نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25

موضوع: تاریخ کوروش بزرگ

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    تاریخ کوروش بزرگ

    پیش‌ درآمد

    1. شمار کمی از آدمیان هستند که اثرگذاری­شان در تاریخ باعث پایان یافتنِ یک دوره­ی تاریخی و آغاز دوره­ای نو انجامیده است. کمترند کسانی که برای چنین تاثیری برنامه­ریزی کرده و آن را با موفقیت اجرا کرده‌اند. کهن­ترین نمونه­ی این کسان، کوروش بزرگ است. او اولین کسی نبود که برنامه­ای برای دگرگون ساختن گیتی را تدوین و اجرا کرد، اما اولین کسی بود که در انجام چنین کاری کامیاب شد و نامش تا روزگار ما باقی مانده است.

    گذاری که با نام کوروش مُهر خورده است، در جامعه‌شناسی تاریخی با عنوانِ دگردیسی جامعه­ی کشاورزی ابتدایی به کشاورزی پیشرفته شناخته می­شود. کوروش بنیانگذار دنیایی است که در آن تمرکز سیاسی غول­آسایی در ترکیب با نخستین شکلِ دولت رفاه و اقتصاد برنامه­ریزی شده­ی دولتی پدید آمد. محصول کار کوروش چنان سترگ بود، که تمام تاریخ­ نویسان، تا بیست و پنج قرن بعد او را ستودند، و کردار و رفتارش را سرمشق شاهی آرمانی دانستند. در بزرگداشتِ اثرگذاری این نخستین شاهِ ایرانی، گوشزد کردن همین نکته بس که بخش عمده­ی مردمانی که ما متمدن می­دانیم و تاریخ­شان را کاوش می­کنیم، در بیست و پنج قرن گذشته زیر تاثیر کوروش زیسته­اند، و در جهانی که شالوده­اش را وی ریخت، تکاپو می­کردند. کوروش با این تعبیر، معمایی بزرگ است. شخصیت­های تاریخی زیادی وجود دارند که وقتی پژوهشگر به زندگی­شان می­پردازد، لکه­هایی تیره را بر چهره‌شان تشخیص می­دهد. کدام پادشاهی را دادگرتر و هوشمندتر از داریوشِ بزرگ می­توان یافت، و کیست که پس از فهمیدن راز گوماتای دروغین کمی از احترامی را که نامش برمی­انگیخته، بر باد رفته نداند؟ دانستن این حقیقت که داریوش خود بردیا را کشته و در کتیبه­ی بیستون به دروغ او را مغی غاصب دانسته، لکه­ایست بر چهره­ی داریوش. با شدتی بسیار بیشتر از این، رفتار دیوانه­وار و خونریزانه­ی اسکندر و تیمور و چنگیز هم اگر با دقت خوانده و فهمیده شوند، جایی برای احترام گذاشتن به این چهره­های دوران­ساز باقی نمی­گذارند. با این وجود کوروش در این میان استثناست. در سرگذشتش لکه­ی تیره­ای نمی­توان یافت، و این چنان غیرعادی است که ناچاریم فرض کنیم لکه­هایی از این دست در زندگینامه­ی او هم وجود داشته، اما با مهارت و اشتیاق از یادها رفته­اند. و باز این پرسش زورآور می­شود که چرا؟ چطور شده که مردمی که همگان مغلوب کوروش شدند، در بزرگداشتش چنان کوشیدند و او را چنان ستودند که در زمان زندگی­اش هیچکس اثری از جنبه­های منفی شخصیتش ثبت نکرد و تا بیست و پنج قرن کسی نکته­ی ملامت­باری را درباره­اش به یاد نیاورد؟

