صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 53

موضوع: ترجمه ی اشعار حافظ ( دیوان )

  1. #31
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 112










    Whoever, to your face, such cheerful colors gave
    Patience and serenity for poor me can also save
    Whoever trained your hair so arrogantly to behave
    His grace, such injustice for poor me can also waive.
    I gave up my desires on the first day when
    Beloved took my heart's rein and made me her slave.
    If there's no golden treasure, at least satisfied I remain
    He who gave that to the king, made this the lot of the knave.
    This world, just like a bride, in appearance is glorified
    He who gave his life to this, has only dug his own grave.
    From now on, I spend my time in nature with rivers & trees
    While the breeze, of time of spring, would rant and rave.
    Hafiz's heart was brave, rode hardships wave after wave
    Though separations deprave, the King as our healer gave.




    آن که رخسار تو را رنگ گل و نـسرین داد
    صـبر و آرام تواند به مـن مـسـکین داد
    وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخـت
    هـم تواند کرمـش داد من غمـگین داد
    مـن هـمان روز ز فرهاد طمـع بـبریدم
    کـه عـنان دل شیدا به لـب شیرین داد
    گـنـج زر گر نبود کنج قناعت باقیسـت
    آن که آن داد به شاهان بـه گدایان این داد
    خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکـن
    هر که پیوست بدو عـمر خودش کاوین داد
    بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
    خاصـه اکـنون که صبا مژده فروردین داد
    در کـف غصه دوران دل حافـظ خون شد
    از فراق رخـت ای خواجـه قوام الدین داد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  2. #32
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 113










    Last night, pansy addressed flowers and itself displayed
    My swinging in this world, so and so's hair would braid.
    My heart was a treasure chest of secrets, the hands of fate
    Closed and locked and its key, to my Beloved bade.
    Physician sent the broken me to my Beloved and said
    My panacea and cure, only by Your hands are made.
    May he be healthy, and happy, and in bliss
    That his healing hands upon the needy laid.
    Take your own advice, O incessant counselor
    Sweet lover and wine, whosoever forbade?
    Passed by poor me, and towards my rivals strayed
    Said, "my poor Hafiz has given his life, I am afraid."




    بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد
    کـه تاب مـن بـه جهان طره فـلانی داد
    دلـم خزانـه اسرار بود و دسـت قـضا
    درش ببسـت و کلیدش به دلسـتانی داد
    شکسـتـه وار به درگاهت آمدم که طبیب
    بـه مومیایی لـطـف توام نـشانی داد
    تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
    کـه دسـت دادش و یاری ناتوانی داد
    برو مـعالـجـه خود کـن ای نصیحتـگو
    شراب و شاهد شیرین کـه را زیانی داد
    گذشـت بر من مسکین و با رقیبان گفـت
    دریغ حافـظ مسـکین من چـه جانی داد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  3. #33
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 118










    Whoever holds a cup in hand
    Forever will rule over the land.
    The Water of Life that Elias found
    Seek in the tavern where cups stand.
    The essence of soul submit to the cup
    Rules of the cup are in command.
    We and the wine, pious and virtue
    Let’s see which ones He will demand.
    It is but a word from His lips
    For he who has wished and planned.
    Narcissus’s ways of drunkenness
    Were borrowed from His eye’s gland.
    My heart pictures Your face and hair
    This prayer my day and night spanned.
    It is the painful in the heart
    Who Your sweet lips understand.
    Your features, Your goodness, O soul,
    Like Hafiz, two hundred slaves command








    آن کس که به دست جام دارد
    سـلـطانی جـم مدام دارد
    آبی که خضر حیات از او یافت
    در میکده جو کـه جام دارد
    سررشتـه جان به جام بگذار
    کاین رشتـه از او نـظام دارد
    ما و می و زاهدان و تـقوا
    تا یار سر کدام دارد
    بیرون ز لب تو ساقیا نیسـت
    در دور کـسی کـه کام دارد
    نرگس همه شیوه‌های مستی
    از چشم خوشت بـه وام دارد
    ذکر رخ و زلـف تو دلـم را
    وردیست که صبح و شام دارد
    بر سینـه ریش دردمـندان
    لعلـت نمـکی تـمام دارد
    در چاه ذقن چو حافظ ای جان
    حـسـن تو دو صد غلام دارد
    .
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  4. #34
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 122







