چنگیزخان


D9BED8B1D988D986D8AFD987Genghis Khan

چنگیزخان، (۱۱۵۵، ۱۱۶۲، یا ۱۱۶۷ تا ۱۸ اوت ۱۲۲۷ میلادی) با نام اصلی تموچین، خان مغول و سردار جنگی، کسی که قبایل مغول را متحد ساخت و با فتح قسمت زیادی از آسیا شامل: چین، روسیه، ایران و خاور میانه، و همچنین اروپای شرقی، امپراتوری مغول را پایهگذاری کرد. او پدربزرگ کوبلایخان اولین امپراتور از سلسله یوان در چین بود.

کودکی تا جوانی

اسم اصلی او تموچین بود وتموچین به معنی فولاد آبد یده است و بعضی آن را تیمور جی نوشته اند . در زبان چینی ، تیمورجن به معنی فرمان روای روی زمین آمده است . روزی که تولد یافت ، پدرش حضورنداشت و به غارت یکی از قبایل مو سوم به تموجین رفته بود . هم درخانه وهم در میدان جنگ سعادت با او یاربود . دشمن اسیر شد و چونبه خانه بر گشت فرزند تازه متولد شده را تموچین نامید .
این نوزاد وقتی به دنیا آمد در کف دست راست خود ، لخته ای از خون داشت که به اندازه استخوان قوزک پا بود .....
تموچین وقتی 9 ساله بود پدرش تصمیم گرفت وسیله ازد واج او را با بورته دختررئیس خاندان (اونگیرات ) فراهم سازد . بورته وقتی به نامزدی تموچین بر گزیده شد 10 ساله بود . تموچین در قبیله نامزدش ماند .

نام پدر تموچین یسوگای و نام مادرش هولون بود . یسوگای به هنگا م مرگ از دوستی خواهش کرد تا تموچین را به قبیله باز گرداند . تموچین پیش قبیله خود بازگشت اما مغول ها وی را به رسمیت نشناختند و تلاش مادر تموچین هم برای وفا داری مغول نسبت به فرزندش بی نتیجه ماند و او به همراه 7 فر زندش ماهها و سا لها در ناحیه ی سخت و طاقت فرسای ( اوتون علیا ) با چیدن توت و سیب جنگلی از بیشه ها و گرفتن ماهی از نهرها هرطور بود خود را زنده نگه داشتند . در این شرایط سخت تموچین رشد کرد و به مردانگی رسید .

فرزندان هولون که زندگی دشواری را می گذ راندند با هم زد و خوردهای شدیدی کردند . در یکی ازهمین زد و خوردها بود که تموچین با یکی از برادران خود به نام قسارهمد ست شد و برادر خود بکتر را کشتند .

چنگیز با نام تموچین در سالهایی بین ۱۱۶۲ تا ۱۱۶۷ میلادی به دنیا آمد. نخستین پسر یسوگی، رئیس قبیله کیاد، از خاندان برجیگین. در زمان یسوجی و آغاز احوال چنگیز اقوام مغول و تاتار یکی مطیع دیگری نبودند و هر یک از خود دارای رئیس قبیله جداگانهای بودند و پیوسته میان ایشان جنگ و خصومت بود. تموچین در سیزده سالگی پدرش را از دست داده بود، افزون بر اینکه اقوام زیر اطاعت پدرش از وی روی گرداندند، اقوام دیگر نیز با وی و خانواده اش به خصومت برخاستند. تموچین در نوجوانی رنجهای فراوانی را متحمل گشت حتی چندین مرتبه گرفتار و محبوس نیز گشت. تموچین از همان نوجوانی روحی نا آرام و ماجراجو داشت، چون میدید که خویش و بیگانه از وی بیزارند درصدد یافتن پشتیبان برآمد تا کسی را بیابد که بتواند موقتا در زیر سایه وی پناه ببرد، سرانجام به سراغ یکی از دوستان پدرش بنام [اونگخان]رفت. اونگخان نیز تموچین را بیاد دوستی با پدرش بخوبی پذیرفت و در میان قبیله خود برایش جای داد و در وی به چشم عزت و احترام نگریست و چنان نوازش کرد که بیشتر از آن متصور نبود.