    2. در حدود سال 1595 پ.م، شاه کشور هیتی که مورسیلیس نام داشت، در حمله­ی برق‌آسایی مهمترین شهر میانرودان باستان، یعنی بابل را فتح کرد. مردم بابل برای دفاع از شهر خود بسیار کوشیدند. اما شکست خوردند. پس از سقوط شهر، مورسیلیس بعد از چند هفته ناچار شد به کشور خویش برگردد و بابل را به حال خود رها کند. فرزندان او هرگز نتوانستند بر بابل حکومت کنند .درحدود 1240 پ.م، شاه آشور که توکولتی نینورتا نام داشت، پس از غلبه بر مقاومت شدید بابلی­ها موفق شد این شهر را فتح کند، اما او هم نتوانست بر این کشور حکومت کند و بعد از چند ماه به دنبال شورش بابلیان از این قلمرو رانده شد. در 700 پ.م، شاه آشور به نام سناخریب به بابل تاخت و این شهر را تسخیر کرد. او پیش از این هم دو بار بابل را فتح کرده بود و هر دو بار به خاطر شورش مردم بابل ناچار شده بود ارتش خود را از آن منطقه خارج کند. این بار او شهر بابل را با خاک یکسان کرد و مسیر رود دجله را برگرداند و این منطقه­ی باستانی را به باتلاقی متروک تبدیل کرد. با این وجود فرزندانش بعد از چند سال او را کشتند و شهر بابل را دوباره بازسازی کردند و استقلال ظاهری­اش را به رسمیت شناختند. فرزندان سناخریب تا 40 سال بر بابل فرمان راندند و در این مدت بابل چندین بار شورش کرد. در 539 پ.م مردم بابل دروازه­هایشان را بر کوروش گشودند و شاه پارس­ها بدون نبرد وارد شهر شد و نخستین قانون موسوم به حقوق بشر را همزمان با متحد شدن اقوام مقیم ایران زمین، اعلام کرد. پس از آن جانشینان کوروش تا 230 سال بر بابل فرمان راندند. در تمام این مدت بابلیان به شماره­ی انگشتان دست شورش کردند، و جز یکی از این شورشها –در زمان داریوش بزرگ- بقیه­شان توسط خودِ مردم بابل و بدون دخالت گسترده­ی ارتش شاهنشاهی هخامنشی، فرو خوابانیده شد. بابل تنها شهری نبود که چنین وضعیتی داشت، تاریخ دراز ایلام، انباشته از نام فاتحانی است که توانستند شهر شوش را تسخیر کنند. اما هیچ یک از آنها نتوانستند بر ایلام حکومت کنند، و فرزندان هیچ یک از آنها حکومت بر این سرزمین را از پدرانشان به ارث نبردند. با این وجود کوروش شهر شوش را فتح کرد و فرزندانش حدود دو و نیم قرن بر این سرزمین فرمان راندند. در این مدت، عیلامیان تنها یک بار شورش کردند که آن هم تنها چند ماه طول کشید. کافی است به همین دو مورد کوچک نگاه کنیم، و دریابیم که چیزی غیرعادی در مورد کوروش وجود داشته است. شاهان زیادی بوده­اند که در مدت عمر یک انسان قلمروی بزرگ را با تاخت و تاز خود ویران کرده و دولت­های مقتدری را نابود کرده باشند. اما هیچ کدام از آنها نتوانستند این قلمرو را برای خاندان خویش نگه دارند و همه­شان با اهرم ویرانی و کشتار و خشونت در انجام این کار موفق شدند. کوروش نخستین و برجسته‌ترین کسی بود که با ابزارهایی متفاوت به این عرصه­ی قدیمی گام نهاد و نتیجه­ای متفاوت را نیز به دست آورد.

