غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست

قامتش را در طبیعت، اعتدالی دیگر است


چشم بیمار تو در خواب است و ابرو بر سرش

ای خوشا، بیمار، کش پیوسته باری بر سر است


زیر لب با ما حدیثی گو، که این بیمار را

مدتی شد کارزوی شربتی زان شکرست


آفتاب ما « بحمد الله» مبارک طالع است

پادشاه ما به نام ایزد، همایون اختر است


چون هلالش، هر زمان جاه و جلالی از نواست

چون صباحش، هر نفس نور و صفایی در خورست


ناله شبگیر سلمان، عاقبت شد کارگر

بخت، بیدارست و دولت یار و همت یاورست