نام كتاب: صحيفه سجاديه
ترجمه و شرح: ميرزا ابوالحسن شعرانى
مقدمه مترجم:
سپاس خداوند را كه باب رحمت بگشود و راه طلب بنمود، در آينه دل ها جلوه كرد و از دريچه عقول پرتو افكند، عاقلان را به تكاپو انداخت، عقول را شيدا ساخت. همه طالب اويند و به سوى او در تك و پويند، سالك رهند و وصال او خواهند:همه هستند سرگردان چو پرگار پديد آرنده خود را طلبكار

راهنما فرستاد تا آفريدگان را سوى او خواند، رائع و فرايض بنهاد و تهذيب نفوس تعليم داد كه قَد اَفلَحَ مَن زَكّاها * وَ قَد خابَ مَن دَسّاها
درود نامعدود بر او پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم)) باد و بر آل اطهار كه حامل اسرار اويند و اصحاب كبار كه ناقل آثار او.
اما بعد، دعا محك ايمان است و رابطه انسان با خداوند منان. هر كه او را حاضر و ناظر داند، از مناجات از او روى نگرداند، و هر كه قادر مختارش ‍ بيند، براى حوايج خويش وسيلتى جز او نگزيند، و آن كه او را شناسد از ديگران نهراسد، مهر و لطف او دل مؤمنان را آرامش بخشد، و بخشندگى او جان محبان را آرامش دهد.
دوستان خدا از مكالمت با او لذت برند و از دمى غفلت، سال ها افسوس و حسرت خورند، ملامت و افسردگى در دعا، نشان ضلالت و دل مردگى است. بزرگان اوليا كه عارف به اسرار قلوب بودند و از مشاهده جمال مطلوب محجوب نگشتند، با سوز و گداز، به درگاه بى نياز روى آوردند و آن چه يافتنى بود يافتند، سخنان چاشنى بخششان غذاى روح آدم و كلمات دلنشينشان كليد فتوح گشت؛ چه، سخنان شيرين و كلمات دلنشين از غير اهل دل صادر نشود و از غير سالكان راه محبت ميسر نگردد.
آن كه شورى در دل ندارد، هر چه به تصنع بسازد و به تكلف بپردازد، مانند كسى است كه عاشقى ندارد و سرود و غزل نوازد، يا باغ و گلستان را مشاهده نكرده، به وصف طراوت گل سخن آغازد.
ثنا و ستايش و دعا و نيايش، سير شهودى است و كشف وجود، راز و نيازى است ميان مخلوق و خالق كه غير عاشق صادق بدان راه نيابد، دست بخت و جدل از دامن او كوتاه است وَ هُوَ يُدرِكَ وَ لا يُوصَف. از اين جهت آن چه غير از ائمه دين مبين صلوات الله عليهم اجمعين يا از بزرگان و مشايخ عرفاى اهل يقين كه در سلوك پيروى ائمه (عليهم السلام) كردند و روايت شده است، آن لطف و طراوت و چاشنى و حلاوت كه گفتار آنان دارد، ندارد.
جماعتى از علماى ما در شرايط و احكام و فوائد و نتايج دعا، كتاب مستقل تاليف كردند و علمى مستقل تدوين نمودند و در اسرار و دقايق آن، به ادله عقلى و نقلى تمسك كردند، و به راستى بايد چنان كرد.
طلاب علوم دينى كه عمر خود را در اصول دين و فروع و مقدمات آن صرف مى كنند، شايسته است چندى هم به علم دعا بپردازند، و يكى از بهترين كتب اين علم را به دقت و تعمق نزد استاد بخوانند و اصول آن را به طور علمى فرا گيرند، و آن را دون شاءن خود نشمارند. مثلا كتاب ((عدة الداعى)) تاليف فقيه متبحر محقق، احمد بن فهد حلى كه دانستن مضامين آن يقينا از بسيار مباحث متداوله مفيدتر است. در آن كتاب از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت كرده است: الخشية ميراث العلم و العلم شعاع المعرفة و قلب الايمان و من حرم الخشية لا يكون عالما آن كه از ترس خدا محروم باشد عالم نيست.