    He, who always keeps his trust in the One
    The One keeps all evils from him apart and gone.
    I will not tell the tale of a friend, save to a friend
    For it is a friend who keeps a friend’s word anon.
    O heart make your living so that if you slip
    The Angels will hold your upraised hands to the sun.
    And if you want the Beloved not to break His oath
    Keep your oath such that the chain won’t come undone.
    And if one day upon that lock you see my heart,
    Ask for His mercy, to keep my place, give to none.
    When I asked him to keep my heart, replied
    Ask the Father in Heaven, I am a helpless son.
    My health and wealth, heart and soul, I give for Thee
    May god keep compassion in my heart, always won.
    Where is the dust of thy path, so Hafiz keep
    In memory of the morning breeze’s gentle run.




    هر آن کـه جانب اهل خدا نـگـه دارد
    خداش در همـه حال از بلا نـگـه دارد
    حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
    کـه آشـنا سخـن آشـنا نگـه دارد
    دلا مـعاش چنان کن که گر بلـغزد پای
    فرشتـه‌ات بـه دو دست دعا نگه دارد
    گرت هواست که معشوق نگسـلد پیمان
    نـگاه دار سر رشـتـه تا نـگـه دارد
    صـبا بر آن سر زلـف ار دل مرا بینی
    ز روی لطـف بگویش که جا نـگـه دارد
    چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفـت
    ز دسـت بنده چه خیزد خدا نگـه دارد
    سر و زر و دل و جانـم فدای آن یاری
    کـه حـق صحبـت مهر و وفا نگه دارد
    غـبار راه راهگذارت کجاست تا حافـظ
    بـه یادگار نـسیم صـبا نـگـه دارد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  5. #35
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 132









    With clear wine, a wise one washed his behind
    Early morning in tavern, who had homage on his mind.
    When the golden cup of sun, descended from the skies
    Curve of the new moon, of the curved cup would remind.
    Happy is the one whose prayers and needs stem from his pain
    With tears of his eyes and blood of his veins, cleans his behind.
    The head priest leading prayers should be the one
    Whose shrinking gown, blood of the daughter of vine defined.
    My heart bought upheavals for the locks of that flowing hair
    I know not that in this trade, what profit it could ever find.
    If the head priest asks for me and my kind
    Tell him Hafiz, with wine, is baptizing his behind.




    به آب روشن می عارفی طهارت کرد
    عـلی الصباح که میخانه را زیارت کرد
    همین که ساغر زرین خور نهان گردید
    هـلال عید بـه دور قدح اشارت کرد
    خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
    بـه آب دیده و خون جگر طهارت کرد
    امام خواجه که بودش سر نـماز دراز
    بـه خون دختر رز خرقه را قصارت کرد
    دلم ز حلقه زلفش به جان خرید آشوب
    چه سود دید ندانم که این تجارت کرد
    اگر امام جماعت طلـب کـند امروز
    خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  6. #36
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 133






    Dervish laid a trap with slight of hands and trick of the eyes
    With the help of this trickster merry-go-round mystifies.
    Tricks of his fate will keep the rabbit in his hat
    How can you trick those whom to secrets are wise?
    Come hither wine-bearer, the Sufi's beautiful lover
    Came with full grace, and evaded their many, many tries.
    O minstrel, with what tune was inspired to head for Iraq
    Longingly sang to return to the Arabian Hejaz?
    Come O heart, let's commend ourselves unto the Lord
    Keep from rolled up sleeve that outstretched arm belies.
    Undeceived, whoever lost himself in compassion
    In the Spirit of Love, his soul upward flies.
    In the court of the Truth, at the time of our demise
    Shame on he, who permissible never defies.
    Where to now, O proud partridge, halt and pause
    Your delusions, prayers of the pious cat, never ever identifies.
    Hafiz, mad Dervishes upon the path, don't criticize
    Freedom from false piety for eternity is our prize.




