زبان و نشانه
بنا به تعريف سوسوري، زبان دستگاهي است استوار بر نشانه، عامترين تعريف براي نشانه آن است كه، نشانه همچون سكهاي دورويه، بر دو جز دال و مدلول اتكا دارد. چارلز سندرس پيرس، فيلسوف پراگماتيست و از آغازگران علم نشانه شناسي ( semiology ) نشانه را استوار بر غياب ميداند:«نشانه براي كسي، چيزي را به جاي چيز ديگري بيان ميكند.»
بنابراين، در متن هر نشانه عنصر قرارداد، جهت انجام و تسهيل امر ارتباطي زبان نهفته است. متن ادبي از اين گونه نشانهها سود ميجويد، اما از آن فراتر ميرود. در متن ادبي، فرايندي جديد رخ ميدهد و آن ايجاد نشانههاي نوين است؛ نشانههايي ويژه و خاص همان تن كه بيرون از چارچوب آن و يا خارج از چارچوب آن گفتمان كه متن در آن ميگنجد، بار معنايي خود را از دست ميدهند. واژه «رند» تا پيش از آن كه معنايي عرفاني داشته باشد، قراردادي بود بين سخنوران زبان، شامل بر معنايي« لاابالي و سالوس»، اما در نزد سنايي و خاصه حافظ نشانهاي ويژه ميشود براي سخن عرفاني كه خواننده بايد به كشف آن نايل شود، در برف كور هدايت.
ادبيات شگرف (fantastic) از چنين نشانههاي ويژهاي بيش از متنهاي واقع نما بهره ميگيرد. ادبيات شگرف با بهره گيري از تكنيك سيال ذهن، نمادها و اسطورهها ميكوشد او وضوح دريافت بكاهد، و ابهام ذاتي خود را به تفسير و دريافت خواننده نيز سرايت دهد.
بنابراين، وظيفه نشانه شناسي ادبي «شناخت آن قراردادهاي اصلي است كه به هر تصوير يا توصيف ادبي نيروي ساختن معنايي ديگر ميبخشد». به اين ترتيب زبان شناسي نه تنها در نقد ادبي، بلكه در نقد هنرهاي تصويري همچون سينما، نقاشي، عكس نيز، از طريق نشانه شناسي خاص اين مقولات، خود را دخالت ميدهد.
نشانهها در متون شگرف از منش قراردادي فراتر رفته به سطح نشانه تمثيلي يا مجازي و از آن فراتر به سمت نماد ميل ميكند. خصوصيت اصلي نماد گريز از ساخت تك معنايي است. بنابراين، از آنجا كه هر اثر، دنياي نشانههاي ويژه خود را ميآفريند و دلالت معنايي خاص خود را ايجاد ميكند، از اين رو واقعيتي خاص خود را ايجاد ميكند، از اين رو واقعيتي است مبهم. هر مدلول در ذهن مخاطب "موردي تاويلي" است و از اين رو ما همواره با تاويلهاي گوناگون از هر اثر هنري رويارو ميشويم. ما بعداً به مفهوم اساسي تاويل در نقد ادبي مدرن باز خواهيم گشت، تنها در اين جا متذكر شويم كه تاويل مهمترين رهيافت نقد ادبي مدرس است
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)