    3. این متن، شرحی است بر زندگی نخستین شاه ایران، که با هدف فهمیدن کوروش نوشته شده است. هدفِ من بزرگداشت او، یا اندرز دادن بر مبنای زندگی­اش نیست. چون 25 قرن است که مردمان چنین کرده­اند و هنوز هم می­کنند و متونی از این دست اندک نیستند. هدف من، گشودن رازِ ماندگاری نام او، و تحلیل دلایل اثرگذاری شگرف اوست. اثری که دامنه­اش به حوزه­ی سیاست و تاریخ اجتماعی محدود نمی­شود، بلکه تا قلمرو فرهنگ و باورهای عمومی نیز بسط می­یابد. برای دستیابی به چنین تحلیلی، باید به تمام منابع معتبر موجود در مورد کوروش نگریست، و نگرشی در حد امکان نقادانه را نسبت به آنها و نسبت به کوروش در پیش گرفت. تا شاید از این میان حقیقتِ آنچه که کوروش بود، کمی بهتر فهمیده شود. آنچه که امروزه در مورد کوروش گفته و نوشته می­شود، چیزی جز بازگو کردن دوباره و چندباره­ی روایاتی یونانی نیست، که انباشته از نقاط تاریک و موارد نقدپذیر است. کتاب­هایی که در سالیان اخیر در ایران منتشر شده­اند، با وجود توجهی که جامعه­ی کتابخوان ایرانی نسبت به کوروش نشان داده­اند، همچنان در چارچوب تنگ این داستان­ها اسیر است. به طوری که با خواندن یکی از آنها می­توان مطمئن بود که مطالب سایر کتاب­ها نیز دانسته شده است[1]. کتاب­هایی که که از متون هرودوتی گامی پیشتر بگذارند –مانند کتاب یونان­پرستانه و ضدایرانی کوک[2]،- یا به راستی نقادانه و عالمانه باشند –مانند اثر درخشان بریان[3]- بسیار انگشت شمارند، اگر که به همین دو مورد محدود نباشند. از این روست که مردم کشوری که کوروش بنیان نهاد، درباره­اش بسیار اندک می­دانند. ایرانیان نام کوروش را تا همین دو قرن پیش نمی­دانستند و از مجرای ترجمه­ی آثار جهت­دار و از دریچه­ی چشم اروپاییان بود که کوروش را دیدند، و همچون ایشان و همگان، او را ستودند. این تنگنای نگاه و کم دامنه بودن منابع و داده­هایی که مورد استفاده­ی علاقمندان ایرانی قرار می‌گیرد، نه شایسته­ی وارثان کوروش است، و نه کافی برای کسانی که دستیابی به تصویری راستین از او را انتظار دارند. کارِ بازسازی بسیاری از شخصیت­های تاریخی از آن رو دشوار است که اسناد و مدارک تاریخی اندکی در موردشان وجود دارد. مدارکی باستانی که داستان زندگی مردان بزرگ را روایت می­کنند، کمیاب هستند. شخصیت­هایی مانند حمورابی، سناخریب، سزار و داریوش بزرگ، مدارک زیادی از خویش بر جای گذاشته­اند، اما تمام این متون به فرمان خودشان در قالب مدارکی تبلیغاتی و سیاسی نگاشته شده­اند و محورشان جنگ­ها و کشورگشایی­ها و تدبیرهایی سیاسی است که انجام داده­اند. در این مدارک، درباره­ی زندگی شخصی این افراد اطلاعات بسیار اندکی وجود دارد. در مورد کوروش بزرگ، وضعیت معکوس است. تنها مدارک مهمی که از دوران او به دست ما رسیده، نبشته­ی استوانه­ای حقوق بشر است، که بنا بر قاعده­ی مرسوم، متنی سیاسی، اما بسیار بحث برانگیز است. تقریبا تمام چیزهایی که در مورد کوروش می­دانیم و روایت­هایی که از نویسندگان جهان باستان در موردش به جا مانده، به کسانی مربوط می­شود که نه ایرانی بوده­اند و نه با او از نزدیک آشنایی داشته­اند. جالب آن است که تمام این افراد هم از جنبه­ی شخصی و خصوصی به زندگی کوروش نگریسته­اند، همواره فتوحات و کشورگشایی­هایش را در کنار اخلاق و شخصیتش دیده­اند و بیشتر در مقام فردی ویژه – ونه کشورگشایی کامیاب- به او نگاه کرده­اند.

