داستان‏ها و حكايت‏هاى بى‏شمارى از تَنّائيم، و خصوصيات فردى و شخصيت آنان سخن مى‏گويند و آنها را به درون زندگى ما وارد مى‏سازند. در همين دوره فردگرايى بود كه آن دسته از دانشمندان را كه منصبى شرعى دريافت مى‏داشتند رَبّى(12) ناميدند، ولى بقيه دانشمندان كه سِميخا(13) نگرفته بودند، هم‏چنان به همان نام خودشان شناخته مى‏شدند. اين ابداع به افزايش شمار دانشمندان و ارتقاى رتبه آنها انجاميد.
هيلل و شَمّاى موجب ظهور پديده‏اى جديد در زندگى يهودى - شكل‏گيرى و بروز دو مكتب كه به نام خود آنهاست (بت هيلل و بت شَمّاى(14)) - شدند. برخلاف تمام مشاجراتى كه بين آن‏دو بيداد مى‏كرد، هر دو مكتب در چارچوب يهوديتى كه به‏طور سنتى پذيرفته شده بود، قرار داشتند. نزاع‏هاى هَلاخايى ميان اين دو مكتب تا چندين نسل ادامه يافت و سرانجام، ديدگاه‏هاى مكتب هيلل حاكم گرديد. هر دو مكتب، تا حدودى بيانگر شخصيت پايه‏گذاران خود هستند. هيلل، ناسىِ سَنهدرين، در خانواده‏اى ثروتمند به دنيا آمد، اما در تنگدستى شديد، براى تحصيل به اورشليم رفت. بااين حال، او از پذيرش هرگونه كمك مالى از سوى بستگانش سر باز زد. وى به خاطر پيشرفت‏هاى غيرقابل انتظارش به مقام ناسى نايل آمد؛ اما برخلاف جايگاه بلندش، هرگز تماس با مردم عادى و رفتار متواضعانه و ساده‏اش را ترك نكرد. اندرزهاى كوتاه و پرمغز او از بلند نظرى، پرهيزگارى و عشق وى به انسان حكايت مى‏كنند. از سوى ديگر شَمّاى، معمارى است كه به صداقت و پايدارىِ بيش از حد، بر آنچه انجام مى‏داد، شهره بود. برخلاف هيللِ خوش‏مشرب، شَمّاى زود به خشم مى‏آمد و درباره خود و ديگران با موازين خشك و سخت قضاوت مى‏كرد. شاگردانش نيز تا حد زيادى به او شبيه‏اند؛ آنان بذله‏گويى، حاضرجوابى و سخت‏گيرى در قضاوت را از او فراگرفتند و با اين‏كه در اقليت بودند، در شرايط مساوى، در مقابل مكتب بسيار ليبرال هيلل ايستادند. مشاجره‏هاى ميان دو مكتب، اغلب بسيار داغ و گاهى شونت‏آميز بود. حكايت معروفى است كه مى‏گويد:
روزى بت‏پرستى نزد هيلل آمد و پافشارى كرد كه مى‏خواهد تمام تورات را در حالى كه روى يك پاى خود ايستاده است بياموزد. هيلل براى آن كه شريعت يهودى را دريك جمله معرفى كرده باشد، در جواب وى يكى از مشهورترين اندرزهاى خود را چنين بيان داشت: «آنچه را كه براى خود نمى‏پسندى براى ديگران نيز روا مدار. اين است تمام تورات؛ حال برو و بياموز.»