اتزیو:اتزیو اودیتوره مانند نسخه ی قبل،شخصیت اصلی این نسخه از بازی است.داستان زندگی او در بازی دقیقا همان چیزی است که در بخش قبل خواندیم و نیازی به توضیح اضافه ای نیست.
اتزیو در این نسخه از نظر ظاهری کمی پیر تر شده است،با این حال افزایش سن او،مانند افزایش سن شخصیت هایی مانند داوینچی ان چنان محسوس نیست.در طول این سال ها،شخصیت اتزیو کمی دچار تغییر شده است،کمتر متلک می اندازد.در این نسخه اتزیو به مقام مستر اساسین رسیده است و دیگر می تواند به طور کامل احساساتش را کنترل کند.اتزیو دیگر از انتقام به عنوان یک انگیزه استفاده نمی کند،همچنین او جان کسانی را که نیازی به مرگشان نمی بیند،می بخشد.
ماریو:مدتی بعد از وارد شدن اتزیو به vault عمویش ماریو به دنبال وی به vault می رود و اتزیو را در حالی که کار خود در vault تمام کرده می بیند.ماریو به اتزیو کمک می کند تا همراه هم از واتیکان فرار کرنند.انها هنگام فرار به Tiber island می رسند و ماریو از اتزیو می خواد که POE را به داخل رود بندازد.اتزیو نمی تواند این کار را انجام دهد بنابراین ماریو به اتزیو اجازه می دهد که تا وقتی که بخواهد از سیب مراقبت کند.به هر حال بعد از گفت و گو درباره ی سیب،ماریو و اتزیو از رم خارج می شوند و به طرف مونتریجیونی راه می افتند.مدت کوتاهی بعد از رسیدن انها به مونتریجیونی،شهر مورد حمله ی سپاهیان چزاره بورجیا قرار می گیرد.ماریو سریعا اتزیو را ملاقات می کند و به او می گوید که می تواند از سیب مراقبت کند و به اتزیو می گوید که نیرو های چزاره را نابود کند.ماریو به تخلیه ی مردم شهر مشغول می شود،ولی موفق به انجام این کار نمی شود،زیرا نیرو های چزاره او را زخمی و اسیر می کنند و نزد چزاره می برند.در همین هنگام دروازه ی اصلی شهر توسط سپاهیان چزاره نابود می شود و ماریو سعی می کند وارد مونتریجیونی شود.اما به دلیل زخمش درست جلوی دروازه ی شهر بر زمین می افتد.چزاره به کنار او می اید،و در حالی که سیب را در دستش گرفته است،گلوله ای به ماریو شلیک می کند و اتزیو را به رم دعوت می کند.
ماریو یکی از اشراف زاده ی های ایتالیایی بود و به شیوه ی همه انها لباس می پوشید.او همواره لباسی پر زرق و برق و بلند می پوشید و موهایی مشکی و صاف داشت. از دیگر نشانه های ظاهری او،زخمی بود که بر روی صورتش داشت و باعث کور شدنش شده بود.این زخم هنگامی ایجاد شده بود که ماریو،زیرزمین ویلا را جست و جو می کرد تا به دنبال کفن (66مین POE) بگردد.
ماریو مردی بی ادب و خشن بود و خاندان Pazzi وی را دائم الخمر می دانستند.وی علاقه ی زیادی به جنگیدن و نبرد داشت.
بر روی شانه ی چپ لباسش لوگوی اساسین ها دوخته شده بود و روی شنلش علامت خاندان اودیتوره به چشم می خورد.
همچنین او همیشه دستش را روی شانه ی کسی می گذاشت که با او صحبت می کرد.این کار او احتمالا به دلیل ایجاد حس دوستی و نزدیکی در فرد مقابل بوده است.
