سخن

- سخون, کلام, قول, نطق, بیان, گفتار, آنچه‌گفته‌شود

- ( اسم ) 1 - گفتار قول کلام . 2 - نطق بیان . 3 - اراده آرزو . ترکیبات اسمی : یا سخن بکر . کلامی که سابقه نداشته باشد . یا سخن بی مغز . سخن بی نتیجه . یا سخن جور . کلام ناخوش و زشت و دلشکن . یا سخن دلفروز . 1 - کلام خوش و نیکو . 2 - وعظ نصیحت . یا سخن زمانه . تهمت افترائ . یا سخن زمهریر . کلام بی اثر و بیمزه و افسرده . یا سخن سنگ . سخنی که بر گوش گران آید . یا سخن شیرین . گفتار مطبوع و دلپذیر . یا سخن غیبی . 1 - پیشگویی از آینده . 2 - گفتاری که به طور تفال گویند . یا سخن میان تهی . سخن بی مغز . یا سخن نا فرجام . کلام بیهوده و گستاخانه ترکیبات فعلی : یا به سخن در آمدن . شروع به سخن کردن حرف زدن . یا در سخن آمدن . به سخن در آمدن .
- گرم



بزرگان

: [بُ زُ] جمع بزرگ. اعظم. امجاد. اكابر. اشخاص بزرگ و مهم. سران. اعيان. اشراف. اميران.
همان اندريمان كه پيروز گشت
بكشت از بزرگان ما سي‌وهشت.
فردوسي
همه اعيان و بزرگان درگاه نزديك وي رفتند. [تاريخ بيهقي].
بزرگانش گفتند كز بيش و كم
اگر بخت ياور بود نيست غم.
اسدي

گوئي كه از نژاد بزرگانم
گفتاري آمدي تو نه كرداري.
ناصرخسرو.
و به مشايعت او جمله‌ي لشكر و بزرگان برفتند. ‌‌[كليله و دمنه].
پيش بزرگان ما آب كسي روشن است
كآب ز پس ميخورد بر صفت آسياب.
خاقاني
بيايد ساختن با داغ دوري
كه عيب است از بزرگان ناصبوري.
نظامي
امراء خراسان و بزرگان اطراف در مجلس او صف كشيدند و پيش تخن او بايستادند.[ ترجمه تاريخ يميني ص 176].

سخني بي‌غرض از بنده‌ي مخلص بشنو
اي كه منظور بزرگان حقيقت‌بيني.
حافظ