میون صفحه آبی لکه سردی رو دیدم
توی اون نگاه پاکش چه غمو دردی رو دیدم
با خودش آهسته می گفت ای خدای نازنینم
کاش می شد از اون نگاهش گل عاشقی بچینم
تمومه هستیمو دادم تاکه اون یه روز بشه ما
آخ که هیچکی نمیدونه تو دلم نمونده جز آه
روز و شب دارم می گردم که اونو بدست بیارم
اما راه تموم نمیشه دیگه طاقتی ندارم
چی بگم خدای خوبم عشق ما برام یه خوابه
آرزوی داشتن او مثل راه رفتن رو آبه
تمومه هستیمو دادم تاکه اون یه روز بشه ما
آخ که هیچکی نمیدونه تو دلم نمونده جز آه
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)