خودشكن

اين مرد خودپرست
اين ديو اين رها شده از بند
مست مست
استاده روبه روي من و خيره در منست
گفتم به خويشتن
آيا توان رستنم از اين نگاه هست ؟
مشتي زدم به سينه او
ناگهان دريغ
آيينه تمام قد رو به رو شكست