هزار سال به امید تو توانم بود

هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود


مرا وصال نباید همان امید خوشست

نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود


مرا هوای تو غالب شدست بر یک حال

نه از جفای تو کم شد نه از وفا افزود


من از تو هیچ ندیدم هنوز خواهم دید

ز شیر صورت او دیدم و ز آتش دود


همیشه صید تو خواهم بدن که چهرهٔ تو

نمودنی بنمود و ربودنی بربود