و هم در آن كتاب است كه خداوند به داوود (عليه السلام) وحى فرستاد: هر بنده اى كه به علم خود عمل نكند، از ميان هفتاد گونه عقوبت باطنى كه به او چشانم كمترينش آن بود كه لذت مناجات را از دل او بيرون برم.
و خود ابن فهمد گويد: علم عبارت از حفظ مسائل و تقرير و بحث و دلائل نيست، بلكه علم آن است كه بر ترس بنده از خدا بيفزايد و او را در كار آخرت چابك سازد و در تحصيل لذايذ بى رغبت گرداند، و از اين روايات معلوم شد كه علم بى عبادت ممكن نباشد.
در حالات ابوعلى سينا آورده اند كه چون مسئله اى بر وى مشكل مى شد، به اعتكاف و دعا توسل مى جست و حل آن را از خدا مى خواست كه به او الهام فرمايد.
و هم در كتاب عدة الداعى در ترغيب به دعا گويد: هم عقل دها را الزام فرمايد و هم نقل، اما عقل، چون دفع ضرر محتمل واجب است و به دعا اين مقصود حاصل شود و نقل چون در قرآن كريم بدان امر شده است و ترك آن را استكبار ناميده و بر آن تخويف كرده است: وَ قالَ ربُّكُم ادعُونى اءَستَجب لَكم اءنَّ الَّذِينَ يَستَكبِرونَ عَن عِبادَتى سَيَدخُلُون جهَنَّمَ داخِرينَ و نيز فرمود: و اذا سالك عبادى عنى فاءنى قريب اُجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لى وليومنوا بى لعلهم يرشدون و ديگرى در وجوب ذكر بدين آيت احتجاج فرموده: فاذا قضيتم الصلاة فاذكروا الله قياما و قعودا و على جنوبكم و نيز وَ من يعش عن ذكر الرحمن نُقيِّض له شيطانا فهو له قرين.
حكماى الهى در سر استجابت دعا تحقيقات دارند و چنان كه جهال پندارند آن را مخالف سنت جاريه الهى ندانند و دعا را از اسباب مؤ ثره خارج نشمارند. شيخ الرئيس ابوعلى سينا در اواخر اشارات گويد: ((شايد تو را از عارفان خبرى رسد و بر خلاف عادت و آن را تكذيب كنى، چنان كه گويند: عارفى براى مردم [نماز] استسقا كرد و باران آمد،يا از خدا شفا خواست، يا به سبب ديگر هلاك گشتند، يا براى آن ها دعا كرد، به زمين فرو رفتند، يا گرفتار زلزله شدند، يا به سبب ديگر هلاك گشتند، يا براى آن ها دعا كرد، مرض عام و مرگ و سيل و طوفان از آن ها دفع شد، يا حيوان درنده اى رام آن ها گشت، يا مرغى از ايشان نرميد و مانند اين ها كه نمى توان انكار كرد. پس توقف كن در تكذيب و شتاب منماى كه اسرار اين را در طبيعت اسبابى است و شايد من بتوانم چيزى از آن براى تو بيان كنم. (انتهى).
پس اى خواننده عزيز! هر كه هستى مبادا به تقليد از جهال، مقام ولايت بزرگان را انكار كنى و تصرف آنان را در ماده كائنات از خرافات شمارى و امامت را بر صفحه قلب ائمه دين (عليهم السلام) چون نقش عرضى پندارى كه ره چه از راه گوش فرا گرفتند، از حفظ كردند و به ياد داشتند، بلكه چنان دان كه روح ولايت با نفوس آنان در آميخته است و آن ها ذاتا فوق نفوس ‍ ساير افراد بشوند.