    4. در علم تاریخ، هر اثرِ معنادار به جا مانده از گذشته که بتواند به ما در مورد ماهیت یک موضوع یا جزئیات یک رخداد اطلاعاتی به دست دهد، متنی تاریخی محسوب می­شود. با این تعبیر، متونی که در مورد کوروش وجود دارد، در سه رده­ی اصلی می­گنجند. یک رده، متونی تاریخی هستند که مانند کتیبه­ی حقوق بشر یا سنگ نبشته­ها­ی تخت جمشید بر روایتی رسمی و دولتی از کوروش متمرکز شده­اند و او را قانون­گذار و شاهنشاهی بزرگ می­نمایند. مجموعه­ای از متون تاریخی که توسط دشمنان کوروش نوشته شده - مانند سالنامه­های بابلی و اسناد ایونی و لودیایی- نیز باید در همین گروه رده­بندی شوند. و جالب است که آنان نیز کوروش را همچنین می‌نمایند: پادشاهی دادگر و نیکخواه و رهبری شایسته. دومین رده، به زندگینامه­هایی مربوط می­شود که در جهان باستان نگاشته شده و کوروش را همچون شخصیتی آرمانی تصویر کرده­اند و زندگی او را سرمشقی برای شاهان و اشراف زادگان دانسته­اند. بخش عمده­ی متونی که در این زمینه وجود دارند، یونانی هستند. تواریخ هرودوت و کوروش­نامه­ی کسنوفانس در این میان جایگاهی ارجمند دارند. سومین رده، به متونی دینی مربوط می­شوند که کوروش را همچون پیامبری برگزیده و مردی مقدس جلوه می­دهند. بخش عمده­ی متونِ به جا مانده از این رده خاستگاه توراتی دارند. هرچند ردپاهایی از اساطیر مرتبط با کوروش را در اوستا هم می توان یافت.

    5. هدف این نوشتار مرور منابع کهن درباره­ی کوروش است، تا در گام نخست تصویری در حد امکان عینی و دقیق از او به دست آید. گام دوم، آن است که این تصویر تحلیل شود و جایگاه و کارکرد آن به عنوان سرمشقی فرهنگی و الگویی برای من آرمانی و ابرقهرمانان ایرانی مورد کنکاش قرار گیرد. من در این بررسی از بسیاری از جنبه­ها برداشت­ کلاسیک تاریخ­دانان معاصر درباره­ی کوروش را خواهم پذیرفت. اما بخشی از تفسیرهای امروزین در این زمینه را به دلیل غیرعلمی بودن و محدود ماندن­شان به یکی از رده­های منابع یاد شده، مردود می­دانم. فکر می­کنم روایتهای موجود در مورد کوروش، که کم یا بیش بر منابع سه گانه­ی بالا استوار شده­اند، در چهار رده­ی عمومی می­گنجند.

