دوستت دارم قد یه بشكه بنزین،
خاطرخواتم قد یه پمپ بنزین،
روز تولد تو بهترینم،
هدیه بهت میدم یه كارت بنزین
دوستت دارم قد یه بشكه بنزین،
خاطرخواتم قد یه پمپ بنزین،
روز تولد تو بهترینم،
هدیه بهت میدم یه كارت بنزین
حرفاي گريه دار نمي پسندين
مي خوايد يه جک بگم کمي بخندين
خوشا به حال اون که تو محلش
هواي عاشقي زده به کلش
کسي که قلبش اتصالي داره
مي دونه عاشقي چه حالي داره
با اينکه سخته باز دلنشينه
طپش طپش واي از طپش همينه
عاشق شدن شيدايي داره والا
خاطر خواهي رسوايي داره والا
وقتي طرف تو کوچه پيدا مي شد
توي دلت يه باره غوغا مي شه
صداي قلبت اونقدر بلنده
که دلبرت مي شنوه و مي خنده
دين و مرام و اعتقادت مي ره
اوني که مي خواسته بگي يادت مي ره
مي خواي بگي فدات بشم الهي
مي گي که خيلي مونده تا سه راهي
ميخواي بگي عاشقتم عزيزم
مي گي که من عاعا،عاعا چي چي زم
مي خواي بگي بيام به خواستگاريت
مي گي هواي خوبي داره ساري
کوزه ي ضربه ديده بي ترک نيست
حال طرف هم از تو بهترک نيست
مي خواد بگه برات مي ميرم اصغر
مي گه تمنا مي کنم برادر
مي خواد بگه بيا به خواستگاريم
ميگه که ما پلا ک شصت و چهاريم
اول عشق و عاشقي نگاهه
نگاه مثل آب زير کاهه
بين شماها عشق و ميشه فهميد
از توي نگاها عشقو مي شه فهميد
عشق اخوي آتيش زير ديگه
نگاه آدم که دروغ نمي گه
نگاه مي گه عاشقتم به مولا
به قلب من خوش امدي بفرما
بخت من خواب است بیدارش کنید** گر که بیمار است تیمارش کنید
مانده ام این بخت است یا بَختَک است** چون مُدام از بهر من در جُفتک است
موقعی که بخت را قسمت نمودند بر بشر** رانده گشتم از درش با تیپا و توپ وتشر
مرغ بخت از بام من تا بی نهایت پر کشید** بر در بختم زمانه با ملات آستر کشید
آب دریاها ز بختم خشک گرددچون کویر** گر که صد تا نان خَرم هر صد عدد باشد خمیر
گر کلنگی آید از سوی سماوات خدا** می خورد بر فرق من ،فرق سرم گردد دوتا
گر ببارد سیل رحمت از فراز آسمان** قطره ای از آن نبارد بر زمین خُشکمان
گر نظر بر زر کنم مس میشود از بخت من** دُر و گوهر می شود خر مُهره ای در دست من
چون به باغ اندر شوم گلهای آن پژمرده اند** بلبلان برتارک سبز درختان مرده اند
گر بکارم دانه های گندم و جو همچنین** می زند از بخت من خرزهره سر از این زمین
گر زند همسایه ام میخی به دیوار اتاق** می شود آوار برفرق سرم الوار تاق
الغرض« جاوید»، بختش آرمیده تا ابد** در نیاید قرعه شانسی بنامش از سبد
يکي را ديدم اندر کوچه بازار..............................خريده ميوه هاي تازه ابدار
تو کيفش پر بود از گوشتهاي تازه.............ز ران و دست و سينه گوشت بره
به هر جا مي رسيد با يک اشاره.............به صاحب مال مي کرد ناز و غمزه
نمي پرسيد جنس کيلوي چنده...................فقط مي گفت ميخوام اينو بنده
فروشنده تا ديد مشتري را.................................ز دورادور پرسيد حال او را
بگفتا مش عباس ميوه چه داري...................همينجا يا که در پستو تو داري
جواب داد مش عباس با خنده و ناز..............چه ميخواهي عزيز جانم گل ناز
کمي بالاتر از دکان عباس.............................يکي ايستاده بود جنب اتوباس
به دل حسرت بود و جيبش چو خالی...........دمادم هي ميشد حالي به حالي
جلو رفت پيش عباس مرد مفلس...................سلام کرد و بگفتا بنده مخلص
برانداز کرد عباس مرد ثاني................پس از سير و تماشا گفت چه خواهي
بگفتا ميوه خواهم پول ندارم..............................ز بي پولي دگر حالي ندارم
اگر با ما تو راه ايي به قرضي.........................اگر خواهد خدا روزي به نقدي
چو مش عباس شنيد اين اه و ناله..................زدست مرد مفلس کرد شکوه
مگر گم کرده اي تو راه خانه.............................برو اينجا مکن هي اه و ناله