چنان كه ارسطو و ابوعلى سينا در عقل امرؤ ا القيس و سعدى در ذوق و طبع ذاتا از ديگران ممتاز بودند، همچنان انبياء و اولياء به روح ولايت كه عبارت از رابطه و اتصال ميان آنان و خالق است، به تصرف در موجودات قادر گشتند، به دعا و توجه و بحول الله و قوته، چنان كه فرمود: وَ تبرى ء الاكمَةَ والاَب رص باءِذنى و تُحيى الموتى بِاءذنى نسبت ابراء و احياء به عيسى (عليه السلام) داد، نه از خود او، بلكه به اذن پروردگار.
رابطه ميان همه مردم و خداوند هست، اما نه چندان كه همه گونه تصرف كنند، بلكه هر كس به قدر همت خويش و حسن ظن به خداوند و قوت اعتقاد و شدت توجه، حاجت از خداى خواهد، خداوند حاجت او را بر آورد.فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد دگران هم بكنند آن چه مسيحا مى كرد

آن مرد بدگمان و سست اعتقاد كه توجهى به رابطه با حق ندارد، از خداى چيزى نمى خواهد تا مستجاب گردد، و سالبه به انتقاء موضوع است.
در انجيل آمده است كه عيسى به حواريون گفت: اگر از روى اعتقاد از خداى بخواهيد توانيد اين كوه ها را از جاى بركنيد. در حديث سيف بن عميره است كه حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود: چون خداى را خوانى به دل روى بدو كن و هم ابن فهد رحمة الله از آن حضرت روايت كند: هر كه خواهد منزلت خويش را نزد خداى داند، بنگرد كه منزلت خداى تعالى نزد او چگونه است، كه خداى تعالى بنده را بدان منزلت قرار مى دهد كه بنده خداى را.
و هم در آن كتاب است كه از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام)، هر كه آرزوى چيزى كند و خداوند بدان راضى باشد، از اين جهان بيرون نرود تا آرزوى آن بر آيد. و نيز فرمود: چون دعا كنى حاجت خود را بر در آماده ببين و از عثمان بن عيسى روايت كند كه به آن حضرت گفت: دو آيت در قرآن است كه هر چه جستم حقيقت آن را در نيافتم، فرمود: آن دو چيست؟ گفت: ادعونى استجب لكم او را خوانديم و اجابت نديدم. فرمود: آيا پندارى كه خداوند خلف وعده كند؟ گفتم: نى، فرمود: پس از چه جهت اجابت نكند؟ گفتم: نمى دانم. آن حضرت فرمود: من به تو خبر دهم كه هر كس فرمان خدا برد و خداى را از راهش بخواند، خداى اجابت او كند، گفتم: راه دعا چيست؟ به سپاس خداوند آغاز كنى و نعمت هاى او را ياد آورى و شكر او بگذارى، آن گاه درود بر نبى(صلى الله عليه و آله و سلم)و آل او فرستى و گناهان خويش بر شمارى و به آن ها اقرار كنى و آمرزش خواهى اين راه دعا كردن است.
آن گاه فرمود: آيت ديگر كدام است؟ گفتم: قول الله عز و جل: وَ ما انفقتم من شى ء فه و يخلفه الى آخر الحديث.
در روايت از حضرت على بن الحسين (عليه السلام) آورده است، در اقسام ذنوب كه فرمود:
آن گناهان كه دعا را رد مى كند و مانع اجابت مى شود: نيت زشت است و ناپاكى سرشت و نفاق با برادران و باور نداشتن استجابت دعا و دير انداختن نماز واجب از وقت. و در همين روايت، انواع ديگر گناهان را تفسير كرده است كه بعضى در دعاى كميل نيز وارد شده است.
