بازگشتن آرامم نمی کند

حتا به شعر

راه رفتن آرامم نمی‏کند

که نخواست همگامم باشد آن دیگری

اما چه بگویم

وقتی زخم‏ها در شعرم متولد می‏شوند

و اندامم در کلمات آرامش می‏یابند

تار است کلماتی که به آن دلبسته‏ایم

سرد‏ است روزهایی که در آن زندگی می‏کنیم

و خبری نیست از مقصدی که پیش رو داریم