Niccolò di Bernardo dei Machiavelli:بعد از اینکه اتزیو از رم بر می گردد،ماکیاول در جلسه ای حاضر می شود تا به سخنان اتزیو درباره ی vault گوش دهد.او وقتی می فهمد اتزیو رودریگو را نکشته،به شدت از دست اتزیو خشمگین می شود و برای کشتن رودریگو به سمت رم راه می افتد.
صبح فردا،مونتریجیونی توسط چزاره بورجیا مورد حمله قرار می گیرد.نیکولو ماکیاول در این جنگ غایب است،La Volpe فکر می کند که ماکیاول برای اساسین ها کار می کند و به اساسین ها خیانت کرده است.
ماریو اودیتوره،عموی اتزیو به وسیله ی چزاره کشته می شود و بین اساسین ها بی نظمی ایجاد می شود.نیکولو اساسین ها را منظم کرده و انها را در Tiber island مستقر می کند.
در نبرد مونتریجیونی تیری به شانه ی اتزیو اصابت می کند و این زخم باعث می شود که او در مسیر رم از حال برود.نیکولو او را پیدا می کند و او را بدست زنی می سپارد تا اتزیو را درمان کند.بعد از بیدار شدن اتزیو،ان زن به اتزیو می گوید که نیکولو منتظر توست.
پس از اینکه نیکولو اتزیو را ملاقات می کند،او را از وضعیت تاسف بار رم مطلع می کند و مقداری پول به او می دهد تا برای او تجهیزات بخرد.همچنین نیکولو،پیروان رومولوس را به اتزیو معرفی می کند،زیرا نیکولو فکر می کند که انها برای بورجیا کار می کنند نیکولو سیستمی به اتزیو معرفی می کند تا بتواند سریع تر درون رم سفر کند.انها با استفاده از این سیستم به مخفی گاه اساسین ها می روند.فابیو ارسینی،از معدود متحدان اساسین ها،این مکان را به انها قرض داده و در انجا منتظر ان هاست.
در سال 1503،La Volpe مطمئن می شود که نیکولو یک خیانت کار است و برای این حدثش هم دلایل کافی دارد.او به اتزیو می گوید که تصمیم دارد نیکولو را بکشد،در حالی که اتزیو مطمئن است که نیکولو خائن نیست.La Volpe برای کشتن نیکولو بسوی مقر اساسین ها حرکت می کند.اما در این بین اتزیو می فهمد که یکی از دزدان خود La Volpe به انها خیانت کرده است.اتزیو به سرعت به مقر اساسین ها می رود تا جان نیکولو را نجات دهد.خوشبختانه اتزیو به موقع به مقر می رسد و اتفاقی برای نیکولو پیش نمی اید.
بعد از سه سال،ماکیاول متوجه می شود که اتزیو رهبر مناسب تری برای فرقه است،اتزیو بود که اساسین ها را برای نبرد در مقابل رودریگو رهبری کرد و اساسین ها را به شکوه سابق خود بازگرداند.بنابراین بعد از اینکه کلودیا،خواهر اتزیو وارد فرقه شد،نیکولو اتزیو را در راس فرقه قرار می دهد و او را به عنوان grand master اساسین ها بر می گزیند.
وقتی اتزیو درباره ی علت این تصمیم از نیکولو سوال می کند،نیکولو می گوید که حکومت او فقط به علت وجود اتزیو پای بر جا بود و اتزیو همواره به او در مامویت های مختلف کمک می کرده.در مقابل،اتزیو نیکولو را به عنوان مشاور اعظم (مورد اعتماد ترین مشاور) انتخاب می کند.
ماکیاول درمقر اساسین ها به تربیت اساسین ها و اجرای فرمان های اتزیو می پردازد.وی برای تماس با اتزیو از کبوتر نامه بر استفاده می کند.
بعد ها نیکولو به اتزیو می گوید که می خواد درباره ی او یک کتاب بنویسد.اتزیو موافقت می کند اما از وی خواهش می کند تا ان را به اختصار بنویسد.این ممکن است اشاره ای به کتاب the prince ، نوشته ی او باشد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)