صفحه 19 از 90 نخستنخست ... 91516171819202122232969 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 181 تا 190 , از مجموع 900

موضوع: دیوان اشعار سعدی

  1. #181
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ای جان خردمندان گوی خم چوگانت

    بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت


    روز همه سر برکرد از کوه و شب ما را

    سر برنکند خورشید الا ز گریبانت


    جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید

    چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت


    دیوار سرایت را نقاش نمی‌باید

    تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت


    هر چند نمی‌سوزد بر من دل سنگینت

    گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت


    جان باختن آسانست اندر نظرت لیکن

    این لاشه نمی‌بینم شایسته قربانت


    با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری

    پیش قدمت مردن خوشتر که به هجرانت


    ای بادیه هجران تا عشق حرم باشد

    عشاق نیندیشند از خار مغیلانت


    دیگر نتوانستم از فتنه حذر کردن

    زان گه که درافتادم با قامت فتانت


    شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز

    سعدی که تو جان دارد بل دوستتر از جانت


    بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیدست

    این تشنه که می‌میرد بر چشمه حیوانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #182
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت

    مویی نفروشم به همه ملک جهانت


    شیرینتر از این لب نشیندم که سخن گفت

    تو خود شکری یا عسلست آب دهانت


    یک روز عنایت کن و تیری به من انداز

    باشد که تفرج بکنم دست و کمانت


    گر راه بگردانی و گر روی بپوشی

    من می‌نگرم گوشه چشم نگرانت


    بر سرو نباشد رخ چون ماه منیرت

    بر ماه نباشد قد چون سرو روانت


    آخر چه بلایی تو که در وصف نیایی

    بسیار بگفتیم و نکردیم بیانت


    هر کس که ملامت کند از عشق تو ما را

    معذور بدارند چو بینند عیانت


    حیفست چنین روی نگارین که بپوشی

    سودی به مساکین رسد آخر چه زیانت


    بازآی که در دیده بماندست خیالت

    بنشین که به خاطر بگرفتست نشانت


    بسیار نباشد دلی از دست بدادن

    از جان رمقی دارم و هم برخی جانت


    دشنام کرم کردی و گفتی و شنیدم

    خرم تن سعدی که برآمد به زبانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #183
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چو نیست راه برون آمدن ز میدانت

    ضرورتست چو گوی احتمال چوگانت


    به راستی که نخواهم بریدن از تو امید

    به دوستی که نخواهم شکست پیمانت


    گرم هلاک پسندی ورم بقا بخشی

    به هر چه حکم کنی نافذست فرمانت


    اگر تو عید همایون به عهد بازآیی

    بخیلم ار نکنم خویشتن به قربانت


    مه دوهفته ندارد فروغ چندانی

    که آفتاب که می‌تابد از گریبانت


    اگر نه سرو که طوبی برآمدی در باغ

    خجل شدی چو بدیدی قد خرامانت


    نظر به روی تو صاحب دلی نیندازد

    که بی‌دلش نکند چشم‌های فتانت


    غلام همت شنگولیان و رندانم

    نه زاهدان که نظر می‌کنند پنهانت


    بیا و گر همه بد کرده‌ای که نیکت باد

    دعای نیکان از چشم بد نگهبانت


    به خاک پات که گر سر فدا کند سعدی

    مقصرست هنوز از ادای احسانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #184
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت

    آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت

    در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت

    تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت


    گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی

    سخن تلخ نباشد چو برآید به دهانت


    نه من انگشت نمایم به هواداری رویت

    که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت


    در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم

    که تو زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت


    سرو را قامت خوبست و قمر را رخ زیبا

    تو نه آنی و نه اینی که هم اینست و هم آنت


    ای رقیب ار نگشایی در دلبند به رویم

    این قدر بازنمایی که دعا گفت فلانت


    من همه عمر بر آنم که دعاگوی تو باشم

    گر تو خواهی که نباشم تن من برخی جانت


    سعدیا چاره ثباتست و مدارا و تحمل

    من که محتاج تو باشم ببرم بار گرانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #185
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    خوش می‌روی به تنها تن‌ها فدای جانت

    مدهوش می‌گذاری یاران مهربانت

    آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی

    وز حسن خود بماند انگشت در دهانت


    قصد شکار داری یا اتفاق بستان

    عزمی درست باید تا می‌کشد عنانت


    ای گلبن خرامان با دوستان نگه کن

    تا بگذرد نسیمی بر ما ز بوستانت


    رخت سرای عقلم تاراج شوق کردی

    ای دزد آشکارا می‌بینم از نهانت


    هر دم کمند زلفت صیدی دگر بگیرد

    پیکان غمزه در دل ز ابروی چون کمانت


    دانی چرا نخفتم تو پادشاه حسنی

    خفتن حرام باشد بر چشم پاسبانت


    ما را نمی‌برازد با وصلت آشنایی

    مرغی لبقتر از من باید هم آشیانت


    من آب زندگانی بعد از تو می‌نخواهم

    بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت


    من فتنه زمانم وان دوستان که داری

    بی شک نگاه دارند از فتنه زمانت


    سعدی چو دوست داری آزاد باش و ایمن

    ور دشمنی بباشد با هر که در جهانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #186
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گر جان طلبی فدای جانت

