ و قدرت آمریکا نکنند و به چالش مستقیم، واضح و خصم‌آلود با این کشور بپردازند. پس آمریکا امروزه این احساس را دارد که می‌‌تواند سازمان ملل را دور بزند و سیاست‌های خود را اعمال کند. اگر کشورهای بزرگ آمریکا را چالشی نمی‌کنند، پس نیازی به این نیست که از سازمان‌های بین‌المللی استفاده کرد برای اینکه بتوان به اقدامات خود مشروعیت داد. سازمان‌ ملل در دوران جنگ سرد نقشی حیاتی در ---------- خارجی آمریکا ایفا می‌کرد چون به عنوان اهرم به وسیله این کشور استفاده می‌شد تا بتواند از حیات یافتن مشروعیت برای مخالفت‌ها و چالش‌های قدرت‌های بزرگ کمونیستی از قبیل شوروی و چین جلوگیری کند. حال این کشورها به مخالفت با آمریکا در صحنه جهانی در شکل خصمانه آن اقدام نمی‌کنند و سعی ندارند که باعث تضعیف قدرت این کشور شوند و خواهان این نیستند که نظم لیبرال موجود در هم فرو بریزد یا تضعیف شود. با توجه به این نکته حیاتی است که آمریکا احساس کمتری برای تکیه به سازمان ملل دارد چون که اولا با مخالفت قدرت‌های بزرگ در رابطه با مشروعیت اقدامات خود روبه‌رو نیست و در ثانی نیازی به این ندارد که متوجه مدیریت تعارضات باشد چون که تعارضی وجود ندارد. پس کم‌توجهی آمریکا به سازمان ملل و عدم تلاش این کشور برای تقویت روزافزون سازمان ملل برخاسته از الزامات جهانی و شرایط بین‌المللی است. در واقع یک بعد کم‌توجهی به سازمان‌ ملل ما لیست بین‌المللی دارد.