حقيقت اين است كه آن مفهوم و معنائي كه به سبب فقدان لفظ مناسب ديگر، از آن به لفظ « ادب» تعبير ميكنند عبارتست از مجموعة آثار مكتوبي كه، بلندترين و بهترين افكار و خيالها را در عاليترين و بهترين صورتها تعبير كرده باشد، و البته به اقتضاي احوال و طبايع اقوام و افراد و هم به سبب مقتضيات و مناسبات سياسي و اجتماعي، فنون و انواع مختلفي از اين گونه آثار به وجود آمده است و به اقتضاي همين احوال و ظروف، گاه بعضي از اين فنون و انواع بر ساير انواع و فنون تفوق و تقدم يافته است و شايد بتوان گفت كه در اكثر جوامع نخستين ـ اگر نه در همه آنها ـ طبقهيي كه به امور روحاني اشتغال داشته است، زودتر از ساير طبقات به ايجاد آثار ادبي پرداخته است و در ستايش قهرمانان و خدايان سخنان سروده است و همچنين در بين بيشتر امم و اقوام عالم ـ اگر نه در بين همه ـ شعر و سخن موزون زودتر از نثر به ضبط آمده است و شايد چنانكه بعضي از اهل تحقيق گفتهاند سببش آن باشد كه انسان پيش از آنكه به استدلال و تعقل بپردازد به شور و احساس گرائيده است.
در هر صورت ادب در آغاز حال نزد اكثر اقوام و امم عالم غالباً مجرد شعر بوده است چنانكه در يونان ادب لفظ خاصي نداشته است وارسطو در «فن شعر» ترديد داشته است كه اصلاً بشود لفظي يافت كه آن را بتوان هم بر اداهاي مقلدانه سوفرون و كسنارخوس اطلاق كرد و هم در مورد محاورات سقراط استعمال نمود. خلاصه در نظر يونانيها، آن مفهومي كه، امروز از ادب داريم فقط شامل شعر بوده است. چنانكه نزد اعراب قديم نيز غالباً حال به همين منوال بوده است و لااقل تا عهد بني اميه در نزد عرب عبارت بوده است از معرفت شعر و آنچه بدان مربوط است، چون انساب و ايام و اخبار و امثال. خلاصه در آن روزگاران، اعراب از لفظ اديب كسي را ميفهميدند كه كارش انشاد و نقل و روايت شعر بوده است. اما بعدها حدود آنچه مربوط به شعر بود توسعه يافته است و بعضي معارف و علوم ديگر نيز چون صرف و نحو و لغت و غيره در آن وارد گشته است. اما پيداست كه اين علوم و فنون نيز خود در حقيقت جهت فهم و شناخت شعر ضرورت داشته است و اينكه دربارة ادب، بهرهيي از هر علمي گرفتن را نيز شرط كرده اند در واقع جهت مهم درست شعر بوده است و گرنه مفهوم درست و واقعي ادب فقط عبارت بوده است از حفظ اشعار و اخبار مربوط بدان، و بطور خلاصه، قبل از آن نشر درست و واقعي ادب فقط عبارت بوده است از حفظ اشعار و اخبار مربوط بدان، و بطور خلاصه، قبل از آنكه نثر در قرون اخير ترقي و توسعهيي شگرف بيابد و انواع و فنون تازهيي پديد آورد، شعر در نزد اكثر امم و اقوام عالم متضمن قسمت عمدهيي از مفهوم ادب و ادبيات بوده است. اما به سبب ترقي و تنوعي كه در فنون نثر و نظم به وجود آمده است ادب و ادبيات در روزگار ما مفهوم وسيعتر و جامعتري يافته است و به همين سبب حد و تعريف درست و دقيق آن نيز دشوارتر گشته است و اختلافات بسيار برخاسته است.
خلاصه، دربارة حقيقت و ماهيت مفهوم ادب و ادبيات امروز آنقدر اختلاف در بين اهل نظر هست كه شايد به آساني نتوان تعريف جامع و مانعي از آن ايراد كرد. اما تعريف جامع و مانع منطق چه حاجت؟ حقيقت و جوهر واقعي ادب براي كساني كه با آثار ادبي شاعران و نويسندگان زبان خويش، يا بعضي زبانهاي ديگر، آشنايي دارند پوشيده نيست.
