پیشینیه ی پوشینه و عوامل تطور آن در ایران

با نگاهی اجمالی به نگاره ها،حجاری ها،مسکوکات و آثار برجای مانده از تمدن کهن ایرانی –اسلامی و همچنین توجه به پیرامون،متوجه تفاوت معناداری بین پوشینه ها خواهیم شد.البته تفاوت پوشاک در دوره های مختلف تاریخی و اجتماعی فقط شامل این سرزمین نمی شود.بلکه این تنوع،گوناگونی و تفاوت ها را در تمامی ملل جهان می توان مشاهده کرد.
بعد از دیدن این تفاوت های ریز و درشت در انواع پوشاک(از جور اب گرفته تا کلاه و روسری و مندیل و دستار و....) این پرسش در ذهن متبادر می شود که دلایل این تنوع و گوناگونی چیست؟وچه عوامل پیدا و پنهانی،مستقیم و غیرمستقیم موجب این تفاوت ها می گردد.
در یک تقسیم بندی کلی می توان این مولفه ها را به دو دسته تقسیم کرد.
الف: فاکتورهای اثرگذار بر تنوع البسه در نقاط مختلف جهان
1- شرایط محیطی و اقلیمی و فصول
2- اقتصاد اجتماعی و خانوادگی
3- دین،مذهب،باورها،اعتقادات
4- مشاغل
5- الزامات حکومتی و قوانین اجتماعی و مذهبی
6- طبقات و پایگاه های اجتماعی افراد
7- جنسیت
8- قومیت ها و میزان باورداشت سنت های قومی و قبیله ای
9- زیبایی شناسی فرد و جامعه
10-مناسب ها نظیر(اعیاد،عزا،عروسی و....)
11-رسانه ها و....
بی تردید هر یک از عوامل بالا،به تنهایی نقش مهمی در ساختار و رنگ البسه ایفا می کند.مثلاً ساکنان مناطق سردسیر،آموخته اند که از لباس های پشمی و تیره استفاده نمایند و یا لباس طبقه ی نظامیان در تمامی دوره های تاریخی،تنگ و چسبان بوده است.لباس هر رشته ی ورزشی با توجه به اختصاصات آنها،متفاوت است،و یا لباس موبدان و روحانیون مذهبی از جهت فرم و اندازه با دیگر طبقات اجتماعی متفاوت است و....
ب: علاوه بر مولفه های مذکور،عوامل زیر هم به طور اختصاصی برنوع،شکل و رنگ لباس در دوره های مختلف در ایران موثر بوده است.«وضع نظام طبقاتی قبل از اسلام،تاثیر تعلیمات زرتشت و نفوذ پیشوایان مذهبی،سلطه ی یونانیان و حضور طولانی آنها بر فرهنگ ایران،حمله ی اعراب،تاثیر استیلای مغول،ترکان،افغان ها و اروپاییان،و در دوره ی معاصر نقش ارتباطات،فرهنگ عزب،سیاست گذاری ها و الزامات دولتی نظیر کشف حجاب و یا برقراری مجدد آن پس از انقلاب اسلامی،و امرزوه (دهکده های جهانی)و تاثیر شگرف آن برجامعه ..

متاسفانه پیشینه ی پوشینه ،مثل بسیاری از چیزها در هاله ای از ابهام قرار دارد و عموم اظهار نظرها برمبنای آثار برجای مانده است که اکثر آنها مربوط به خاندان سلطنتی ، درباریان و نظامیان است و اسناد معتبری از نوع پوشاک توده ی مردم،در دست نیست.
اما براساس همین ماترک موجود می توان با قاطعیت اعلام کرد که نیاکان ما انسان هایی محجوب و مستوری بوده اند،و حتی الزامات قانونی و حکومتی نظیر کشف حجاب هم نتوانست به نتیجه ی مطلوب برنامه ریزان برسد.ضمن این که تولید و صدور منسوجات،از اقلام قابل ذکر در تجارت ایرانیان از گذشته های بسیار دور بوده است.
به استناد آثار،کلاه وشلوار برای مردان و روسری و چادر و پیراهن های بلند( با عناوین مختلف) از عناصر ثابت پوشاک ایرانیان از قدیم الایام بوده است.
به عبارت دیگر،ایرانیان بیش از آشنایی با آموزه های رهایی بخش اسلام،مقید به مستوری و محجوبی بوده و سرشت و سرنوشت آنها با شرم و حیا گره خورده است.پس از ورود اسلام به ایران ،در سایه تعالیم متعالی اسلام،شکل و نوع این البسه براساس آموزه های دینی منطبق گردید.
چنان که می دانیم،فرهنگ و تمدن ایرانی به علت ریشه های سترگش تا قرن های متمادی، بی گزند باقی ماند.در عصر اموی و عباسی تحولی غیر از تزیین لباس ها نمی بینیم.تاثیر البسه در عصر مغول فقط در پوشاک نظامیان و درباریان مشهود است.
«درعصر تیموری دوباره از نفوذ سبک های مغولی کاسته شد و سبک های ایرانی جایگزین آنها گردید.دوباره عمامه ها که از عصر اموی رواج پیدا کرد وجای کلاه های سلجوقی و مغولی را گرفت.زیرا در این دوره کلاه را نشانی از کفر و الحاد و دستار و عمامه را نمادی از ایمان به اسلام می دانستند.
علاوه برنوع،رنگ لباس ها هم پیامی ویژه داشت،مثلاً لباس جنگجویان قرمز و لباس موبدان سفید ذکر شده اند،لباس ائمه واولاد آنها به رنگ سبز یا سفید نمایش داده شده اند.در دایره المعارف اسلام ج 5 ص 749 آمده است.در روزگار صفویان «رنگ قرمز»مشخص کننده ی صفویان و پیروان تشیع بود و اهل تسنن آنها را قزل باش « کلاه سرخ» لقب داده اند.
هم چنین در ص 56 پوشاک ایرانیان،اثر ارزنده ی پیمان متین به نقل از دایره المعارف ایرانیکا آمده است.رنگ چادر از عصر قاجاریه به سمت تیره و سیاه گرایش پیدا کرد.
علاوه بر رنگ،فرم لباس هم دارای پیامی ویژه اند به عنوان مثال «نشانه ی بیرونی زرتشی گری پوشیدن «سدره»که نوعی پیراهن سفید است و از 9 تکه دوخته می شود،می باشد ودیگری بستن نوعی کمربند به نام «کُستی»یا همان زنار است.
سدره لباسی گشاد و آستین کوتاه است و جلوی آن از قسمت گریبان تا سینه چاکی دارد که به کیسه ای کوچک ختم می شود که زرتشتیان آن جا را گنیجینه ی پندار،گفتار و کردار نیک می دانند.»3
نتیجه ی عموم پژوهش ها در مورد پوشاک در ایران بیانگر آن است که لباس ایرانیان رنگارنگ و زیبا بوده بوده و زنان از چادرهای سفید و خوش نقش و نگار استفاده می کردند.
پژوهندگان نقطه ی نفوذ پوشاک غربی در ایران را عصر صفوی می دانند و از دوره ی قاجار بنا به دلایل سیاسی و اجتماعی ،دوخت لباس به سبک اروپایی و استفاده از کراوات و شلیته و... معمول گردید.