مناسب آمد چند جمله از آن را در اين جا نقل كنيم: در تفسير تغير النعم فرمود:
آن گناهان كه نعمت ها را تغيير مى دهد، ستم كردن بر مرم است و ترك عادت نيكو و احسان، و كفران نعمت و شكر ناكردن. و در تنزل النقم يعنى: آن گناهان كه نقمت مى بارد، فرمود: آن كه خدا را شناسد و نافرمان او كند و ديگر خويش را، برتر از ديگران دانستن و آنان را استهزا كردن؛ و گناهانى كه پرده مى درد تهتك العصم شراب خوردن و قمار باختن و به كارهاى مضحك پرداختن و لغو و مزاح كردن و عيوب مردم گفتن و با مردم ناصالح همنشين شدن؛ و آن گناهان كه بلا مى آورد، به داد بيچارگان نارسيدن و كمك مظلوم ناكردن و امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردن، و الذنوب التى تقطع الرجاء آن گناهان كه اميد را قطع مى كند، ياءس از رحمت خداوند و نوميدى از بخشايش او و به غير خداوند اعتماد كردن و وعده او را دروغ شمردن است، و آن گناهان كه باران را باز مى دارد، آن است كه قضاوت در احكام خويش عدل نكنند، و ديگر شهادت دروغ گفتن و شهادت حق را پنهان داشتن، و زكات و قرض ندادن، و از عاريت دادن اسباب خانه دريغ داشتن، و با تهى دستان و نيازمندان دل سختى نمودن و بر كودك بى پدر و زن بى شوهر. ستم كردن و گدا را راندن و شبانه از در خانه باز گردانيدن، نعوذ بالله من ذلك بلطفه و كرمه (انتهى ملخصا)
بارى اولياى خدا يعنى ائمه دين، در مقام ولايت و اتصال و قرب الهى، از هر چيز كه در آن عالم است با خبر بودند و بر هر چيز به قدرت او قادر، و دعاى آنان هر چه مى خواستند مستجاب مى شود و ديگران كه مقام ولايت ندارند، شايد كم و بيش از عالم معنى بى نصيب نباشند. گاهى در عالم رؤ يا به وجهى مظنون و مبهم از آن عالم آگاه مى گردند و خوابى قابل تعبير بيند و دعاى آنان در جزئيات مستجاب شود اما اولياى خدا، اسم اعظم دارند و هر چه بخواند همان واقع شود و هر چه بينند، به وجه علمى و روشن و مفصل بينند، چنان كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) بسيارى از اخبار آينده را بيان كرد و در كتاب ها پيش از وقوع نوشتند و سال ها پس از تاليف كتاب، آن قضايا را واقع شد، مانند خبر از آمدن هلاكو كه پيش از او در نهج البلاغه ثبت افتاد. و مثل آن كه در مروج الذهب كه در حدود سال سيصد هجرى تاليف شده است، سيصد و پنجاه سال پيش از انقراض خلافت عباسيان، از ابوبكر بن عياش روايت مى كند: در اواخر مائه دوم كه چون هارون الرشيد از سفر حج باز آمد، ابوبكر در مسجد كوفه گفت: پس از هارون كسى از ملوك بنى العباس به حج موفق نگردد، كسى گفت: يا ابابكر اين را به نجوم و وهم گويى يا وحى؟ گفت : به وحى گويم؛ راوى پرسيد: وحى بر خود شما آمد؟ ابوبكر گفت: نى وحى بر پيغمبر(صلى الله عليه و آله و سلم)آمد و اين مرد مقتول در اين مكان خبر داد و اشارت به مقتل اميرالمؤمنين (عليه السلام) كرد.
اكنون بنگر چنين خبرى كه به قرائت ظاهرى باوركردنى نيست، چگونه ابوبكر بن عياش كه ازهد زهاد و اعلم قراء زمان خود بود، به قطع و يقين گفت: پانصد سال پيش از انقراض بنى العباس و سيصد و پنجاه سال پيش از آن در كتاب ها نوشتند.
