چرا نبودنت دلتنگم ميكند
چرا بودنت اينهمه اي كاش با خود دارد
مگر نگفته بودي تنهاييم با تنهاييت همراهست
...و ديگر آنچه كه نيست تن هاي تنهاست
پس چرا دلم تنگست...
ميداني؟؟؟
چرا نبودنت دلتنگم ميكند
چرا بودنت اينهمه اي كاش با خود دارد
مگر نگفته بودي تنهاييم با تنهاييت همراهست
...و ديگر آنچه كه نيست تن هاي تنهاست
پس چرا دلم تنگست...
ميداني؟؟؟
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
شعری که جوشید از دلم اینبار باشد مال تو.
احساس شیرین دلی ، تبدار باشد مال تو.
از من بریدی بی سبب، من هم گذشتم از دلم .
پاینده باشی سهم این ، ایثار باشد مال تو.
باشد برو بی اعتنا ، تنها رهایم کن ولی ،
قلبی که مانده پشت این ، دیوار باشد مال تو.
چیزی ندارم من دگر، جز یک رمق جان در بدن .
حتی همین این یک رمق، صدبار باشد مال تو.
جز شعر چیز دیگری ، در چنته ام پیدا نشد.
قابل ندارد این غزل ، بردار باشد مال تو.
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
گفتی ميروم ، باران كه ببارد بر ميگردم .
باور كردم حالا سالها از دوری ديدار و دستها
در گذر باران هايی كه آمدند
تا دست خلوت های مرا به
دور دست تو گره بزنند
ميگذرد و تو نيامدی ...
حق داری ديگر روزگاراعتماد به باران
وبابونه های خيالی گذشته است و
من حتی نگران نيامدنت هم نيستم
حالا خوب می دانم هر بارانی كه
ببارد چشمانی منتظر دنبال دستهای
تنهايی می گردند كه
صاحب شعرند و قرار است
روزی به بهانه باران برگردند
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
سال ها مي گذرد
و من از پنجره بيداري
کوچه ياد تو را مي نگرم
مي پويم
و چنان آرامم
که کسي فکر نکرد
زير خاکستر آرامش من
چه هياهويي هست ...
عاشقي هم دردي است !!!
و من از لحظه ديدار تو ميدانستم
که به اين درد
شبي
خواهم مرد ...
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
ميروم كنارپنجره، يار باوفاي هميشه ام
نگاه خيسم را به آسمان ميدوزم،تنها مامن هميشه ام
ستاره اي نمي بينم، چشمانت را بسته اي؟
به ماه مي نگرم ،ديگر ماه نوري ندارد،كجاست مهتابش؟
باران توهم ؟ تو هم ديگر نميباري؟
خدا تو را صدا مي زنم....خدا؟ خداي مهربان ؟ تو هم؟
ديگر سرودي در گلويم نيست
ديگر كلامي هم نميگويم
ديگر منم با ارزوهايم
اما چرا شعري نميگويم؟
يادش بخبر يكي ميگفت هواي خاطره امشب چه دلگيرست
باران سرود ديگري سركن اواي تو امشب دلم را باز نميخواند
باران
باران
باران
سرودي ديگر
اما چه؟
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بیغشم
باور مکن که طعنهی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوش
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچهی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو میکشم
شهريار بزرگ
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
وقتی قطرات اشک گونه ام را تر کرد در جستجوی تو بودم
وقتی در دشت سرسبز حرکت میکردم در جستجوی تو بودم
وقتی با پاهای برهنه بر روی شن های داغ ساحل قدم می گذاشتم...
وقتی از بالای قله هایی که تا سقف اسمان کشیده شده اند به غروب افتاب نگاه می کنم
وقتی در تنهایی خود غوطه ور می شوم...
وقتی احساس یاس و نا امیدی وجودم را پر می کند
وقتی در سکوت شب صدایی می شنوم
وقتی از شدت ترس قلبم به تپش می افتد...
و تا وقتی که چشمانم را بر روی جهان ببندم در جستجوی تو خواهم بود
همیشه و در هر جا در جستجوی تو هستم
گر چه با چشم ظاهر تو را ندیده ونخواهم دید
ولی همواره در جستجوي تو...
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
بگذار یاد عاشقانه ترین دلواپسی هایم خط نخورده باقی بمانند تا همیشه...
گفته بودم اگر نگاهم نکنی تمام شعرهایم یخ می زنند
و اسیر طعنه ی ثانیه ها می شوم
حالا نمی دانم تکلیف خیس خیال و خاطره هایم بی تو چه می شود؟
فقط خدا کند ارزوهایم در بیابان تنهایی با طوفان غرور تو کمرنگ نشوند
ان وقت من می مانم و زندگی زیبایم که به دنیای چشمان تو باختم...
باور کن نگاهم را التماس چشمهایم را
دوست داشتن و معجزه ی عشق را
با هر نفس تو را تکرار میکنم ای اشنای غریب لحظه هایم
کاش می شکستی سکوت صدایت را
تا فریاد طوفان عشق را در تو بیدار کند
ميلرزم
ميلرزم از سرمايي كه نبود تو به جانم افكنده
مثل پرنده اي خيس در باران
آفتابم باش اي هميشه نوراني
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
- رفته ام اما تا پشت در
مانده ام اما بیرون در
ای شهر عزیز، ای مادر
دلم تنگ است
حتي برای آن تندی ایامت
حتي برای آن تندی پیامت
تندی باد
تندی آفتاب
تندی آن همه مکروب توی شیر آب
دلم تنگ تنگ است برای آن بوی نان
بوی مهمان پی مهمان
بوی خوش آن دسترخان
که همیشه باز است
که شاید کسی از راه رسد
کاش این بار من از راه برسم، مادر
دلم تنگ است برای آن در
که هیچ گاه کلید نشناخت و ندید
دلم تنگ است برای آن همه دست و دل و دروازه باز
دلم تنگ است برای آن گوشه پرواز
زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)