    رده­ی نخست، روایت­هایی تاریخی را در بر می­گیرد که مورخانی جدی با تلاش برای بازسازی واقعیت عینی این شخصیت تاریخی، پدید آورده­اند. سخت خواهم کوشید تا کتابی که در دست دارید، هم در این طبقه از روایت­ها جای گیرد. رده­ی دوم، روایت­های مورخانی هستند که کمتر جدی و موشکاف بوده­اند. این روایت­ها عموما بر یکی از منابع باستانی در مورد کوروش مبتنی هستند و قالب هنجارین­شان از استخوان­بندی داستان­های هرودوت درباره­ی کوروش تشکیل شده، که با عناصری جسته و گریخته از کوروش­نامه­ی کسنوفانس تزیین شده است. با وجود آن که این دو متن منابع ارزشمندی برای پژوهشگران هستند. اما بسنده کردن به آنها اگر کاری سطحی نباشد، تنبلانه و ناکافی است. افسوس که امروزه روایتِ موجود در بخش عمده­ی کتاب­های کلاسیک تاریخی به این رده مربوط می­شود. فرهنگنامه­ها، متون مرجع، و بخش عمده­ی کتابهای درسی تاریخ که از کوروش نام برده­اند، به چنین تصویر ناقص و نادرستی بسنده کرده­اند. رده­ی سوم، متونی هستند که با دیدی یک جانبه­نگر و با هواداری متعصبانه نوشته شده­اند. جالب آن است که بخش مهمی از این متون را خودِ ایرانیان ننوشته­اند. بلکه نویسندگانشان یهودیانی بوده­اند که با یادآوری خاطره­ی کوروش به دنبال مشروعیتی برای تاریخ گذشته­ی خود می­گشته­اند، یا مورخانی جدید که می­کوشیده­اند تا مفاهیمی مانند دموکراسی، حقوق بشر، یا رواداری دینی را از سرگذشت او استخراج کنند. در همین جا بر این نکته پافشاری کنم که کوروش، در میان تمام شخصیت­های تاریخی گرامی­ترین شخصیت برای من است. اگر بخواهم صریح‌تر باشم، باید بگویم این بزرگترین شخصیت تاریخی­ایست که در چشم من همچون قهرمانی ستودنی جلوه می­کند. من کوروش را بنیانگذار بسیاری از مفاهیم ارزشمند امروزین­مان می­دانم. اما به هیچ عنوان او را موجودی استعلایی و عاری از خطا نمی­بینم. از این رو روایت­های ستایشگرانه­ی افراطی و ناپژوهیده را به اندازه­ی برداشت­های تاریخی یکجانبه­نگرانه­ای که در موردش وجود دارد، نادرست می­دانم. چهارمین رده از روایت­هایی که در مورد کوروش وجود دارد، به مجموعه­ای از تبلیغات سیاسی مربوط می­شود که از سه چهار دهه­ی پیش آغاز شده و هدفش تضعیف هویت ملی ایرانیان است. متونی معمولا ناخوانده مانده و نامقبول در میان اهل فن، و منفور در میان عموم مردم وجود دارند، که می­کوشند کوروش را مردی خونخوار، فاتحی بیرحم، با مجموعه­ای از صفات نامطلوب جلوه دهند. این متون، با توجه به بی­سابقه بودنشان در جریان تاریخ، مبنایی در منابع سه گانه­ی یاد شده ندارند. از این رو بیشتر بر تخیلات و هیجانات عاطفی نویسندگانشان متکی هستند تا مستنداتی قابل توجه. از این رو برداشت­هایی علمی تخیلی مانند این که کوروش رئیس یک قبیله­ی اسلاو بوده، یا به قتل و غارت عادت داشته، یا این که همجنس­باز بوده هم در لابه­لای چنین متونی دیده می­شود. این موارد به گمانم باید در متونی درباره­ی آسیب­شناسی تبلیغات سیاسی یا روانشناسی اجتماعی مورد وارسی قرار گیرند، و در بحث ما ارزش بحث ندارند. بدیهی است که این رده از متون کاملا از دایره­ی بحث ما خارج هستند. هرچند مرور برخی از آنها اگر در ترکیب با تحلیل ما از جایگاه اساطیری کوروش و واکنش­های روانشناختی مردم به شخصیتش نگریسته شوند، می­توانند سرگرم کننده و آموزنده باشند. به گمان من چهره­ی کوروش، توسط روایت­های رده­ی دوم و سوم مخدوش شده است. (خوشبختانه رده­ی چهارم به قدری ناخوانده و در انزوا مانده که به خدشه­ای منتهی نشده است.) این خدشه، از جنسِ بدگویی و زشت­نمایی مورد آرزوی اعرابی نیست که از ایرانی بودنِ این نماد اساطیری ناخرسندند، بلکه اتفاقا از جنس ستایش همه جانبه و غیرنقادانه­ایست که راه را بر شناخت دقیق کوروش می­بندد. اگر بخواهیم به منابعی محدود یا برداشتی نقدناپذیر کفایت کنیم، هرگز نمی­فهمیم کوروش واقعی که بوده و به چه دلیل در تاریخ جهان اهمیت داشته است. هدف من از نگاشتن این متن، به دست دادن روایتی نقادانه و تحلیلی از شخصیت کوروش است، و ذکر دلایلی که او را تا مرتبه­ی مردی تاریخ­ساز در سطح جهانی برکشیده است. در بیست و پنج قرن گذشته، مانند امروز، تمام متونی که در مورد کوروش نوشته شده و جدی انگاشته شده­، ستایش­گرانه بوده­اند. این متن نیز چنین است، یعنی در نهایت، وقتی شواهد مربوط به کوروش را جمع­بندی می­کنم، نمی­توانم از تحسین چنین آدمی خودداری کنم. شاید بزرگترین درسی که کوروش می­تواند به ما بدهد، اشاره به راهی از زیستن است که گذشته از جاویدان کردن نامش، چنین تاثیری بر زندگینامه­هایش گذاشته است. این راه را تنها با شناخت درستِ کوروش می­توان باز شناخت.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/