اما اين كه باوركردنى نيست، چون تعقل نمى شود، در اين مدت كسانى كه خود را جانشين پيغمبر(صلى الله عليه و آله و سلم)مى دانند و دولت آن ها به تمام معناى دينى و اسلامى بوده است، به يكى از فرايض كه شعار دين مبين اسلام است، موفق نگردند و راستى چنان شد كه پس از هارون هيچ خليفه اى نتوانست به حج رود و امثال آن در اخبار غيبت ائمه (عليهم السلام) بسيار باشد. ائمه اين گونه با عالم غيب رابطه داشتند، هزاران برابر پيش از آن چه براى ديگران ميسر است اجابت دعاى آنان نيز هزاران برابر پيش از آن بود كه ما توقع استجابت از خدا داريم. و اگر ما عين عبارت آن ها را بخوانيم و دعاهاى مستجاب شده آن ها را تكرار كنيم، اميد اجابت به حرمت ائمه دين بيشتر است. و الله الهادى الى سبيل الرشاد و مجيب دعو التعباد.
اما چنان چه گفتيم شرط بزرگ دعا، حسن ظن به خداوند و توجه قلب و خضوع و خشوع است و اگر كسى در خويش فتورى بيند، بايد به علاج روحانى، بيمارى خويش را بهبودى بخشد چنان كه در روايت سعيد بن يسار از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود: ((رغبت)) چنين است و باطن كف دست سوى آسمان نمود و ((رهبت)) چنين است، پشت دست جانب آسمان كرد و ((تضرع)) چنين است و انگشتان را به راست و چپ حركت داد.
((تبتل)) چنين است و انگشتان را يك بار بالا برد و بار ديگر پايين آورد، ((ابتهال)) چنين است و دست ها را كشيده مقابل روى نگاه داشت و فرمود: ابتهال منما تا اشك تو روان گردد (انتهى)
چنان كه امام (عليه السلام) فرمود: حالات نفسانى، در ظاهر اعضا آثارى دارد كه انيت آن معلوم است و علت آن مجهول، چنان كه از حركات جوارح مردم توان دريافت كه در قلب آن ها چيست و صورتگران و نقاشان استاد، بر اين امور واقفند و هر چه ماهرتر باشند، بهتر به كار مى برند: در ترس رنگ از رخساره مى پرد و چشم از حدقه بيرون مى جهد و از آن جانب كه مى ترسى دست فرا مى دارى و روى مى گردانى و در تاسف و تحسر سر را به راست و چپ حركت مى دهيد و در تعجب ابروها را بالا مى برى و چين به پيشانى مى افكنى و سر به زير مى اندازى و چون بر رازى آگاه شدى و چيزى پوشيده را دريافتى، سر را بالا و پايين حركت مى دهى و هكذا.
و امام (عليه السلام) آن حالت نفسانى كه در توجه به خالق معتبر است نام برد و علائم ظاهرى آن را بيان فرمود كه اگر كسى در اين حالات قوى نباشد به اين حركات آن را در خود ايجاد كند، هم چنان كه اگر ابتدا تضرع و خشيت در قلب ظاهر شود، نوعى آثار و نشانه ها در بدن پديد آيد، همچنين به آن حركات كه امام (عليه السلام) فرموده، چون مكرر شود، هم اين حالات تضرع و خشيت در قلب پديد آيد. و الله العالم و اين معنى را در حواشى ارشاد گفته ايم.
دعاى ملحون و غير ماءثور
خواندن دعايى كه از امام منقول نباشد، حرام نيست. خواه انسان از خود بسازد، يا ساخته هاى ديگران را بخواند و هر دعا كه به طريق ضعيف و اسناد سست روايت كنند، به قصد قربت مطلق توان خواند، نه به قصد ورود و خصوصيت، و آن ثواب كه براى دعا مذكور است، به خواننده آن مى دهند، هر چند واقعا از معصوم نباشد اين معنى هم در روايات شيعه آمده است و هم در روايات اهل سنت.