    صوفی نـهاد دام و سر حـقـه باز کرد
    بـنیاد مـکر با فـلـک حـقـه باز کرد
    بازی چرخ بشـکـندش بیضـه در کـلاه
    زیرا کـه عرض شعـبده با اهـل راز کرد
    ساقی بیا کـه شاهد رعـنای صوفیان
    دیگر بـه جـلوه آمد و آغاز ناز کرد
    این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
    و آهنـگ بازگشـت بـه راه حـجاز کرد
    ای دل بیا کـه ما بـه پـناه خدا رویم
    زان چـه آسـتین کوته و دسـت دراز کرد
    صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
    عشقـش بـه روی دل در معنی فراز کرد
    فردا کـه پیشـگاه حـقیقـت شود پدید
    شرمـنده ره روی که عمـل بر مـجاز کرد
    ای کبک خوش خرام کجا می‌روی بایسـت
    غره مـشو کـه گربـه زاهد نـماز کرد
    حافـظ مکـن مـلامـت رندان که در ازل
    ما را خدا ز زهد ریا بی‌نیاز کرد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  7. #37
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 140









    O heart, the pain of love burned once again
    Beloved departed and drove the lover insane.
    O flowers, you played your magic tricks
    Alas that the drunk the sober shall reign.
    My tears were my friends, since Beloved stayed away
    My unkind fate from helping would refrain.
    At dawn Beloved's house's bright glow
    The lover's wounded heart would strain and pain.
    O bearer give me a cup, since the hidden hand that writes
    Has plans, access to which nobody can gain.
    The artist of firmaments, earth and spheres
    Nobody knows what plans it would feign.
    Burning love, Hafiz's heart would entertain
    Beloved from old times this poor lover has slain.




    دیدی ای دل که غم عشق دگربار چـه کرد
    چون بـشد دلـبر و با یار وفادار چـه کرد
    آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخـت
    آه از آن مست که با مردم هشیار چـه کرد
    اشـک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
    طالـع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد
    برقی از مـنزل لیلی بدرخـشید سـحر
    وه کـه با خرمن مجنون دل افگار چـه کرد
    ساقیا جام می‌ام ده کـه نـگارنده غیب
    نیسـت معـلوم که در پرده اسرار چه کرد
    آن کـه پرنـقـش زد این دایره مینایی
    کـس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
    فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
    یار دیرینـه بـبینید کـه با یار چـه کرد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  8. #38
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 141






    O friends, repented from drunkenness, daughter of vine
    Began enforcing the law, became a preacher of divine.
    From beyond entered our midst, let her now rest
    And protests of others for separation decline.
    Bring good news O heart, for the musician of love
    Played in drunkenness, and found a cure for this wine.
    Neither wash away its color, nor with a hundred fires burn
    The stain of that wine which is the mystic’s gown’s design.
    The flower of union with the breath of life bloomed
    And the singing bird of joy, to the petal sang a joyous line.
    In the face of jealousy, with humbleness yourself refine
    Honor and wealth, desire, creed, with pride your head align.




    دوسـتان دخـتر رز توبه ز مستوری کرد
    شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
    آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کـنید
    تا نـگویند حریفان کـه چرا دوری کرد
    مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
    راه مسـتانـه زد و چاره مخـموری کرد
    نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
    آن چـه با خرقه زاهد می انـگوری کرد
    غنچـه گلبـن وصلم ز نسیمش بشکفت
    مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد
    حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
    عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد


    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  9. #39
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz


    Ghazal 142






    For years my heart was in search of the Grail
    What was inside me, it searched for, on the trail


    That pearl that transcends time and place
    Sought of divers whom oceans sail


    My quest to the Magi my path trace
    One glance solved the riddles that I Braille


    Found him wine in hand and happy face
    In the mirror of his cup would watch a hundred detail


    I asked, "when did God give you this Holy Grail?"
    Said, "on the day He hammered the world’s first nail!"


