صفحه 48 از 90 نخستنخست ... 3844454647484950515258 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 471 تا 480 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #471
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام

    تفاوتی نکند گر دعاست یا دشنام


    حریف دوست که از خویشتن خبر دارد

    شراب صرف محبت نخوردست تمام


    اگر ملول شوی یا ملامتم گویی

    اسیر عشق نیندیشد از ملال و ملام


    من آن نیم که به جور از مراد بگریزم

    به آستین نرود مرغ پای بسته به دام


    بسی نماند که پنجاه ساله عاقل را

    به پنج روز به دیوانگی برآید نام


    مرا که با توام از هر که هست باکی نیست

    حریف خاص نیندیشد از ملامت عام


    شب دراز نخفتم که دوستان گویند

    به سرزنش عجبا للمحب کیف ینام


    تو در کنار من آیی من این طمع نکنم

    که می‌نیایدت از حسن وصف در اوهام


    ضرورتست که روزی بسوزد این اوراق

    که تاب آتش سعدی نیاورد اقلام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #472
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    زهی سعادت من که‌م تو آمدی به سلام

    خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام


    قیام خواستمت کرد عقل می‌گوید

    مکن که شرط ادب نیست پیش سرو قیام


    اگر کساد شکر بایدت دهن بگشای

    ورت خجالت سرو آرزو کند بخرام


    تو آفتاب منیری و دیگران انجم

    تو روح پاکی و ابنای روزگار اجسام


    اگر تو آدمیی اعتقاد من اینست

    که دیگران همه نقشند بر در حمام


    تنک مپوش که اندام‌های سیمینت

    درون جامه پدیدست چون گلاب از جام


    از اتفاق چه خوشتر بود میان دو دوست

    درون پیرهنی چون دو مغز یک بادام


    سماع اهل دل آواز ناله سعدیست

    چه جای زمزمه عندلیب و سجع حمام


    در این سماع همه ساقیان شاهدروی

    بر این شراب همه صوفیان دردآشام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #473
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ساقیا می ده که مرغ صبح بام

    رخ نمود از بیضه زنگارفام


    در دماغ می پرستان بازکش

    آتش سودا به آب چشم جام


    یا رب از فردوس کی رفت این نسیم

    یا رب از جنت که آورد این پیام


    خاطر سعدی و بار عشق تو

    راکبی تندست و مرکوبی جمام


    جان ما و دل غلام روی توست

    ساتکینی ساتکینی ای غلام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #474
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام

    روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام


    مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت

    شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام


    بلبل باغ سرای صبح نشان می‌دهد

    وز در ایوان بخاست بانگ خروسان بام


    ما به تو پرداختیم خانه و هرچ اندر اوست

    هر چه پسند شماست بر همه عالم حرام


    خواهیم آزاد کن خواه قویتر ببند

    مثل تو صیاد را کس نگریزد ز دام


    هر که در آتش نرفت بی‌خبر از سوز ماست

    سوخته داند که چیست پختن سودای خام


    اولم اندیشه بود تا نشود نام زشت

    فارغم اکنون ز سنگ چون بشکستند جام


    سعدی اگر نام و ننگ در سر او شد چه شد

    مرد ره عشق نیست کش غم ننگست و نام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #475
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام

    ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام


    سرو درآید ز پای گر تو بجنبی ز جای

    ماه بیفتد به زیر گر تو برآیی به بام


    تا دل از آن تو شد دیده فرودوختم

    هر چه پسند شماست بر همه عالم حرام


    گوش دلم بر درست تا چه بیاید خبر

    چشم امیدم به راه تا که بیارد پیام


    دعوت بی شمع را هیچ نباشد فروغ

    مجلس بی دوست را هیچ نباشد نظام


    در همه عمرم شبی بی‌خبر از در درآی

    تا شب درویش را صبح برآید به شام


    بار غمت می‌کشم وز همه عالم خوشم

    گر نکند التفات یا نکند احترام


    رای خداوند راست حاکم و فرمانرواست

    گر بکشد بنده‌ایم ور بنوازد غلام


    ای که ملامت کنی عارف دیوانه را

    شاهد ما حاضرست گر تو ندانی کدام


    گو به سلام من آی با همه تندی و جور

    وز من بی‌دل ستان جان به جواب سلام


    سعدی اگر طالبی راه رو و رنج بر

    یا برسد جان به حلق یا برسد دل به کام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #476
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام

    تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام


    شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم

    چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام


    ببردی از دل من مهر هر کجا صنمیست

    مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام


    به کام دل نفسی با تو التماس منست

    بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام


    مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق

    نه پای رفتن از این ناحیت نه جای مقام


    چه دشمنی تو که از عشق دست و شمشیرت

    مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اقدام


    ملامتم نکند هر که معرفت دارد

    که عشق می‌بستاند ز دست عقل زمام


    مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم

    نه گوش فهم بماند نه هوش استفهام


    اگر زبان مرا روزگار دربندد

    به عشق در سخن آیند ریزه‌های عظام


    بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت

    گر این سخن برود در جهان نماند خام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #477
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    روزگاریست که سودازده روی توام

    خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام


    به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت منست

    که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام


    نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود

    کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام


    همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت

    محرمی نیست که آرد خبری سوی توام


    چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی

    لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام


    زین سبب خلق جهانند مرید سخنم

    که ریاضت کش محراب دو ابروی توام


    دست موتم نکند میخ سراپرده عمر

    گر سعادت بزند خیمه به پهلوی توام


    تو مپندار کز این در به ملامت بروم

    که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام


    سعدی از پرده عشاق چه خوش می‌گوید

    ترک من پرده برانداز که هندوی توام

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #478
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم

    بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم


    تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی

    و گر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم


    بیا ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه

    که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم


    مرا روی تو محرابست در شهر مسلمانان

    و گر جنگ مغل باشد نگردانی ز محرابم


    مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه

    که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم


    سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم

    دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم


    نگفتی بی‌وفا یارا که دلداری کنی ما را

    الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم


    زمستانست و بی برگی بیا ای باد نوروزم

    بیابانست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم


    حیات سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد

    دری دیگر نمی‌دانم مکن محروم از این بابم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #479
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم

    ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم


    کجا روم که بمیرم بر آستان امید

    اگر به دامن وصلت نمی‌رسد دستم


    شگفت مانده‌ام از بامداد روز وداع

    که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم


    بلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارس

    یکی منم که ندانم نماز چون بستم


    نماز کردم و از بیخودی ندانستم

    که در خیال تو عقد نماز چون بستم


    نماز مست شریعت روا نمی‌دارد

    نماز من که پذیرد که روز و شب مستم


    چنین که دست خیالت گرفت دامن من

    چه بودی ار برسیدی به دامنت دستم


    من از کجا و تمنای وصل تو ز کجا

    اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم


    اگر خلاف تو بودست در دلم همه عمر

    نه نیک رفت خطا کردم و ندانستم


    بکش چنان که توانی که سعدی آن کس نیست

    که با وجود تو دعوی کند که من هستم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #480
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گو خلق بدانند که من عاشق و مستم

    آوازه درستست که من توبه شکستم


    گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت

    من فارغم از هر چه بگویند که هستم


    ای نفس که مطلوب تو ناموس و ریا بود

    از بند تو برخاستم و خوش بنشستم


    از روی نگارین تو بیزارم اگر من

    تا روی تو دیدم به دگر کس نگرستم


    زین پیش برآمیختمی با همه مردم

    تا یار بدیدم در اغیار ببستم


    ای ساقی از آن پیش که مستم کنی از می

    من خود ز نظر در قد و بالای تو مستم


    شب‌ها گذرد بر من از اندیشه رویت

    تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم


    حیفست سخن گفتن با هر کس از آن لب

    دشنام به من ده که درودت بفرستم


    دیریست که سعدی به دل از عشق تو می‌گفت

    این بت نه عجب باشد اگر من بپرستم


    بند همه غم‌های جهان بر دل من بود

    دربند تو افتادم و از جمله برستم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 48 از 90 نخستنخست ... 3844454647484950515258 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/