اما آن كه عبارتش از جهت عربيت غلط است، در روايت حضرت امام جواد (عليه السلام) مروى است كه فرمود: از ميان دو مرد كه در دين و فضائل برابر باشند، برتر نزد خداوند آن باشد كه در علم ماهرتر بود، راوى گفت: گفتم: فداى تو شوم، فضل اديب را نزد مردم دانستم كه در مجالس و مجامع او را گرامى دارند، اما نزد خداى تعالى چگونه است؟ فرمود: چون اديب قرآن را چنان كه نازل شده است مى خواند و دعا را هم لحن نمى آورد و غلط نمى خواند و دعاى ملحون سوى خداوند تعالى بالا نرود. (انتهى)
گويا مراد از بالا رفتن دعا سوى خداوند، غير از استجابت و ثواب است، قبول و پسنديده بودن و كمال و مرتبت داشتن، اجرى دارد زايد بر اصل دعا، و ابن فهد حلى رحمة الله گويد: كلام امام (عليه السلام) در بيان مدح و فضيلت است، نه اشتراط و توقف.
سخن آية الله مرعشى
از فوايد علامه متبحر جامع فنون العلم سيد العلماء المحققين حضرت مستطاب حجة الاسلام آية الله الحاج سيد شهاب الدين المرعشى النجفى ادام الله ايام افاضته و متع الله المسلمين بطول بقائه تيمنا و تبركا و تكثيرا للفائده، در اين مقدمه ثبت افتاد:
قال مد ظله: ((و ليلعم اءنها اشتهرت بالكاملة لانها نسختنان: الصغرى تقرب من نصف هذه وهى عند الزيديه و هذه هى الكبرى)).
بايد دانست كه اين صحيفه را كامله گفتند، چون دو نسخه است، يكى خردتر، نزديك به نصف اين نسخه كه در دست ماست و آن نزد زيديه معروف است و اين نسخه كه ما داريم نسخه بزرگ تر است.
و منها قوله مد ظله: ((اختلف فى قائل حدثنا قال المحقق الداماد انه عميد الرؤ ساء هبة الله و قال شيخنا البهايى انه ابن السكون و عن بعض ‍ المحشين انه الشيخ نجم الدين جعفر بن محمد بن نما و عن آخر انه الشيخ عربى بن مسافر و عن آخر انه فحل الفقها ابن ادريس و قيل غير هذا و على اى حال فكل من الثقاة الاجلاء)):
اختلاف است كه گوينده حدثنا در اول صحيفه كه بود؟ محقق داماد گفت: وى عميدالرؤ ساه هبة الله است و شيخ بهايى گفت: ابن سكون است و يكى از محشيان نقل كرده اند كه وى شيخ نجم الدين جعفر بن محمد بن نما است و از ديگرى نقل است كه او شيخ عربى بن مسافر و از ديگرى كه فقيه بزرگ محمد بن ادريس است و اقوال ديگر هم گفته اند، به هر حال همه از ثقات و بزرگانند.
شروح و حواشى و كتب متعلقه به صحيفه
1 - حاشيه فيلسوف الاسلام، المحقق الداماد الحسينى المرعشى.
2 - حاشيه العلامة المكثر، الفيض الكاشانى.
3 - حاشيه العلامة فى جل العلوم شيخنا البهايى، سماها الحديثة الهلالية فى رح الدعاء الثالث و الاربعين من الصحيفة المباركة.
4 - رياض العابدين، للعلامه بدين الزمان القهپايى، الشهير بالبديع الهرندى و كان شيخ الاسلام ببلدة يزد و من تلاميذ شيخنا البهايى.
5 - شرح المولى محمد صالح بن محمدباقر القزوينى الروغنى
6 - شرح المولى محمد سليم الرازى، من تلاميذ سلطان العلماء علاء الدين السيد حسين الحسينى المرعشى الشهير و قد فرغ منه 1069.