نقطه ی عطف غرب گرایی در البسه ی ایرانی،عصر پهلوی است.این الگو برداری خود را از دو جهت برلباس ایرانی تحمیل کرد.نخست گسترش روابط و داد وستدها و دیگر تصویب قوانین متعدد توسط کارگزاران پهلوی.
تصویب قانون استفاده از کلاه پهلوی(به جای عمامه و کلاه بومی)در سال 1307 و تصویب قانون منع حجاب در سال 1314 دو نمونه ی دولتی اجبار به ساختار شکنی البسه در عصر پهلوی است.
به طور کلی منحنی پوشینه در ایران،از قدیمی ترین ایام تا عصر پهلوی با اندک جزییاتی حاشیه ای،روند خود را حفظ کرده است.پس از آشنایی با غرب،مخصوصاً از دوره پهلوی سبک و ساختار پوشاک ایرانی دچار شوک های اساسی شد.بی آن که این داغ دریغی را برانگیزد.
متاسفانه امروزه شاهد ورود و تولید لباس هایی هستیم که با مهندسی مستهجن،برجسته سازی و عریانی نمایی راهی بازار می شوند و روز به روز برتعداد خریداران آن افزوده می گردد.
گویی فراموش کرده ایم که « لباس،پوست دوم انسان نیست،خانه ی اول اوست،و لباس انسان پرچم کشور اوست پرچمی که او برسردرخانه ی وجود خود نصب کرده است و با آن اعلام می کند که از کدام فرهنگ تبعیت می کند،هم چنان که هر ملتی با وفاداری و احترام به پرچم خود،اعتقادش را به هویت ملی و سیاسی خود ابزار می کند.هرانسان نیز،مادام که به یک سلسله ارزش ها و بینش ها معتقد و دل بسته باشد.لباس متناسب با آن ارزش ها و بینش ها را از تن به در نخواهد کرد»
سرانجام مدل گرایی لباس غربی،بی لباسی و عریانی است،چرا که *** جزیی از فرهنگ غرب است.و در این راه از هیچ تلاشی دریغ نخواهند کرد.
گویی وقت آن رسیده است که با یک محاسبه ی خرد مندانه ،با رجوع به آموزه های ملی و دینی و اقدام و عملی همه جانبه،به بازخوانی و برپایی فرهنگ متعالی خویش بپردازیم و رجعتی هدفمندانه را بیاغازیم چرا که بقول استاد شهید مرتضی مطهری «اگر بی حجابی تمدن است پس حیوانات متمدن ترند»
به یاد داشته باشیم غرب پیشرفت خود را با عریانی نیافته بلکه به قول علامه اقبال لاهوری

... قوت افرنگ از علم و فن است از همین آتش چراغش روشن است
علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ علم می باید نه ملبوس فرنگ...

وادادگی نتیجه ای جز حیرت و حسرت نخواهد داشت.درخت جهل و قهر میوه ای تلخ به بار خواهد آورد که در هیچ فصلی قابل مصرف نیست.
بیاییم در عرصه ی فرهنگ جهانی باردیگر «شناگر» باشیم نه «شناور» ،تردیدی نیست با این آغوش بازی که در این سوی به استقبال ره آوردهای منفی غرب گشوده گشت و با هجمه ی همه جانبه ای که از آن سوی با دلالان مسلح،دلارهای کلان،ویقه درانی رسانه های اجیر شده در جریان است،کداه وسر هر دو برداشته خواهد رفت.اگر.........