گل بسوزد ازغمم
درچمن چون بگذرم
من زحسرت همچو گل
جامه برتن بردرم
گربگیرد
چشم من
بگذرد اشک ازم
من که درکویت ندارم جز گناه بیگناهی
بی گنه ،خونین دل از طعن رقیبم
وای برمن
گل بسوزد ازغمم
درچمن چون بگذرم
من زحسرت همچو گل
جامه برتن بردرم
گربگیرد
چشم من
بگذرد اشک ازم
من که درکویت ندارم جز گناه بیگناهی
بی گنه ،خونین دل از طعن رقیبم
وای برمن
کاش میشد همچو اواز خوش یک دوره گرد زندگی رابار دیگر دوره کرد
حالا دیگر
نه از حادثه خبری هست
و نه از اعجاز آن چشم های آشنا
از دلتنگی ها هم که بگذریم
تنهایی
تنها اتفاق این روزهای من است...
نگفتم اسم غم زيباست , نگفتم باورمتنهاست
نگفتم در سکوت من , همه آواز شب اينجاست
همه اشکم يه تکراره واسه آغاز پيوستن
تو را درلحظه ها ديدن , تو را آنگونه حس کردن
حالا كه اميد بودن تو دركنارم داره مي ميره
منم وگريه ممتد نصف شب دوباره دلم ميگيره
حالاكه نيستي بغض گلوم وگرفته
جه جوري بشكنمش
بيا ببين دقيقه هايي كه نيستي اونقده دلگيره
كه داره ازغصه مي ميره
عذابم ميده اين جاي خالي
زجرم ميده اين خاطرات و
فكرم بي تو داغون خسته اس
كاش بره از يادم اون صداتو
عذابم ميده عذابم ميده
عذابم ميده عذابم ميده
مردن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها
دل از اینهاست که تنهاست نه از فاصله ها
گرچه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است
مشکل از طاقت دلهاست نه از فاصله ها
به تنهائی قسم
دلتنگ دلتنگم
میان آسمان دل گرفته، با دل تنگم
فقط، یک پنجره، راه است
غروب و جمعه و پائیز!!!
عجب ترکیب دلتنگی
ولی من خسته ام از حس تنهائی
مرا با غم حسابی نیست
مرا با غصه کاری نیست
دلم می خواهد از فردا
رها سازم خودم را از غم و دلتنگی و تشویش
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)