القاب پادشاهان ايراني در دوره اسلامي

دوره اسلامي فرا رسيد و ايران يكي از اركان آن شد. غلبه عنصر عرب بر ايرانيان و ورود آنها در ايران با ورود دو چيز مهم به اين كشور همراه بود. يكي دين حنيف اسلام و ديگري زبان عربي كه زبان قرآن و دين جديد بود. ايريانيان به اسلام گرويدند و از آن استقبال كردند. شاهنشاهي ايراني به والي عربي كه از شبه جزيره عربستان ميآمد و به صفات بدوي و دور از تمدن كهن ايران متصف بود مبدل شد وبالطبع استعمال القاب شاهي منسوخ گرديد و چون ايرانيان براي راندن عنصر عرب به تلاشهايي دست زدند سعي كردند كه زبان فارسي را زنده كنند، اما اين زبان ، زبان پهلوي نبود بلكه زبان تازه اي بود كه در سايه اسلام نمو كرد و چون يكي از لهجه هاي ايراني بود كه رسميت مي گرفت واژه هاي «شاه» و «شاه شاهان» ، «پاتيخشاه» و «خوتاي» با تغييرات مختصري در آن راه يافت . واژه «شاه» كه از قديمترين عهد بكار برده ميشد همچنان استعمال گرديد. واژه مركب «شاهنشاه» نيز در دوره هاي مختلف اسلامي بصورتهاي گوناگون بكار ميرفت و بسطي يافت مثل «شاهنشاه» و «شاهنشه» و «شهنشه» و «شهنشاه» و همچنين دو واژه «پاتيخشاي» و «پاتيخشاه» به زبان فارسي دوره اسلامي راه يافت و هنوز هم بصورت «پادشاه، پادشه، پادشاه و پدشاه» بكار ميرود.

اين كلمه در زبان فارسي تنها به معناي حكمران و ملك نيامده است بلكه معاني مختلف ديگري مثل : بزرگ، عظيم، شريف و برگزيده دارد، چنانكه در تركيبهاي اين كلمه با ساير كلمات ديده ميشود مانند ، شاه عرب يعني پيغمبر اكرم حضرت محمد بن عبدالله (صلعم) و شاه مردان كه كنايه از علي بن ابي طالب عليه السلام است .

مصادر تاريخي اسلامي چنين اشاره مي كنند كه لقب «شاهنشاه» پس از زوال دولت ساساني تا مدتي بكار نرفت، سبب اين امر آن بود كه براي اين واژه در زبان عربي معادل «ملك الملوك» را انتخاب كرده بودند و بي شك اين كلمه در زبان عربي عهد اسلام مفهوم «الله» را داشته است كه برهمه ملوك پادشاه است و اسلام تقرب به خداوند را در عمل صالح ميدانست نه به سلطه وعظمت و نسب و كبريايي كه پادشاهان ايران بدان زينت مي يافتند.

نخستين سلسله ايراني كه لقب پادشاه را عنوان رسمي خود قرار داد آل بويه بود . فرزندان ركن الدوله حسن (223 – 336 هجري) چه آنها كه در عراق عرب و فارس و خوزستان و كرمان حكومت مي كردند و چه آنها كه در عراق عجم و بلاد ديلم و گيلان و بلادي كه به اسم جبل (قهستان، كهستان) خوانده ميشد فرمانروايي داشتند، سبب انتخاب اين لقب و عدم توجه بوييان به القاب اسلامي آن بود كه نسب اين پادشاهان به شاه ساساني بهرام گور ميرسد، همان بهرام گوري كه كتب تاريخ در باب پرورش او در ديار مناذره و به دست آوردن پادشاهي ساساني به كمك ايشان سخنها گفته اند و معتقدند كه به صفات عربي و خصال بدوي متجلي بود و به عربي شعر مي گفت. بنابراين نسبت اين خاندان (بوييان) به مؤسس سلسله ساساني «ادشير بابكان» ميرسد و چون آل ساسان لقب شاهنشاه را عنوان پادشاهي خويش قرار داده بودند، آل بويه نيز بدانان تأسي جستند .

افول ستاره خاندان بويه با ظهور دو سلسله جديدي كه در ايران حكومت كردند و اصلاً ايراني نبودند مصادف شد. اين دو سلسله از جمله تركاني بودند كه پس از اسلام آوردن به ايران وارد شدند. يكي از اين دو سلسله غزنوي است، محمود غزنوي و فرزندانش قسمتي بزرگ از قلمرو آل بويه را تسخير كردند و دولتي تشكيل دادند كه ميانه و جنوب شرقي ايران و قسمتي از كشور هندوستان را شامل ميشد. ناحيه غربي و بقيه قسمتهاي ايران تحت تسلط سلاجقه كه از تركان قبايل غز بودند قرار گرفت. اين دوسلسله لقب «سلطان» را عنوان پادشاهي خود كردند. سلطان محمود غزنوي (387 – 421 هجري) نخستين اميري بود كه اين لقب را اختيار كرد. ليكن شعرا و مداحان دستگاه او و يا نويسندگاني كه در دواوين دولتش بكار مشغول بودند از راه مدح و براي بيشتر تقرب يافتن القاب «پادشاه و شاهنشاه» را در شعر و نوشته خود براي او مي آوردند.