7 - شرح الشيخ على الصغير بن الشيخ زين الدين بن محمد بن صاحب المعالم، صاحب الحاشية على الكافى، التى فرغ منها سنه 1085 و هو ابن اخ الشيخ على صاحب الحاشية على شرح اللمعه.
8 - شرح رياض السالكين، للعلامة السيد عليخان الحسينى المدنى.
9- شرح صاحب رياض العلماء مولانا العلامة الميرزا عبدالله افندى.
10 - شرح السيد محسن الصنعانى الزيدى، من علماء القرآن الثالث عشر.
11 - شرح السيد محسن الشامى الزيدى.
12 - شرح السيد جمال الدين الكوكبانى الزيدى، المتوفى 1339.
13 - شرح ابن فتاح الزيدى.
14 - شرح العلامة الاستاذ الميرزا محمد على الچهاردهى الجيلانى النجفى، المتوفى 1334.
15 - شرح العلامة الميرزا جمال الدين محمد بن محمد رضا القمى المشهدى ابن اسماعيل بن جمال الدين، صاحب تفسير كنز الدقائق، يروى عن صاحب البحار.
16 - شرح العلامة المير هاشم الحسينى القمى، من علماء اواخر الصفويه.
17 - شرح العلامة السيد نصيرى الحسينى المرعشى الحائرى.
18 - شرح الكفعمى الشهير.
19 - حاشية العلامة المولى محمدطاهر القمى شيخ الاسلام ابن المولى محمد حسين الشيرازى، المتوفى 1098.
20 - حاشية العلامة الطريحى، صاحب مجمع البحرين، المتوفى 1085.
21 - حاشية العلامه السيد شرف الدين الشولستانى الحسينى النجفى، شيخ العلامة المجلسى.
22 - حاشية العلامة الشيخ حسين بن عبدالصمد، والد شيخنا البهايى.
23 - حاشية المولى مهدى البنايى التبريزى، نزيل كربلا، من تلاميذ شيخنا الانصارى، ادركته و قد طعن فى السن فاستجزت عنه تيمنا و تبركا و كان يقول انّى اروى عن الشيخ و هو عن المولى محمد سعيد القرجه داغى الدينورى و هو عن الوحيد فان كان كذالك فهو اعلى طريق الى الوحيد البهبهانى فى هذا العصر، و له شرح على خطبة مولاتنا الزهراء.
24 - حاشية السيد عبدالله كفيد سيدنا الجزائرى، المتوفى 1172.
25 - حاشية السيد بهاء الدين محمد المختارى النائينى.
26 - شرح المولى محمد، الشهير بالمولى عبدالباقى.
27 - شرح العلامة السيد افصح الدين الشيرازى لنجفى، صاحب شرح نهج البلاغه.
28 - شرح العلامة الاخوند ملا حبيب الله الكاشانى.
29 - الازهار اللطيفة فى شرح مفردات الصحيحة، العلامة السيد محمد رضا الاعرجى.
30 - شرح المفتى محمد عباس التسترى الهندى المتوفى سنه 1306.
31 - شرح آقا حسين بن الحسن الديلمانى الجيلانى.
32 - التبصرة و هو تفسير الكواشى هو مفق الدين ابوالعباس احمد بن يوسف بن حسن بن رافع بن حسين بن سودان العياس الشيبانى الموصلى، المتوفى سنة 680، المخطوط فى كتب المشكوة فى جزئين.
والصحيفة ملحقات، منها الادعية التى الحقها العلامة لمجلسى من رواية الكفعمى و شيخ الطائفة.