    سهلست جواب امتحانت

    سوگند به جانت ار فروشم

    یک موی به هر که در جهانت


    با آن که تو مهر کس نداری

    کس نیست که نیست مهربانت


    وین سر که تو داری ای ستمکار

    بس سر برود در آستانت


    بس فتنه که در زمین به پا شد

    از روی چو ماه آسمانت


    من در تو رسم به جهد هیهات

    کز باد سبق برد عنانت


    بی یاد تو نیستم زمانی

    تا یاد کنم دگر زمانت


    کوته نظران کنند و حیفست

    تشبیه به سرو بوستانت


    و ابرو که تو داری ای پری زاد

    در صید چه حاجت کمانت


    گویی بدن ضعیف سعدی

    نقشیست گرفته از میانت


    گر واسطه سخن نبودی

    در وهم نیامدی دهانت


    شیرینتر از این سخن نباشد

    الا دهن شکرفشانت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #187
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت

    به شرط آن که نگوییم از آن چه رفت حکایت

    بر این یکی شده بودم که گرد عشق نگردم

    قضای عشق درآمد بدوخت چشم درایت


    ملامت من مسکین کسی کند که نداند

    که عشق تا به چه حدست و حسن تا به چه غایت


    ز حرص من چه گشاید تو ره به خویشتنم ده

    که چشم سعی ضعیفست بی چراغ هدایت


    مرا به دست تو خوشتر هلاک جان گرامی

    هزار باره که رفتن به دیگری به حمایت


    جنایتی که بکردم اگر درست بباشد

    فراق روی تو چندین بسست حد جنایت


    به هیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن

    کجا برم گله از دست پادشاه ولایت


    به هیچ صورتی اندرنباشد این همه معنی

    به هیچ سورتی اندرنباشد این همه آیت


    کمال حسن وجودت به وصف راست نیاید

    مگر هم آینه گوید چنان که هست حکایت


    مرا سخن به نهایت رسید و فکر به پایان

    هنوز وصف جمالت نمی‌رسد به نهایت


    فراقنامه سعدی به هیچ گوش نیامد

    که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #188
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت

    تا چه اندیشه کند رای جهان آرایت

    تو به هر جا که فرود آمدی و خیمه زدی

    کس دیگر نتواند که بگیرد جایت


    همچو مستسقی بر چشمه نوشین زلال

    سیر نتوان شدن از دیدن مهرافزایت


    روزگاریست که سودای تو در سر دارم

    مگرم سر برود تا برود سودایت


    قدر آن خاک ندارم که بر او می‌گذری

    که به هر وقت همی بوسه دهد بر پایت


    دوستان عیب کنندم که نبودی هشیار

    تا فرورفت به گل پای جهان پیمایت


    چشم در سر به چه کار آید و جان در تن شخص

    گر تأمل نکند صورت جان آسایت


    دیگری نیست که مهر تو در او شاید بست

    هم در آیینه توان دید مگر همتایت


    روز آنست که مردم ره صحرا گیرند

    خیز تا سرو بماند خجل از بالایت


    دوش در واقعه دیدم که نگارین می‌گفت

    سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت


    عاشق صادق دیدار من آن گه باشی

    که به دنیا و به عقبی نبود پروایت


    طالب آنست که از شیر نگرداند روی

    یا نباید که به شمشیر بگردد رایت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #189
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    جان من جان من فدای تو باد

    هیچت از دوستان نیاید یاد


    می روی و التفات می‌نکنی

    سرو هرگز چنین نرفت آزاد


    آفرین خدای بر پدری

    که تو پرورد و مادری که تو زاد


    بخت نیکت به منتهای امید

    برساناد و چشم بد مرساد


    تا چه کرد آن که نقش روی تو بست

    که در فتنه بر جهان بگشاد


    من بگیرم عنان شه روزی

    گویم از دست خوبرویان داد


    تو بدین چشم مست و پیشانی

    دل ما بازپس نخواهی داد


    عقل با عشق بر نمی‌آید

    جور مزدور می‌برد استاد


    آن که هرگز بر آستانه عشق

    پای ننهاده بود سر بنهاد


    روی در خاک رفت و سر نه عجب

    که رود هم در این هوس بر باد


    مرغ وحشی که می‌رمید از قید

    با همه زیرکی به دام افتاد


    همه از دست غیر ناله کنند

    سعدی از دست خویشتن فریاد


    روی گفتم که در جهان بنهم

    گردم از قید بندگی آزاد


    که نه بیرون پارس منزل هست

    شام و رومست و بصره و بغداد


    دست از دامنم نمی‌دارد

    خاک شیراز و آب رکن آباد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #190
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد

    از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد


    گفتیم که عقل از همه کاری به درآید

    بیچاره فروماند چو عشقش به سر افتاد


    شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم

    چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد


    در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش

    ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد


    با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش

    مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد


    هان تا لب شیرین نستاند دلت از دست

    کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد


    صاحب نظران این نفس گرم چو آتش

    دانند که در خرمن من بیشتر افتاد


    نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع

    کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد


    سعدی نه حریف غم او بود ولیکن

    با رستم دستان بزند هر که درافتاد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 19 از 90 نخستنخست ... 91516171819202122232969 ... آخرینآخرین

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/