اگر در تبيين و تعبير از آنچه حقيقت و ماهيت ادب است بين اهل نظر اختلاف باشد تغييري و تفاوتي در ماهيت و حقيقت ادب وارد نميشود. چنانكه هر قدر در بيان مفهوم واقعي ادب بين اهل نظر اختلاف بايد در اين نكته خلاف نيست كه بين ايلياد هومر و شاهنامة فردوسي و بهشت مفقود ميلتون و كمدي الهي دانتهو غزل حافظ و آثار شكسپير و اشعار هوگو و آثار تاگور و داستانهاي داستايوسكي مشابهت و مشاركت دارند و به نظر ميآيد كه از جنس واحدي هستند و البته اين امري كه بين همة آنها، چنان عام و مشترك است كه تفاوت فكر و زبان و اختلاف زمان و مكان نتوانسته است اين امر مشترك را از بين ببرد، همان حقيقت و جوهري است كه از آن به ادب و ادبيات تعبير ميكنند و از اوصاف عمدة آن اين است كه بر عاطفه و خيال و معني و اسلوب مبتني است و به همين سبب تمام آن آثار كه ماهيت و حقيقت آنها ادب و ادبيات است، به تفاوت مراتب به شورانگيزي و دلربائي موصوف هستند و همه داراي سبك و معني خاص خويش ميباشند و بدين ترتيب، شايد بتوان گفت ادبيات عبارتست از آنگونه سخناني كه از حد سخنان عادي برتر و والاتر بوده است و مردم آن سخنان ناچار با سخنان مكرر و عادي تفاوت دارد و آن سخنان برترست و گوته به همين نكته نظر دارد كه ميگويد:« از آنچه كرده و گفته شده است كمترين مقدارش ضبط شده است و از آنچه كرده و گفته شده است كمترين مقدارش نقل شده است و باقي مانده» بنابراين ادبيات عبارت است از تمام ذخائر و مواريث ذوقي و فكري اقوام و امم عالم كه مردم در ضبط و نقل و نشر آنها اهتمام كردهاند و آن آثار را در واقع لايق و در خور اين مايه سعي و اهتمام خويش شناختهاند و البته اين ميراث ذوقي و فكري كه از رفتگان بازمانده است و آيندگان نيز بر آن چيزي خواهند افزود، و خلاصه اين ميراث ذوقي كه همواره موجب استفاده و تمتع و التذاذ اقوام و افراد جهان خواهد بود، ناچار همه از يك دست و از يك جنس نيست، در بعضي موارد در غايت علو و عظمت است، و در بعضي موارد عظمت و علوي ندارد و از كلام عادي و معمولي چندان برتر نيست و گاه نيز در مراتب متوسط است و به هر حال البته شناخت قدر و بهاي واقعي هر يك از اين آثار فايده و ضرورت دارد و اين كاريست كه نقاد ادبي آن را عهده ميكند.
گذشته از اين، التفاد، توقع واقعي و درست از همة اين آثار به آساني براي هر كس ميسر و ادراك تمام لطائف و بدايع فكري و ذوقي كه در اين آثار هست درجات و مراتب مختلف و مخصوصي از ترتيب و تهذيب لازم دارد، در اينصورت شك نيست كه استفادة درست و التذاذ واقعي عامه مورد، از اين آثار، حاجت به كمك و رهنمائي كساني دارد كه در آن آثار را بهتر كشف و ادراك نمودهاند و اين نيز جز به مدد نقد ادبي ميسر نخواهد بود. و علاوه بر اينها، ادبيات قلمروي بس وسيع دارد كه قسمت عمدهيي از احوال و آثار نفساني و اجتماعي انسان را در بر ميگيرد، چنانكه از حوادث و وقايع شگفانگيز زندگي قهرمانان حادثه جوي پر شور و شر گرفته تا اوهام و افكاري كه در خاطر مردمان گوشه نشين و منزوي خلجان دارد و از شورها و هيجانهاي عاشقان كامجوي شهوت پرست گرفته تا مبهم ترين و تاريك ترين مواجيد ذوقي مشايخ صوفيه، همه درين قلمرو وسيع ادبيات جاي دارند و البته احوال و افكار فرد و حوادث و سرگذشتهاي اقوام و جماعات هر دو، در اين آثار مندرج و متجلي هستند. نيز مختصات افرادي كه اين آثار را ابداع كردهاند و همچنين مشخصات اقوامي كه اين آثار در بين آنها رواج و قبول يافته است، تمام در اين آثار جلوه دارند و ادراك درست و دقيق همة اين امور جز به مدد موازين و قواعد نقد ادبي حاصل نميشود و جز به وسيلة نقد و نقادي نميتوان تمام لطائف و دقايق آثار ادبي را ادراك و كشف نمود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)