اسناد صحيفه سجاديه
بسيارى از علماء گويند: صحيفه شريفه از كتب مشهوره و متواتره است كه حاجت به اسناد ندارد، اما البته تواتر هيچ كتابى مانند قرآن كريم نيست. چون همه الفاظ و حروف قرآن، بلكه حركات و اعراب آن نيز متواتر است و آن عنايت و توجه كه به ضبط قرآن بود از اول ظهور اسلام تا كنون، به هيچ كتاب ديگر نبود. مثلا معلوم است در چند موضع قرآن حرف تاء را مانند سنت و رحمت متصل نوشتند و در چند جا منفصل و يك جا ((شى)) را به الف نوشتند شاى. اى غير ذلك و اين گونه تواتر در غير قرآن كريم متوقع نباشد
نسخ صحيفه در الفاظ و عبارات و زياده و نقصان و تقديم و تاءخير كلمات، اختلاف بسيار دارد و هيچ يك قادح در تواتر اجمالى آن نيست، با اين حال تيمنا و تبركا ذكر اسناد بايد كرد تا از ارسال بيرون آيد و به مسانيد پيوندد و چون سلسله اجازات، نوعا به شيخ شهيد محمد بن مكى رحمة الله منتهى مى شود.
سلسله اسناد تا شيخ معظم كه مشتمل بر شيخ بهاء الدين عاملى و سيد محمدباقر داماد و فيض كاشانى و سيد عليخان رحمة الله باشد، ذكر مى كنيم ، چون از حواشى آنان بسيار اقتباس كرديم:
اين بنده ابوالحسن بن محمد بن غلام حسين الطهرانى روايت مى كنم: صحيفه مباركه و ساير اخبار و روايات معصومين (عليهم السلام) را از شيخ عالم فقه محدث رجالى ماهر متتبع حفظة المتاخرين الحاج ميرزا حسين النورى رحمة الله، از عالم متفقه متبحر جامع العلوم العقلية و النقلية الشيخ عبدالحسين الطهرانى رحمة الله، از استاد الفقهاء المتاخرين الشيخ محمد حسن صاحب الجواهر رحمة الله، از سيد فقيه متبحر السيد جواد العاملى صاحب مفتاح الكرامة، از شيخ الاصوليين المشهور بالوحيد آقا محمدباقر البهبهانى، از والدش محمد اكمل، از محدث بارع متبحر محمد باقر المجلسى رحمة الله، از سيد اديب لغوى فاضل و حكيم كامل جامع الفضايل السيد عليخان المدنى الهندى الشيرازى رحمة الله صاحب الشرح، از شيخ فاضل شيخ جعفر بن كمال الدين بحرانى، از شيخ فاضل شيخ جعفر بن كمال الدين بحرانى، از شيخ فاضل الشيخ فاضل الشيخ الدين الحلبى، از شيخ اجل المجتهدين و بحر العرفان و اليقين الشيخ بهاءالدين محمد العاملى رحمة الله.
و هم به روايت مجلسى، از عالم جامع بين العقل و العرفان و النقل و الوجدان و الرواية مولانا محمد محسن الفيض الكاشانى قدس سره، از استاد الحكماء و الفلاسفة المتاءلهين محمد بن ابراهيم صدر الدين الشيرازى قدس سره، از شيخ محقق بهاء الدين عاملى، از والدش عالم بارع حسين بن عبدالصمد الحارثى العاملى، از سيد حسين بن جعفر حسينى كركى، از شيخ جليل على بن عبدالعالى ميسى، از شيخ امام شمس الدين الجزينى المعروف به ابن المؤ ذن، از شيخ ضياء الدين على بن السعيد شمس الدين محمد بن مكى المعروف بالشهيد.
و نيز صدر المتاءلهين شيرازى قدس سره روايت مى كند از سيد محقق اعلم المتاءخرين جامع فضائل المتقدمين سيد محمدباقر داماد قدس سره، از شيخ عالم فقيه متبحر عبدالعالى بن على الكركى، از پدرش شيخ محقق مروج المذهب على بن عبدالعالى كركى، از شيخ على بن هلال جزايرى، از شيخ فقيه زاهد ابن فهد الحلى، از شيخ فاضل مقداد السيورى عن مشايخه الى الائمة المعصومين (عليهم السلام).