نیک و بد ایام صفوی در ترازوی سنجش

خلاصه سخن آن که اگر نیک و بد این عهد را در ترازوى سنجش و داورى بگذاریم، بدیها بر خوبیها سبقت داشت. دوره‏اى است که از حیث نظامى خوب شروع شد و به وصفى بسیار بد و فاجعه آمیز پایان یافت؛ اگر ظهور مردى توانا و با اراده چون نادر شاه افشار به دنبال شکست شرم آور و مفتضحانه شاه سلطان حسین اتفاق نمى‏افتاد، رسوایى تاریخى ملت ایران بدین آسانیها به بوته فراموشى سپرده نمى‏شد. عهدى است که با ثروت و سر و سامان کار آغازید و به غارت و تهى دستى و نابسامانى خاتمه یافت؛ با مرده ریگى از رونق نسبى دانشهاى عقلى که در عهد تیمور و ترکمانان فراهم آمده بود، پا به عرصه حیات فرهنگى و فکرى گذاشت و با انحطاط کامل آن دانشها عمرش به نهایت رسید. قیام متعصبانه شیعیان اثنى عشرى دوره‏اى از پیروزیها و کامیابیها را پى افکند و سرانجام مردمى گرفتار انواع خرافات و اوهام باقى گذاشت که به زودى در دام بدعت گذاران عهد قاجار افتادند و بر آتش پراکندگى اندیشه‏ها و سوزاندن خرمن خرد و عقل و دانش و تدبیر دامن زده شد. نتیجه این همه عوامل نابسامانى عقیدتى و فکرى و اجتماعى و فرهنگى آن شد که جامعه ایرانى بعد از این عهد، یعنى در دوران قاجاریان، جامعه‏اى تهیدست، منحط، فاقد انگیزه‏هاى حیاتى و تحول خواهى، عارى از روحیه همدردى عمومى و احساس هم سرنوشتى، عاجز از کار و تلاش مفید، با سیاستمدارانى تهى مغز، ابله، زیاده طلب، فاسد، و تبهکار باقى ماند که تقریباً همه چیز خود را از دست داده بود و تنها گذشته‏اى افتخار آمیز داشت که آن را هم نمى‏شناخت؛ مردمان ماندند، اما احساس همبستگى ملى و انعکاس آن در وجدان فردى که زاینده، شور و غیرت و خود خواهى «ملى» بود، وجود نداشت. به قول سون هدینSven Hedin جهانگرد معروف سوئدى «ایرانى بود» در حال احتضار و سرزمینى که با خودش دشمنى داشت و خودش خودش را تهدید به سقوط مى‏کرد و فقط مسابقه میان همسایگان نیرومند، انگلیس و روسیه، آن را تا حدى سرپا نگه مى‏داشت. / کویرهاى ایران، ص 700«. سرزمینى که در حدود ده میلیون نفوس خود را که گرفتار چنگال بیمارى، جهل و ناتوانى و فقر بودند، غذا مى‏داد اما نه براى آن که زندگى کنند، بلکه فقط براى آن که نمیرند.

امروز براى نسل نوپاى ایرانى، هیچ اقدامى بایسته‏تر و شایسته‏تر از ارائه تصویرى تحلیلى، بى طرفانه، منصفانه و مستند از تاریخ گذشته این مرز و بوم وجود ندارد. چنین تحقیق و تحلیلى لزوماً تمامى عناصر و عوامل انحطاط و زایش را مى‏باید به دست نقد و بررسى بسپارد و در بیان و اظهار آن، هیچ ملاحظه و مصلحتى را بالاتر از این حقیقت که دانستن حق مردم و لازمه خود پذیرى و خود گرایى است، قرار ندهد. میراث صفوى دیرى است که بر شانه‏هاى نحیف ایرانیان سنگینى مى‏کند و بسیارى از شاخصهاى آن دوران در قالب و صورتى تازه، خود را باز تولید کرده و به حیات ادامه مى‏دهند. هم از این رو، اندک توان مردمان را براى خلق و ایجاد جامعه‏اى انسانى‏تر، آبادتر، شکوفاتر و متمدن‏تر تحلیل مى‏برد. شاید این تکلمه توانسته باشد، چرایى تفصیل این بخش از برنامه را تا حدودى توضیح داده باشد.

درک و شناخت جامعه صفوى، بدون بررسى نظام عقیدتى، توسعه و شکوفایى دانش، سطح آگاهیهاى اجتماعى، و بسیارى مسایل دیگر و به ویژه بوروکراسى و دیوان سالارى آن دوران، کامل نخواهد بود. کوشش شده، هر یک از موارد یاد شده در مقاله‏اى جداگانه به دست تحقیق و بررسى سپرده شود.