که گفته گنج دارم توي خونم..........................که بايد بخشمش بر تو عزيزم
اگر ديدي سلام کردم به يارو.......................تو فکرم جمع کنم پولش به پارو
برو اي مرد عاقل باش و دانا...........................که من جنسي ندارم بهر اقا
همه دنیا رو نامردا گرفتن
وفا رو از شما مردا گرفتن
خبر اومد که مجنون و پریشب
با سه تا لیلی گرفتن
خانه ای دارم به متراژ مفید شصت وسه// لشکری کور وکچل دارم به سن مدرسه
پرتو وپروانه و پرویز و پوران و پری // پارسا و پونه و پدرام هم بود آخری
یک عدد دفترچه دارم بابت تقسیط وام// چون عقب افتاده اقساطم شده وضعم درام
مانده ارثی هم زبابایم ، ثقیل و پر بها // یک طلبکار قــَدر در بم یکی در آستارا
سی چهل سالی نماز و روزه هم دارد قضا // باید البته کنم بنده به جای او ادا
یک دومتری هم زمین دارم دو نبش و با کلاس // در دیار مردگان كه يك كمي باشد قناس
خودروام البته چون ماشین مشتی ممدلی ست// فاقد بوق و کلاچ و دنده ، حتی صندلی ست
دیسک و صفحه گر گران باشد ندارم هیچ غم// چون که دارد دیسک فابریکی ستون مهره ام
بی نیاز از میخم و خوشحال هستم چون که من //میخچه ای دارم به پا از شدت سگدوزدن
بی خیال کوپن روغن ویا قند وشکر// چون که قند و چربی ام بالاست ، درحد خطر
لوزه تین ام باد کرده مثل توپ فوتبال// خيك من آماس کرده از بزرگی طحال
معدن سنگی خدا داده زلطفش شاکرم// کلیه ام از این جهت مشغول کرده خاطرم
سنگ استخراج می گردد از آن سالی دوبار// بار اول در خزان و بار دوم در بهار
جای مروارید غلطان ،آب مروارید ِ چشم// برده از من در چنین اوضاع جالب دید ِ چشم
بیت الامراض است القصّه تن وامانده ام// تاکنون هم زورکی این طفلکی را رانده ام
الغرض این بود ارث وملک و دارایی من // نیست چیزی دیگری جز این کُت و این پیرهن
گفت بیخ گوش من « جاوید» با صوتی حزین// صورت دارایی خود را نکن فاش این چنین
چون که می بندند بر ناف تو محکم مالیات// یک عوارض هم سر هر سال می آید (برات)
ضمناً از فردا لزوماًنصب کن یک دزدگیر// روی این اموال و تا آژیر زد دزدش بگیر
یکی از بزرگان اهل تمیز».... حکایت کند از زنی تند و تیز
که غرید روزی چنان شیر نر.... به داماد خود این چنین زد تشر:
الهی که پنچر شود چرخ هات.... عوارض دوچندان بیاید برات
کُت و کفش و شلوار و حتی کــُلات.... بگیرند از بابت مالیات
الهی کوپن هات باطل شود.... ویا کارت بنزین تو ول شود
خورَد فـُرم چکهای تو دم به دم.... نیاید به یادت دم و بازدم
بمانی درهجران شیر پگاه....زچاله در آیی بیفتی به چاه
الهی ز نفرین من چون کدو .... شود کلّه ات عاری از تار مو
شده آهو از دست تو خون جگر.... الهی که ارُیون بگیری پسر
چنین لعبتی که به تو داده ام ....مگر از سر راه آورده ام؟
به داد و هوار و به صد اخم وتخََم.... گرفتی ز دردانه ام زهر چشم
تو ای مردک تنبل ِ بی بخار....وبا قدّ دیلاق ِ مثل چنار
نه در ظرفشویی کمک می دهی.... نه پولی برای بزک می دهی
نه شلوارهایش اطو می کنی.... نه رخت و لباسش رفو می کنی
نه در بچه داری پُخی بوده ای .... نه در علم و دانش مُخی بوده ای
برایش نه اصلاً طلا می خری.... نه او را به کیش و دبی می بری
لذا چون که براو جفا می کنی .... وپنهان زمن در خفا می کنی
به ناچار در منزلت مستقر... شوم چند هفته و یا بیشتر
که گیرم تو را خوب زیر نظر.... شوم از کَم وکیف تو باخبر
چو داماد بشنید این گفته را... به مادر زن خویش داد این ندا:
از امروز من نوکرش می شوم.... اگر هم بخواهی خرش می شوم
به پختن به شستن به رُفتن کمر.... ببندم چنان که بیفتم دَمر
چپ و راست اورا کمک می کنم.....خودم دخترت را بزک می کنم
دبی چیست اورا پکن می برم..... هوایی ویا با ترن می برم
از در درآمدى و من از خود به در شدم"
از ديدنت، به جان تو، كلى پكر شدم!