    Even the unbeliever had the support of God
    Though he could not see, God’s name would always hail.


    All the tricks of the mind would make God seem like fraud
    Yet the Golden Calf beside Moses’ rod would just pale.


    And the one put on the cross by his race
    His crime, secrets of God would unveil


    Anyone who is touched by God’s grace
    Can do what Christ did, without fail.


    And what of this curly lock that’s my jail
    Said this is for Hafiz to tell his tale.




    سال‌ها دل طلـب جام جـم از ما می‌کرد
    وان چه خود داشت ز بیگانه تمـنا می‌کرد
    گوهری کز صدف کون و مکان بیرون اسـت
    طـلـب از گمـشدگان لب دریا می‌کرد
    مشـکـل خویش بر پیر مغان بردم دوش
    کو بـه تایید نـظر حل مـعـما می‌کرد
    دیدمـش خرم و خندان قدح باده به دست
    و اندر آن آینه صد گونـه تـماشا می‌کرد
    گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
    گـفـت آن روز که این گنـبد مینا می‌کرد
    بی دلی در هـمـه احوال خدا با او بود
    او نـمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد
    این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا
    سامری پیش عـصا و ید بیضا می‌کرد
    گـفـت آن یار کز او گشت سر دار بلـند
    جرمـش این بود کـه اسرار هویدا می‌کرد
    فیض روح الـقدس ار باز مدد فرماید
    دیگران هم بکنند آن چه مـسیحا می‌کرد
    گفتمـش سلسله زلف بتان از پی چیست
    گفـت حافـظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




  10. #40
    مدیر سایت
    نمی‌دانم در کدامین کوچه جستجویت کنم ؟ آسوده بخواب مادر بیمارم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    13 78 57
    نوشته ها
    13,577
    تشکر تشکر کرده 
    15,753
    تشکر تشکر شده 
    17,227
    تشکر شده در
    4,905 پست
    حالت من : Khoonsard
    قدرت امتیاز دهی
    24983
    Array

    پیش فرض

    portrait
    Hafiz

    Ghazal 152

    The radiance of your goodness manifested in eternity
    Love appeared and set fire to the mountain, earth and sea
    Your face radiated, and still saw angels were loveless
    Setting this fire on man, was then your zealous decree
    Mind wanted to turn this fire to its own guiding light
    You set the world in chaos with your ardent, radiant glee
    False seeker sought to witness the secrets of the world
    Hidden hand came and kept away his undeserving plea
    To others fate brought a lot, filled with pleasure and joy
    My sad heart's lot was to be saddened on its knee
    My sublime soul was longing for a glimpse of your face
    My hand running through the locks of your hair lovingly
    Hafiz wrote his love poems only on the day that he
    Let the pen write from the heart that is joyous and free.




    در ازل پرتو حسنـت ز تـجـلی دم زد
    عشـق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
    جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
    عین آتـش شد از این غیرت و بر آدم زد
    عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
    برق غیرت بدرخشید و جـهان برهـم زد
    مدعی خواست که آید به تماشاگـه راز
    دسـت غیب آمد و بر سینه نامـحرم زد
    دیگران قرعه قسمت همـه بر عیش زدند
    دل غـمدیده ما بود که هـم بر غـم زد
    جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشـت
    دسـت در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
    حافـظ آن روز طربنامه عشق تو نوشـت
    کـه قـلـم بر سر اسـباب دل خرم زد
    زندگی در بردگی شرمندگی است * معنی آزاد بودن زندگی است
    سر که خم گردد به پای دیگران * بر تن مردان بود بار گران




صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/