نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 41

موضوع: گلستان سعدی-باب اول - در سیرت پادشاهان

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    گلستان سعدی-باب اول - در سیرت پادشاهان

    باب اول در سیرت پادشاهان
    حکايت 1
    پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد، بیچاره در آن حالت نومیدی به زبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته­اند هرکه دست از جان بشوید هرچه در دل دارد بگوید.
    وقت ضرورت چو نماند گريز دست بگيرد سر شمشير تيز
    مَلــَک پرسيد : «اين اسير چه می­گويد ؟»
    يکی از وزيران نيک محضر گفت : ای خداوند همی­گويد : «والکاظمين الغيظ و العافين عن الناس»
    ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت.
    وزير ديگر که ضد او بود گفت : «ابنای جنس ما را نشايد در حضرت پادشاهان جز راستی سخن گفتن. اين ملک را دشنام داد و ناسزا گفت.»
    ملک روی ازين سخن درهم آمد و گفت : «آن دروغ پسنديده­تر آمد مرا زين راست که تو گفتی که روی آن در مصلحتی بود و بنای اين بر خبثی.»
    چنانکه خردمندان گفته­اند : «دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز»
    هر که شاه آن کند که او گويد حيف باشد که جز نکو گويد
    و بر پيشانی ايوان کاخ فريدون شاه، نبشته بود :
    جهان ای برادر نماند به کس دل اندر جهان آفرين بند و بس
    مکن تکيه بر ملک دنيا و پشت که بسيار کس چون تو پرورد و کشت
    چو آهنگ رفتن کند جان پاک چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/