غبارآلودِ صحرای غم
دیدگان‌ات به تعریف می‌انجامد

همه آسمان‌های قلب‌ات گرفته‌اند
برهوتِ ذهن‌ات فشرده و سرد گشته
و زیر خاکِ قدم‌های‌ات جنبشی به پا نمی‌خیزد

موهای قیرگون‌ات
به نوازشِ غم‌باده‌ی صبح
استوار است
و بیمارگونه لبخندت
به هیچ!

نگاه کن
خراب مکن
تباه مشو