مرا با سوز جان بگذار و بگذر
اسیر و ناتوان بگذار و بگذر
چو شمعی سوختم از آتش عشق
مرا آتش به جان بگذار و بگذردلی چون لاله بی داغ غمت نیست
بر این دل هم نشان بگذار و بگذرمرا با یک جهان اندوه جانسوز
تو ای نامهربان بگذار و بگذر
دو چشمی را که مفتون رخت بود
کنون گوهر فشان بگذار و بگذردر افتادم به گرداب غم عشق
مرا در این میان بگذار و بگذربه او گفتم حمید از هجر فرسود
به من گفتا جهان بگذار و بگذر
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)