باز آمدى كه ناله برآرى ز دخل و خرج
از دست شكوههاى تو، من خون جگر شدم!
مىگفت روز پيش، "حسن" با پدر كه: من
مغبون ز گفتههاى شما، اى پدر، شدم!
من اهل ازدواج نبودم ز ابتدا
خواندى به گوشم آنقدر آخر كه خر شدم!
من خانهاى مصادرهاى داشتم، دريغ!
صاحب زمين بيامد و من دربدر شدم
گفتم: به قرض، تر نشود شصت پاى من
در منجلاب قرض، فرو تا كمر شدم!
شد با ظهور "نظم نوين" وضع من خراب
بد بود حال و روزم و از بد، بتر شدم!
دنيا به مثل دوره عصر حجر شده است،
يا بنده مثل آدم عصر حجر شدم؟!
بر من مگير اگر پس از اين شعر آبدار
چون استكان كنار سماور، دمر شدم!
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند
هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد
غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم
ادعاهای یک بی زن![]()
من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
نرود از سر ذلت به هوا فریادم
"هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست"
نکته ای بود که فرمود به من استادم
شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور
چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم
هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
زن نگیر - از من اگر می شنوی- عاقل باش!
مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!
هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
نه برای دل هر دختر و زن فرهادم
الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: "من
از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟"
شر گژشت یه شورنگی!
توی کوچه قد کشیدم ، توی گرد ُ دودُ سوزن
با شب ُ دشنه گره خورد ، همه ی زندگی من
خشته ام اژ هرچی جنشه، اژ شورنگ و خون و شوژن
با چه چیژایی گره خورد، روژای ژندگی من!
جون هرچی بامرامه، رشیدم به شیم آخر
دشتامو بگیر تو دشتت، کمکم بکن برادر!
_ یک مهندش مامانی !_ آرژوم بوده همیشه
نه کشی که بخت نحشش تو مبال نوشته می شه!
کاشکی یک آدم لوتی، فکر آژادی من بود
فکر اژ قفش پریدن، اژ قفش رها شدن بود!
توی جیبام پر جنشه، پر جنشایی که تارن
پر جنشای گرونی که رقیبی هم ندارن!
روی شورتم همیشه، جای ژخم شُرخ پنجه ش
پنجه گربه کوچه، یه چیژی مثل ***جه ش!
شده ام جوجه گربه، واقعا توی عژابم
چی می شد ب***ه روژی شورت ژشت نقابم؟!
شبا توی کوچه هشتم ، مهمون یه جور ژیافت
همنشین گربه های اهل فتنه و خیانت!
درد و دل یک دختر
دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس
مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است
هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی نیست
ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله
میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود
گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را
پسر برتر از دخترآمد پديد
«پسر برتر از دخترآمد پديد»
پسر جمله را گفت و چيزي نديد
نگو دخترك با يكي دسته بيل
سر آن پسر را شكسته جميل
بگفتا:«جوابت نباشد جز اين
نگويي دگر جمله اي اين چنين
!وگرنه سر و كار تو با من است
كه دختر جماعت به اين دشمن است.»
پسر اندكي هوشياري بيافت
سرش چون انار رسيده شكافت
پسر گفتش:«اي دختر محترم
كه گفته كه من از شما بهترم؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
كه دختر جماعت به كل برتر است
ز جن تا پري از همه سر تر است
پسر سخت بيجا كند،مرگ بيد
كه برتر ز دختر بيايد پديد!»
پس آن ضربه خيلي نشد نابه جا
كه يك مغز معيوب شد جابه جا
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)